واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

حرف اول

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۸۹، ۰۸:۳۰ ب.ظ

خداوندا !

گوش می کنی؟! دارم با تو حرف می زنم،

دارم با تو درد دل می کنم ،

از حسرت های بر دل مانده ام حرف می زنم،

ازدردهای نگفته ام ،

از سینه تنگ و فشرده ام.

خدایا !

دارم با تو حرف می زنم،

از اندوه همیشگی ام،

از دلتنگی مداومم ،

ازاحساس زخم خورده ام .

دارم باتو حرف می زنم ؛

با تو که باران یادت، کویر ترک خورده تنهاییم را طراوت می دهد،

خداوندا !

دوست دارم خودم را بسپارم به سایه های بلند عطوفت تو و رها شوم،

مشتاقم که به تو نزدیک شوم آن قدر که هیچ فاصله ای بین من و تو نباشد،

اما، دستم به قدر کفایت کوتاه است و تو به غایت در اوج،

نردبانی ساخته ام از عشق، و توشه ای برداشته ام از دلتنگی

گوشه ای از آسمان مهرت را سهمم کن!

باید اتراق کنم،

تازه از راه رسیده ام،

خسته ام!

  • باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی