واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

گمان نمی کنم من بعد روز پزشک را از خاطر ببرم. روزی که پیش از این، از حضورش در لابلای مناسبتهای تقویم بی خبر بودم؛ اول شهریور سال قبل برادرم را در روزی که متعلق به خودش بود از دست دادیم.

باید اعتراف کنم از آن روز روحیه ام دگرگون شده و بک گراندی از افسردگی، تاسف، و حسرت همیشه با من است.زندگی سختی را گذراند؛ هم دوران تحصیلش، هم ازدواجش و شاید همه زندگی اش با فراز و نشیب زیادی همراه بود. 

وقتی به تنهایی اش در همه این دوره های سخت فکر میکنم و به غمی که در دل داشت و به زبان نمی آورد، لذتهای زندگی برایم نامفهوم می شوند.

زندگی اش خیلی زود تمام شد اما اندوهی که بر دلمان نشست طولانیست.

پ.ن.......................................

فاتحه ای بخوانید و برایش آمرزش بخواهید.

  • باران

حقیقتی که به آن باور دارم؛

زندگی، نوشیدن زهر دغدغه های مقدس، تا سرحد مرگ است.

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی!

  • باران