درد نوشته ای در دفتر تاریخ
دیروز، دخترانی که کالبد بی روحشان در حرمسراها به دست هوس سپرده می شد تا بساط عیش و نوش مردان نامرد صفتی فراهم شود که مقام انسانی زن را در قالب بازیجه ای برای زندگی هوس آلود و شیطانی خود در اندازه حیوان دست آموزی تقلیل داده بودند و امروز، دخترانی که روح سرسبز وجودشان در مزبله ها و خیابانها و زیر نگاه تحقیر آمیز چشم چرانی هرزه ها به تعفن می رسد، می پوسد، و استخوان شرافت و متانتشان زیر دست و پای شهوتهای آنی و لذتهای شیطانی، در ضیافت فاحشه خانه ها خرد می شود.
دیروز،در جاهلیت بزرگ؛ زنانی که درد کشنده زایش را به امید نوشیدن جرعه ای عشق مادرانه به جان دردمندشان می خریدند اما تلخی زنده به گور شدن دختری را به ذائقه می سپردند که تکرار وجودشان بود، دختری که حیات سبزش -که خدا به او هدیه کرده بود - در سرخی عصبیت جاهلی چهره پدر به زردی می گرایید و در خاکستری خاک می پژمرد و مدفون می شد. و امروز، در جاهلیتی بزرگتر؛ زنان و دخترانی که حق خود را در تساوی طلب می کنند، در یکی بودن با مرد، در عقده فرو خورده ای به نام فمینیسم، که انتقام بزرگیست از تاریخ به پاس همه بی عدالتی هایی که در حقش روا داشته اند.
آنجا، در جاهلیت و بربریت؛ خروش ظالمانه ترین واکنش بر طبیعی ترین کنش؛ نفس کشین یک انسان، یک بنی بشر، یک مخلوق، و قبض عاطفه پدری؛ راندن، طرد کردن و زنده در گور کردن؛ کشتن چیزی از وجود، و اینجا، در جاهلیت مدرن؛ خروش ظالمانه ترین واکنش بر طبیعی ترین کنش؛ تساوی زور گویانه زن و مرد، سر بریدن ریحانگی در پیشگاه قدرت و خشونت، ریختن سرب داغ مردانگی بر گلبرگ لطافت و محبت.
آنجا، در بدویت؛ به بازی گرفته شدن علنی حقوق بشر با نمادهای عصبیت جاهلی؛ در گور کردن دختری که برای زنده ماندن تقلا می کند، برای نفس کشیدن دست و پا می زند، برای درخواست دوباره حیات دامن پدر را می گیرد و آخرین نشانه تشنه ماندن برای حیات را خود بر گور می گذارد؛ دستی که به نشانه تقاضای حیات از گور بیرون می ماند. و اینجا، در مدرنیته؛ در هیاهوی توخالی دموکراسی، حقوق بشر، تساوی حقوق، برابری، فمینیسم، به بازی گرفته شدن حقوق بشر به شیوه ای نوین؛ درگور کردن روح دخترانه ای که برای حیات حقیقی اش دست و پا می زند، برای انسان بودن تقلا می کند، برای زنده ماندن دست در دست دوزخی فمینیسم می گذارد و حیاتش را آتش می زند.
دیروز، در توحش جاهلی؛ دختر بشر نبود، و برای نفس کشیدن امان می خواست و در سایه حیوانیت آدمها، به جوخه مرگ با بدترین شیوه سپرده می شد، و امروز، در جاهلیت نوین؛ در زمانه تردد زبانی "حقوق بشر" و "حقوق زن" روحش زنده به گور می شود و حیات معنوی اش پامال.
اما چرا پس از ارائه تئوریهای متعدد جامعه شناسان و انسان شناسان غربی که داعیه آشنایی با مباحث علوم انسانی دارند، و بسط افکار آنها توسط حامیان و پیروان چشم و گوش بسته شرقی، هنوز این جنس در بی عدالتی و سانسور شدید دیدگاهها و آمالش دست و پا می زند و هر روز و در هر برهه تاریخی، انبان دردهایش حجیم تر می شود و درمانش سخت تر و طولانی تر و مرگش نزدیک تر؟
در طول چند قرن حیات انسانها، از جاهلیت عربی پیش از ظهور اسلام تا جاهلیت فمینیستی غربی امروز، جنس مونث هیچگاه به جایگاه حقیقی خود دست نیافته و مدام اسیر و بازیچه ایدئولوژیهای ناقص و من در آوردی متعددی بوده است که هریک برای زن و حقوق او نسخه متفاوتی پیچیده اند، اما در این میان نگاه الهی به زن را ندیده اند یا نخواسته اند ببینند. چگونه ممکن است اشراف هر نوع ایدئولوژی انسانی بر زوایای وجود زن بیش از آگاهی و اشراف خداوند- که خالق اوست - بر او باشد؟
آیا مکتب دقیق و کامل و همه جانبه نگر اسلام که دستور العمل مکتوب خدا برای زندگی بهتر سوژه های مجسم و شفاهی اوست، سزاوارتر به پیروی و قبول و اعتماد و باور نیست؟ آیا زنانی همچون فاطمه زهرا (س)، خدیجه، زینب، معصومه و...(علیهن السلام) و زنان مومن بسیار دیگری، که نه حقوق برابر با مردان طلب کرده اند، نه حامی آزادیهای بی قید بوده اند، نه ذره ای تردید در حقانیت اراده خدا بر نگاه متفاوت به زن و مرد در برخی جهات، به خود راه داده اند، منشا اثرات وسیع و ماندگار نبوده اند؟ آیا زنانگی با همه قیود ظاهری که برای آنان ایجاد کرد مانعی بر سر راه رسالتی بود که بر دوش گرفته بودند؟ آیا ماندگاری آنها بر صفحه روزگار ابدی نیست؟ و آیا این ماندگاری در سایه تسلیم محض در برابر اسلام و برنامه هایی که این آیین الهی برای ارتقاء معنوی انسانها و بالاخص زنان تدوین کرده است، نیست؟ عدالت و برابری واقعی برای زنان و دختران در سایه تسلیم و تعظیم در برابر برنامه هایی پدید می آید که اسلام ترسیم کرده است، نه ایسم های رنگارنگی که هرکدام زن را به سویی می کشند و به رنگی، لعاب می زنند.
روز دختر، پیش از آنکه مژده شیرینی برای دختران مسلمان باشد، یاد آور لطافت معصومانه ایست که رسالت مردانه ای به دوش می کشد بی آنکه اسیر ژستهای کاذبی شود که امروز، بسیاری از دختران مسحورش شده اند و هویت خود را در سایه آن از یاد برده اند. روز دختر متعلق به همه دخترانیست که در چارچوب دخترانگی معصومه (س) می گنجند و با او همقدم اند وگرنه، دخترانی که زندگی دیگر گونه ای دارند الگوهای دیگر گونه ای نیز می طلبند.
- ۸۹/۰۷/۱۹