واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

رنج بزرگ

چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۸۹، ۰۸:۳۰ ب.ظ

خون حادثه هوا را خوب بلعیده است

و ریه ها

برای یک جرعه اکسیزن له له می زنند

و نفس احساس خفگی می کند

اما

از سنگینی سایه این روز مَفَرّی نیست

***

عقده ها توی دلت تلنبار شده اند

و هرچه گریه می کنی

گرهی به گره های دلت اضافه می شود

و این ؛

نه به لطافت احساس تو

که به خشونت واقعه وابسته است

حالا ؛

با یک حساب دو دو تا چهار تا

خوب درک می کنی

که ارزش تو زیر صفر است

و اگر فیزیولوژی احساس را آموخته باشی

خوب لمس می کنی

که پای درک تو فلج است

و کم کم می فهمی

برای دهان تو زیادی بزرگ است

لقمه " یا لیتنی کنت معک"

و این؛

دردی بزرگتر از درد عاشوراست...

  • باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی