آب، گل آلود بود
ماهیگیرها سفسطه کردند
و گفتند:
"نان تان آجر شد
تا دیوار تکنولوژی را با آن بلندتر کنند" ؛
داده های معادله غلط بود
و نتیجه محاسبات به نقطه کوری در سوئیس می رسید؛
آنها با کدخدا بستند
تا هم آجرها بمانند
و خرج بالا بردن دیوار اعتماد شوند
و هم نان ِ مان گندم باشد
تا از سوء هاضمه در امان باشیم...
ما آدمهای ساده دلی بودیم
و فکر می کردیم
نان مان را
در کاسه تکنولوژی تیلیت می کنیم
و از انرژی هر دو، کالری روزانه مان را دریافت می کنیم
چند ماه گذشت...
آقای اعتدال، تند روی کرد؛
و پایش به کاسه انرژی خورد
و همه چیز در هوا معلق ماند،
نان با شیب خیلی ملایم! گران شد،
و تراژدی رقم خورد؛
دست مان
از نان خالی ماند
و کاسه مان
از تکنولوژی...
حالا همه چیز به اعتدال نزدیک تر است؛
هم از رکود عبور کرده ایم!
هم از روی خون تکنولوژیست ها،
بچه های انقلاب به نیویورک رفتند
و بچه های انقلابی به جهنم!
و عقلانیت! به پاستور برگشت...
من فکر می کنم
تاریخ، لااقل هر ده سال تکرار می شود؛
از اولین بار که تکنولوژی را " تکمیل کردیم"!
تا آخرین بار که "دیوار تحریمها ترک خورد"!
این قصه نان و تکنولوژی بود؛
درس جدیدی که حقوقدانهای انگلیسی نوشتند
و سربازان نیویورکی، پشت میز مذاکرات خواندند
و پاداشش را
کدخدا با هدیه های روی میزش پرداخت!
حالا باید
با سیلی صورتمان را سرخ نگه داریم
تا همه باور کنند
" قدرتهای بزرگ در برابر ما تسلیم شدند..."!