برکناری مرسی از ریاست جمهوری مصر، این شائبه
را که انقلاب مردم مصر ناشی از بیداری اسلامی نیست در دیدگاه کسانیکه پیش از
این هم این موضوع را به رسمیت نشناخته بودند تقویت کرده، و به سرزنش کسانی واداشته
که از ابتدا نام بیداری اسلامی را به جنبشهای کشورهای عربی الصاق کرده بودند.
از 50% مردم مصر که در انتخابات پس از سرنگونی
مبارک شرکت کرده اند حدود 50% به نماینده اخوان المسلمین رای داده اند. این میزان
اگرچه اکثریت چندان قاطعی نیست، اما مردم مصر حکومت یک عضو وابسته به اخوان را بر
نمایندگان دیگر گروهها ترجیح داده اند.
اخوان المسلمین تنها گروهی بود که می توانست
مجری یک حکومت دینی باشد اگرچه خطا در تصمیم گیری و اجرا در دولت اخوانی، دیدگاه
مردم را درباره آنها تغییر داد و به قیام دوباره
در التحریر وادار کرد. به عبارت دیگر؛ مسلمان ترین گروهی که می توانست پاسخ اسلام
خواهی ملت مصر را بدهد گروه اخوان بود. اما این اسلامی ترین گروه، به دلایل مختلف،
نتوانست پاسخ مناسبی به خواسته های مردم بدهد؛ از یک طرف محمد مرسی تلویحا و
آشکارا زمینه فعالیتهای افراطی و بدون دغدغه گروههای
سلفی را فراهم کرد و به برخوردهای خشن جناحی اجازه جولان داد؛ بنابراین مسلمانان
معتدل و شیعیان مصر را به واکنش واداشت، از طرف دیگر رفتار مسالمت آمیز با اسرائیل
مسلما نارضایتی معتقدین به آرمانهای فلسطین را هم که در روزهای اول سرنگونی
مبارک، سفارت اسرائیل را تخریب کرده بودند در پی داشته است. حمایت از تروریستهای
سوری و جبهه گیری علیه بشار اسد، و سروسامان نیافتن اوضاع داخلی را هم باید به
انگیزه های مخالفتهای مردمی با مرسی اضافه کرد.
سوال این است که چه طور از همه اینها می شود
نتیجه گرفت که مفهوم شکست مرسی، اسلامی نبودن بیداری مردم، وانتساب آن به آمریکا
یا غرب است؟ همه کشورهای عربی که انقلابهای اخیر را تجربه کرده اند وابسته به غرب
و آمریکا بودند، یا از آنها حرف شنوی داشتند، با احتساب این مسئله آمریکا چه نیازی
به بر هم زدن اوضاع داشته است که منشا انقلابها را دخالت آمریکا فرض کنیم؟
به علاوه، حتی اگر عامل اولیه بروز انقلاب را
اسلام خواهی هم فرض نکنیم، نباید مطرح کردن بیداری اسلامی و دامن زدن به آن را کار
غلطی بدانیم؛ وقتی به هرعلتی جرقه انقلاب و شورش علیه وضع موجود زده شد، همه
گروههایی که میتوانند ذی نفع باشند تلاش می کنند شورشها را به سمت تحقق اهداف
خودشان مصادره کنند. این موضوع در مورد انقلاب مصر کاملا مشهود بود. پس
منطقا اشکالی نداشته و ندارد که با القاء مداوم بیداری اسلامی درباره منشا انقلاب،
مطالبات را به سمت اسلام خواهی هدایت کنیم. یعنی در فرصت به وجود آمده در اثر
نارضایتی از وضع موجود، اسلام را به عنوان یک نسخه مطلوب به تحول خواهان ارائه
کنیم.
واقعیت چرایی تحول اخیر مصر این است که مردم
انتخاب اشتباهی داشته اند، یا شاید بهتر است بگوییم سوژه بهتری برای انتخاب نداشته
اند. اما نباید به بهانه بی کفایتی و شکست مرسی هویت انقلاب مصر را
زیر سوال ببریم و انقلاب را به گروههای ضد اسلامی و وابسته به غرب واگذار کنیم،
حتی اگر جرقه اولیه بیداری، اسلامی نبوده باشد.
