واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

همه چیز

 از آن تراژدی خیابانی شروع شد:

نمایش وحشت

پشت دیوارهای وسط پیاده رو!

و با " مجموعه دروغها" ادامه یافت

(با تشویق حضار!)

رمان نویسها

با داستان جنگ و صلح

سیاستمدار شدند

نمایش نامه نویسهای روز مزد

با بازی مداوم با سایه های بلند جنگ

و عمو خیرالله

با اخبار شبانه رادیو بی بی سی،

در سالهای اول دهه هفتاد

(او از ما خواست رییس جمهور شویم)

 

ما باید سیاستمدار شویم؛

می خواهم

تفنگ شکاری پدربزرگ را بردارم

به آزمایشگاه انگل شناسی پاستور بروم

و به همه انگلهای پایان نامه ام

شلیک کنم؛

(باید

همین روزها

از پروژه ام "دفاع" کنم)

  • باران