واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

دعوت شده بودیم

به باغ سبز بزرگی که همین جا بود

همین نزدیکی

دعوت شده بودیم...

اما

شاتوت ها

در معامله با ما خون به پا کردند

گلابی ها پلاسیدند

سیب ها

هزار چرخ زدند

تا هرگز به دست ما نرسند...

...

حالا

مهمان انگورهای مسمومیم!



دقیانوس مرده بود

ما با خیال آسوده به خواب رفتیم

آنها دنیا را پشت رو کردند؛ (کوه ها؛ فرو رفته و دره ها؛ بر آمده!)

و پرچم های فتح را

وسط دره ها علم کردند!

بیدار شدیم!/؟

و از دور پیوسته ی تزویر سرگیجه گرفتیم...

خواب ناکافیست؛

مثل اصحاب کهف به مرگ محتاجیم!

  • باران

گفتند

برای عدالت شعر بگو...

...

باید از خیابان الهام می گرفتم

شهر شلوغ بود

و من خیلی زود

کلمات سوسول لغتنامه را

لابه لای خطوط قرمز از ما بهتران

پشت شاخص های رنگارنگ فقر و فلاکت

زیر پای حقوق سرگردان شهروندی 

گم کردم؛

شواهد می گویند

باید برای عدالت مرثیه بگویم؛

شعر حرف زیادیست!


  • باران