کپی – پیستِ یک فولدر از تاریخ
...
- ببین! چن لحظه گوشِتو به من بده ... دو کلمه حرف حساب دارم باهات
- زودتر بنال؛ باید برم
- من سرگیجه تاریخی گرفتم، الان زمان و مکان رو گم کردم، هویتت برام مجهوله، یا بهتر بگم؛ احساس میکنم ماهیت رفتارت تکراریه، درست مثل اینکه قبلا چنین چیزی دیده باشم.
- حرفتو بزن، من وقت شنیدن مزخرفات فلسفی ندارم.
- فلسفه؟! ...این، برداشت من از اتفاقاتیست که روی یک چرخ دوار گیج کننده، دائم در حال رخ دادن هستند؛ یک چرخ دوار که انگار هیچ وقت متوقف نمیشه!
- عوارض وقت تلف شده به عهده خودته، سوالتو بپرس، ...بهت لطف کردم تا آبی روی آتش فضولیت ریخته باشم.
- فضولی چیه ؟! این کنجکاوی ایست که ماهیت خبرنگاری اون رو ایجاب می کنه، کار من پرسیدن و کشف حقیقته!
- هه هه، کنجکاوی!... این هم البته یک توجیه فلسفی برای فضولیه، اما این آخرین زمانیست که به تو اختصاص میدم؛ فقط برای اینکه بتونی "روزی نامه "ت رو با اراجیف رسانه ای سیاه کنی...
- روزی نامه!...بله! بله! فراموش کرده بودم که رسانه های"از آب گذشته!" رسمیت بیشتری دارن! ...به هرحال اونها اراجیف بین المللی منتشر می کنن!
- مثل اینکه از اول هم سوالی نداشتی... دلقک!
- چرا... الان می پرسم... اجازه بده...برای من یک سوال عمده وجود داره، اما باید مقدماتی رو- که فی الواقع شرح ماهیت شما، از دید من هست- بیان کنم تا به سوال کلیدی برسم...
- انقدر پیچ وتاب به یک سوال آبکی نده که اعتباری برای خودت کسب کنی و پولی به جیب روسای معلوم الحالت بریزی... اینطور که می بینم سوالی در کار نیست؛ یک جوجه خبرنگار دنبال کسب اعتباراست...
- نه!نه! واقعا سوالی وجود داره ... اما باید صریح باشم، صرفا برای اینکه حقیقت رو شفاف تبیین کنیم؛... خب شما اینطور که تا به حال نشون دادی درک موقعیتت زیر صفر است،
مصلحت سنجی در قاموست نیست،
با مقوله انصاف زیاد سروکار نداری،
الفبای تحلیل رو هم بلد نیستی،
گاهی اوقات جوگیر آقازادگیت میشی ... یعنی فی الواقع نون برشته اعتماد مردم رو میخوری،
یک صفت برجسته هم داری؛ دست به جنجال آفرینی ات خوبه... حس می کنم دوس داری هرازگاهی تیتر یک باشی!
- مزخرف گویی رو تموم کن! گستاخِِِ ِ بی ادب...مزدور...جیره خور... مواجب بگیر...
- از صراحت من ناراحت نشو، رسالت من شفاف سازیه... در ضمن، نقطه جوش یک رجل سیاسی باید بالاتر از مردم عادی باشه!
- به من درس اخلاق میدی ابله؟... زودتر شَرتو کم کن! نگذار پاتو به دادگاه باز کنم از جیره خوردن بیوفتی...
- باشه! من حرفامو جمع میکنم؛.. خب، این حرکت رو گاهی از تو دیدم؛ پاتو با خیال آسوده روی خطوط قرمزمیگذاری، بعد خطوط رو جا به جا میکنی، بدون اینکه دغدغه ای داشته باشی!
نمودار چپ و راست رفتنت رو اگر بخوام رسم کنم، تابعی از هر موجیست که دریای سیاست رو به هم می ریزه،
جغرافیای رفتارت جایی نزدیک مسجد کوفه رو به ذهن متبادر میکنه!
تاریخت با ساعت اشعری کوکه!
خلاصه ش اینه که؛ وجداناً شم سیاسی نداری اما ...
حالا با این اوصاف، سوالم اینه که؛
اگر از منظر جغرافیایی به تاریخ نگاه کنیم، آیا عجالتاً خاکی هست که ابوموسی اشعری بر سر بریزه؟!
...
(دم تکنولوژی سیاسی مدرن گرم که قادره تاریخ رو جابه جا کنه؛ نمیدونستم کپی پیستِ ابوموسی اشعری یه چیزی برابرتر از اصله!)
- ۹۱/۰۳/۰۷