زمستان روسیاه
همه چیز ظاهرا خوب است!
از صدقه سر زغالهای روسیاه
زمستانمان بهار شده
و بجای برف سفید
دسته دسته از آسمان
امواج سیاه بر بشقاب ها می ریزد
و ابرهای سیاه
به افتخار شهر زغال ها
بی سروصدا
راهشان را کج می کنند
چه خوب!
دیگر نیازی به زنجیر چرخ نیست!
دیگر کسی غصه ضدیخ را نمی خورد
دیگر کسی خیس نمی شود
دیگر کسی یخ نمی کند
از سوز سرما هم چه باک
چیزی که زیاد است سطل آشغال!
چیزی که زیاد است آشغال!
ظاهرا همه چیز خوب است!
"مردم خداجوی" از پل کالج عبور کرده اند
و روشنفکرهایشان از عاشورا
آنچنان که به عشق «میرحسین»
از «حسین» گذشته اند
و به عشق امامزاده از امام
آنچنان که دجاله های بی بی سی نشین
از ستیز با ولی فقیه به محاربه با امام زمان رسیده اند
همه چیز خوب است!
و ملالی نیست
جز دوری از خدا!
جز آه سرد مادر بچه شیعه ها
جز قلب ریش ریش عبد صالح خدا
جز اشک سرد عزادار خیمه ها
جز ملتی که غیرتش به جوشش درآمده
جز گردبادهای به طوفان درآمده
آری برادر!
زمستان می رود
و روسیاهی به زغالها می ماند...
(از زمزمه های برادرم مهدی عرفاتی در روزهای آتش و اندوه سال88 - وبلاگ کوچه صداقت)
- ۸۹/۰۹/۲۷