دعوت شده بودیم
به باغ سبز بزرگی که همین جا بود
همین نزدیکی
دعوت شده بودیم...
اما
شاتوت ها
در معامله با ما خون به پا کردند
گلابی ها پلاسیدند
سیب ها
هزار چرخ زدند
تا هرگز به دست ما نرسند...
...
حالا
مهمان انگورهای مسمومیم!
دقیانوس مرده بود
ما با خیال آسوده به خواب رفتیم
آنها دنیا را پشت رو کردند؛ (کوه ها؛ فرو رفته و دره ها؛ بر آمده!)
و پرچم های فتح را
وسط دره ها علم کردند!
بیدار شدیم!/؟
و از دور پیوسته ی تزویر سرگیجه گرفتیم...
خواب ناکافیست؛
مثل اصحاب کهف به مرگ محتاجیم!