واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

تو

پشت آن پنجره آهنی کوچک

روی آن ساختمان بلند سیمانی

خاطره می شوی

من

در این حیاط قدیمی بزرگ

با کاج های بلند

شعر می خوانم

از من چه می خواهی؟

جز آنکه هر روز

شمعدانی هایم را آب بدهم

و گلدان هایم را

سوار بر شاخه های کاج

به آن بالا بفرستم

تا به تو سلام کنند؟

از من چه می خواهی؟

من

عکس های یادگاری ات را

در دستمال سفیدی پیچیده ام

و کنار بوته های ریحان کاشته ام

تا تو را زودتر ببینم

از من چه می خواهی؟

  • باران

محرمانه!

 

از: من که دل تنگ توام

به: تو که در قرنطینه ای

حالا که دیدار با تو ممنوع است

بگذار

دور از چشم دیگران

از کوچه ای که سالهاست قلبم را به تو وصل می کند

به دیدارت بیایم

و ویروس هایت را قرض بگیرم.

 

"مجموعه دار پنهان دردهای تو"

  • باران

باران می بارید

پدربزرگ

آفتابگردان ها را

زیر خاک خیس خورده باغچه

قرنطینه کرد

و به خواب رفت

(پدر بزرگ خسته بود)

آفتابگردان ها از قرنطینه فرار کردند

آفتاب می تابید

عمر پدربزرگ به قد آفتابگردان ها نرسید

باران می بارید

پدربزرگ را

زیر خاک خیس خورده قرنطینه کردند

آفتابگردان ها

روی قبر پدربزرگ تکثیر شدند

  • باران