عشق نارنجی
هَر بار
همراه با سر فصل های رنگی اوراق پاییزی،
وقتی که خش خش زیر پا آواز می خوانند
گلبرگهای خشک، در یک باغ پاییزی؛
می نوشد از جام طراوت خاکی روحم،
می روید از نو غنچه ای در باغ احساسم،
حک میشود دیباچه ای از عشق نارنجی
در قاب احساسم...
من مست پاییزم،
از گرمی رنگینه هایش خوب لبریزم،
از سرخی اش نبض حیاتم می تپد از نو،
از زردی اش در سینه ام خورشید می ریزم...
من را بپوشانید
با برگهای سرخ و نارنجی،
با آیه های رنگی شاداب پاییزی؛
وقتی بهار عمر کوتاهم
تاراج می گردد
در سردی افسرده فصل غم انگیزی...
من مست سیری ناپذیر فصل پاییزم،
همزاد با آئینه های نسل پاییزم...
پ.ن....................................................
پاییز بُعد دیگری دارد که نماد بیماری و اندوه و افسردگی ست. گاهی بی دلیل ملموس و مشهودی افسرده و غمگین می شوی...کنکاش که می کنی در می یابی روزگار پاییزی یک دوست، تو را هم افسرده است؛ قوت ارتباط معنوی، سایه سنگین اندوه او را بر سرت انداخته است و تا او درگیر پاییز است، روح تو هم پاییزی ست...
- ۹۰/۰۸/۲۹