خوش هاتی رهبرم
می نویسم؛ بدان سبب که همه جای ایران سرای من است، می نویسم؛ از آن جهت که عشق به او محصور در مرزهای سرزمینم نیست...
گنجشکها به گوشم رسانده اند که در " آزادی" دل به عطر بهارانه واژگان مهر تو بسپارم ،
و از نغمه های مستانه همانها شنیده ام که پدیده این روزها شکفتن بهار در پاییز است...
از قصر آمده ام ؛ با ارمغانی از مقاومت، و تا خودِ آزادی هروله کرده ام ، تا صفای حضورت را بنوشم و مصفی شوم.
از پاوه آمده ام ، با یادگار پایمردی و وفاداری ؛ و آزادی را کاویده ام تا یوسف دیدارت را بعد از 23 سال مهجوری به چشم های منتظرم هدیه کنم.
از بیستون آمده ام ؛ با دستاوردی از عشق و ارادت؛ به آن امید که شیرینی کلام تو را در کام جان مشتاقم بکشم و جوانه بزنم...
از صحنه آمده ام ، و تن خسته را به آرامش بهاری بوییدن گل روی تو سپرده ام...
از گیلان غرب آمده ام...از هرسین...از کنگاور... از اسلام آباد...از شاهو...از دالاهو...
از هر نقطه این دیار آمده ام تا رستاخیز احساسم در این گلواژه ها بشکفد که "سلام رهبرم، خوش هاتی رهبرم"
- ۹۰/۰۷/۲۰