واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

داستانک

پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۸۹، ۰۸:۳۰ ب.ظ

دوران سختی را می گذراند. افسردگی و بی حوصلگی شبهای بلند زمستانی اش را غیر قابل تحمل کرده بود. احساساتش یخ زده بودند. روحش قندیل بسته بود. حتی کرسی منقلی مادر بزرگ هم دیگر برای دل منجمد او گرمایی نداشت. چشمهایش سیاهی می رفت. عین وقتی که تب 40 درجه داشت و همه چیز و همه جا را سرد و تاریک می دید، انگار توی یک سیاهچاله بزرگ مکیده می شد. نمی دانست علت این همه چیست. تنها نقطه امیدش آمدن بهار و طراوتش بود.

بهار که شد غنچه های سرخ درد توی سرش شکفته شدند. یک تومور بدخیم داشت مغزش را می خورد. درد همچنان که در سرش ریشه می دواند هستی اش را قاچ قاچ می کرد. همه جای مغزش ترک ترک شده بود. شادابی از کوچه باغ زندگی اش قهرکرده بود. گل امیدش داشت پلاسیده می شد و هر بار که درختی شکوفه می زد تکه ای از حیاتش در خاک فرو می رفت. او داشت از این جا می رفت...

تابستان از راه رسیده بود تا آخرین بازمانده رمق را ازجانش بگیرد. سرش داغ داغ بود و دائم عرق می ریخت. تب، سر گیجه، سر درد، تهوع...تاب و توانش را ستانده بود. دلش عجیب هوس باران کرده بود اما دریغ که شدت گرما فرصت ابری شدن و باریدن را از هوا گرفته بود. نبضش خیلی تند می زد. حالا دیگر برای سر کشیدن یک جرعه تنفس بی درد له له می زد.

 

دفتر زندگیش به فصل پاییز رسید. رنگ و رویش زرد و پژمرده بود. بوی مرگ از اتاقی که ثانیه های احتضارش را ثبت می کرد به مشام می رسید. ته چشمهای بی فروغش می شد نارنجی پاییزی را که همه جا را رنگ زندگی زده بود، دید. غروب که چادرش را روی دختر شلوغ شهر کشید او دیگر رخت کهنه زندگیش را دور انداخته بود، در حالیکه همچنان چشم به راه "باران" بود...

توی دفترخاطراتش نوشته بود: پاییز فصل زندگی ست!

.................................................................

پ.ن : 

- خدا به جانهای خزان زده نزدیکتر است.                                                                                     

- مصلحت نیست که نقشی بکشم از دل گنجشک...                                                                                     

  • باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی