واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

احتضار

چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۳۶ ب.ظ

هوا پس است

هوا پس است

و ابرهای فاجعه از آستین بر آمده اند

دوباره باد از جهت درد می تازد

و سرد می تازد

و آسمان برای پریدن ثقیل و منقبض است

کلاغ های توهم

به آخرین درخت بیابان پناه آوردند

به آخرین شبح

که در تمام طول خیابان بلند می خندید

کسی نمی دانست

که موریانه های فاجعه روی ریشه های درخت

به کار مشغولند

و خاک، سرنوشت قریب کلاغ و خاطره است  


هوا پس است

و اندیشه ها مه آلوده ست

و چشمهای نگهبان، به خواب آلوده ست

کسی نمی دانست

که موریانه هنوز از نفس نیفتاده ست

و سالهاست

به هضم سندهای محرمانه معتاد است؟!


هوا پس است 

و راه بسته 

و دیگر کلیدی نیست

و خوب می دانند

که روح، مرده است و به این محتضر 

امیدی نیست!

  • باران

نظرات  (۵)

سلام بسیار عالی واقعا پرسه درخیال زدن رو میشه از شعر های شما حس کرد ...
اندیشه سیال و حس شاعرانگی فوق العاده ...
ولی یک انتقاد
اگه اشتباه نکنم زیاد مسلط به اوزان نیستید ، البته حدس میزنم ، چون تو تموم شعر هاتون حداقل یکی دو جا از وزن خارج شدید البته بعضی جاها هم نه ...
مثلا در شعر اشک فرات :
در گاهنامه های اهل زمین ماندگار هست
(بنظرم از لحاظ وزنی (اهل) زیادیه)
در گاهنامه های زمین ماندگار هست

ویا ...

(باید که صفحه ی تزویر کوفه را

از شرم، پاره کرد)

مصراع اول اگر اینجوری بود بهتر بود (ازلحاظ وزنی):

(باید که صفحه،صفحه ی تزویر کوفه را

از شرم، پاره کرد)

و.....

البته این نظر منه شاید هم دارم اشتباه میکنم

و البته این انتقادی که کردم بیشتر بخاطر خودخواهی خودمه که میخوام هر روز شعر های بهتری از این وبلاگ بخونم ...


پاسخ:
سلام و رحمت الله
از تمجید و انتقادتون _هر دو _ ممنونم.؛ معلومه که به این وبلاگ لطف دارین.
اشکالات وزنی که وارد کردید به جاست و پیشنهاد شما رو در مورد اشک فرات پیاده می کنم.
ایرادات "احتضار" و ایضا مطالب گذشته رو هم اگه جسارت نیست بفرمایین تا تصحیحشون کنم.
وزن رو معمولا با خوندن چندباره متن ، تنظیم می کنم و خب مسلما گاهی درست تشخیص نمیدم و کار نچسب از آب در میاد.
به هر حال بضاعتم اندک است و لطف دوستان زیاد.
ممنونم
باید که صفحه ی

تزویر کوفه را

از شرک پاره کرد

مستفعلن فعل

مستفعلن فعل

مستفعلن فعل

به نظرم اگر به صورت مقطع خونده بشه وزنش مشکلی پیدا نکنه
پاسخ:
البته من برای "تزویر کوفیان" در کتاب تاریخ، صرفا یک صفحه در نظر گرفته بودم و از این جهت شعر رو اینگونه نوشتم :)
به هر حال تسلیم نظر کارشناسان هستم.

سلام

در تایید جناب طائف باید بگم که نحوه ی نگارش در شعر نو و نقطه گذاری جملات و مقطع کردن اون ها هم به اندازه ی قابل توجهی مهمه ، چون اگه بهشون دقت نشه خواننده رو دچار اشتباه میکنه ....

در هر صورت پیرو صحبت های مدیر این وبلاگ ، جاهایی که احساس میکرم ایراد دارند (یا وزنی ویا نگارشی) رو مشخص کردم ، البته تصحیحش بر عهده خودتون :

 

اینجا، در این فراز

آغاز ماتم است

تاریخ،

برگی گشود، حاوی انبوه نامه ها

تصویر، مبهم است ؛

تردید را نمی شود از پشت جمله ها

در نامه های حک شده با خون نظاره کرد

(باید که صفحه، صفحه ی تزویر کوفه را

از شرم، پاره کرد)

 

اکنون،

هنگام رفتن است

تصویر عمق فاجعه در پیش چشم ها

شفاف و روشن است ؛

وقتی سفیر خون

حج را رها نموده، به طف رو نموده است...

(باید

گاهی به اضطرار

در خاک دیگری مناسک حج را شروع کرد

شاید خدای کعبه و قربانی و حجاز

طف را به جای دشت مِنا آفریده است !)

تاریخ،

سوگند می خورد

تنها قتیل طف، - که سر از تن جدا شده

در قتلگاه، گرد خدا حج نموده است -

حج کرد و همزمان

قربان کعبه شد؛

(زیباترین نمونه ی تلفیق عشق و دین... )

این جمله شاهدیست بر این مدعای سرخ :

الله شاءَ اَن یَراکَ تو را کشته بر زمین

 

همراه با حسین (ع)

مهمان واقعه ی کربلا شدند

خاکی ترین ترانه سرایان بزم خون

(هفتاد و چند سرو سرافراز سر بلند)

مجلس تمام  شد

در او فنا شدند

آلاله های بی سرِ خونرنگ ِ سرنگون

 

حالا حسین ماند و اباالفضل (ع) و اهل بیت (ع)

با کودکان خسته ی بی تاب از عطش

ای وای بر حرم

ای وای از عطش

دردی نشسته بر دل عباس غمگسار

دردی نشسته بر دل تنگ برادرش

ساعات آخر است

مولا در اضطراب هتک حرم چرخ می زند

اطراف خیمه ها

چشمان دختران حرم از غمی تر است

 

عباس در مناقشه ی آشنای آب

در ساحل فرات

شمشیر می خورد

شمشیر می زند

(باید که خون گرم بریزد به پای آب)

 

دیدار آخر است

مولا در انتظار علمدار لشکر است

طفلان تشنه در طلب آب از عمو

عباس در محاصره ی کوفیان پست

 

عباس، تیر و نیزه و شمشیر خورده است

دستش جدا جدا شده افتاده هر کجا

یک تکه در یسار

یک تکه در یمین

مَشکش به روی خاک

عباس از فراز، افتاد بر زمین

 

مولا شکست و خوب تنش گَرد غم گرفت

وقتی شنید ناله ی " اَدرِک اَخاک " را

عباس تشنه بود

سیراب شد زمین

خونش شکست جاذبه ی پست خاک را

 

برگشت ذوالجناح

تنها و بی سوار

زینب چگونه صبر می کند و دم نمی زند

آه !

زینب چه می کشد

از دست روزگار !

 

 

البته بسیار محدود هستند نسبت به تعداد ابیات کل این شعر ...

باز هم بنده رو ببخشید ، انشاالله که با این شعر مورد توجه ویژه حضرت قرار بگیرید

 

 

 

‫ببخشید مثل این که تو نظر قبلی ابیات مد نظرم بُلد نشد !!!‬

‫در خاک دیگری مناسک حج را شروع کرد‬

‫الله شاءَ اَن یَراکَ تو را کشته بر زمین‬

‫مولا در اضطراب هتک حرم چرخ می زند‬

‫زینب چگونه صبر می کند و دم نمی زند‬

پاسخ:
ممنونم منت گذاشتید
از شما و دوستان دیگری که کمک کردند تشکر می کنم
التماس دعا
سلام و رحمت الله
اینجا که میام، حسِ رزمنده‌هایی - که بعدِ سالها دوری - به دوکوهه برمیگردن بهم دست میده!
پاسخ:
سلام و رحمت الله و برکاته
رزمنده ها کم سر می زنن به دوکوهه، همه جمع کردن رفتن تو جبهه های دیگه؛ توییتر و اینستا و الخ :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی