واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

حکومت نظامی

سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۱۹ ق.ظ

ظهر بود،

از کوچه صدای تپش می آمد،

از خیابان، صدای تیر،

و از جیپ ارتشی وسط چهار راه،

صدای زمختی که مدام تکرار می کرد:

تجمع بیش از "چند نفر" از ساعت فلان تا فلان ممنوع است؛

کوکتل مولوتوف ها،

روی دست پسر همسایه مانده بود،

اعلامیه ها،

توی کیف بچه دبیرستانی ها،

و بغض،

در گلوی پدرهای بی رمق؛

چه انتظار زجرآوری بود...

 

غروب بود،

از آن طرف مرز،

پیغام تازه ای از فرمانده رسیده بود؛

"همه با هم متحد شوید، رمز پیروزی وحدت کلمه ست" 

معادله عجیبی بود؛

ما 35 میلیون نفر بودیم،

اما همه ی ما در خیابان، "یکی" شده بودیم؛

حالا دیگر "حکومت نظامی" آچمز شده بود،

سربازها فرار کردند

و ما ساعتها در خیابان ماندیم

جوی کنار خیابان هنوز بوی خون می داد...

 

صبح بود؛

لاله کوچک باغچه، گل داده بود

عکاس گفت:

حالا وقت یک عکس دسته جمعی ست، لبخند بزنید؛

ما به سر تا پای حکومت نظامی خندیدیم

عکس ما روی اولین صفحه تاریخ انقلاب حک شده است

  • باران

نظرات  (۲)

سلام باران عزیز!بازهم مطلب خیلی زیبایی گذاشتید.واقعا اسم شایسته ای رو برای خودتون درنظرگرفتید:باران!مظهر ونماد رحمت خدا ولطافت! تصویرسازی شما واقعا عالیست.
راستی ممنون که در وبلاگم نظر گذاشتید.متاسفانه دیر جواب دادم،چون فکر نمیکردم مارا قابل بدانید! منم تازه اون وبلاگ رو درستش کردم ونمیدونم چجوری پاسخ بدم.موفق باشید.
پاسخ:
سلام ایوب گرامی
از نظر لطف شما ممنونم
وظیفه م بود پاسخ محبت شمارو که برام نظر گذاشته بودید بدم، ان شاالله در وبلاگ نویسی فعال و موفق باشین
یاعلی
سلام.
ممنون از کمک و توجهتون.زحمت کشیدید.موفق باشید.
پاسخ:
سلام و رحمت الله

خواهش می کنم، لطف دارین
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی