نَفَس!
جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۷:۳۱ ب.ظ
گم شده ام،
در کوچه های بی نشان این "دهکده"
که هر کدام به چند پس کوچه می رسند...
اینجا که من ایستاده ام
درست روبروی من
دارالمجانینی ست،
که آدمهایش به "هیچ" آویزانند
و در گوشه گوشه اش مغزهایی که " پلاسیده اند"
و در هر اتاقش
که چاردیوار شیشه ایست
کسی به قطره ای از اسکیزوفرنیا معتاد است؛
یکی به روی عشقی که "در دسترس نیست" می خندد
یکی برای کسی که نمرده می گرید
یکی به مِهری که نیست وابسته است...
یکی
روی ذهنش که از اینجا کاملا پیداست
فحشهای رکیک می پاشد
و به روح "مارشال مک لوهان" تقدیم میکند...
من به دنبال " نفس" میگردم،
و چند عضو پیوندی
که در مزرعه بزرگ شده باشند؛
اندیشه...قلب...احساس...
و یک روح دهاتی
که مال این دهکده نباشد
کسی نشانی اش را نمیداند؟
- ۹۱/۰۲/۰۱