همه هرج و مرجهای به وجود آمده در مصر اعم از
مدیریت بد و جناحی محمد مرسی، و قیام دوباره علیه منتخب دموکراتیک مردم و
تبعات آن را – همانطور که عقیده اکثر کسانیست که تحولات بیداری را رصد می کنند- می
توان به یک عنصر مهم و اصلی مربوط دانست که عبارت از نداشتن یک رهبر فرا حزبی مدیر
و مدبر است که ما اسمش را ولی فقیه گذاشته ایم.
رهبری واحد و مورد وثوق همگانی در انقلاب مصر وجود نداشت تا ارزش
انقلاب و خونهایی که پای آن دادند محفوظ بماند. رهبری واحدی نبود تا مانع از
دیکتاتوری در قدرت، و انحراف در انقلاب، و بروز کودتا و سرنگونی رییس جمهور قانونی
و منتخب مردم باشد. ابتر ماندن انقلاب در تونس، لیبی و دیگر
کشورهای مسلمان انقلاب زده را هم می شود به همین مسئله مربوط دانست.
در حوادث خرداد 88 ، این ولی فقیه بود که مثل
کوه پشت اراده مردم و جلوی زیاده خواهی دیکتاتورهای قانون گریز ایستاد و از رای
مردم محافظت کرد. گفته بود: اگر همه دنیا مقابلم بایستند تا انتخابات ابطال بشود
هرگز زیربار نخواهم رفت، چون ابطال انتخابات تودهنی به مردم است. پای رای مردم
ایستاد و مقاومت کرد و دیکتاتورها را ناکام گذاشت.
*****
انصاف، گمشده ی این روزهاست...
مدتها بود که عقده ها و غصه ها روی دلم
تلنبار شده بود،
گاهی قضایا را توی ذهنم مرور میکردم و در
خلوت، عقده از دل وا میکردم،
مسلم است که نقد چیز خوبیست، اقتضای تعالی و
رشد است، اما می دانم که بعضیها در لفافه نقد، عقده گشایی می کردند و می کنند. می
دانم که بعضیها کینه های چند ساله را بیرون می ریزند. می دانم که بعضیها عدالت و
انصاف را فراموش کرده اند...
در یکی از آخرین سفرهای استانی رییس جمهور،
صحنه ای دیدم که واقعا دلم را سوزاند، خیلی غمگینم کرد، بغض حتی نگذاشت داستان این
صحنه را برای همسرم تعریف کنم تا اندوهم را با او قسمت کنم!
بگذریم...
دیشب، افتتاح پروژه بلوار پیامبر اعظم -
صلوات الله علیه - به دست رییس جمهور محترم بود.
حضور در برنامه افتتاح ، در جمع مردمی که
خوبیهای خادم ملت را فراموش نکرده بودند برای من اتفاق خوشایندی بود. اما شرکتم در این مراسم
بیش از آنکه از سرعلاقه ای باشد که به دیدار دوباره او داشتم، از سر احساس وظیفه و
ادای دین بود...
آقای احمدی نژاد!
با همه اشکالاتی که به رفتار تو وارد بود و
نبود،
با همه نقدهایی که به کار تو وارد بود و
نبود،
اما خدومترین رییس جمهوری بودی و هستی که تا
به حال جمهوری اسلامی به خود دیده است.
می دانم که برای طبقه مستضعف و محروم با تمام
وجود کارگری کردی نه ریاست،
و می دانم؛ بسیاری از آنها که ژست روشنفکری
به خود گرفته اند و از حقوق مردم و عدالتخواهی دم میزنند- اما پیروزی مردم را در
خرداد 88 بر نتابیدند و حقیقت بزرگ مردمسالاری را
ناجوانمردانه زیر چکمه دیکتاتور منشی له کردند-
به رنجی که تو کشیدی و طرح نویی که در عرصه خدمت به
مردم، درانداختی، اذعان دارند، اگرچه زیر غبار غفلت از اخلاق مداری،
چیزی جز نقصها را نمی بینند و جز به سمت خرابه ها اشاره نمی کنند.
تو را به خدا می سپارم و آنها را نیز!