احتضار
هوا پس است
هوا پس است
و ابرهای فاجعه از آستین بر آمده اند
دوباره باد از جهت درد می تازد
و سرد می تازد
و آسمان برای پریدن ثقیل و منقبض است
کلاغ های توهم
به آخرین درخت بیابان پناه آوردند
به آخرین شبح
که در تمام طول خیابان بلند می خندید
کسی نمی دانست
که موریانه های فاجعه روی ریشه های درخت
به کار مشغولند
و خاک، سرنوشت قریب کلاغ و خاطره است
هوا پس است
و اندیشه ها مه آلوده ست
و چشمهای نگهبان، به خواب آلوده ست
کسی نمی دانست
که موریانه هنوز از نفس نیفتاده ست
و سالهاست
به هضم سندهای محرمانه معتاد است؟!
هوا پس است
و راه بسته
و دیگر کلیدی نیست
و خوب می دانند
که روح، مرده است و به این محتضر
امیدی نیست!
- ۹۵/۰۹/۲۴
ویا ...
(باید که صفحه ی تزویر کوفه را
از شرم، پاره کرد)
مصراع اول اگر اینجوری بود بهتر بود (ازلحاظ وزنی):
(باید که صفحه،صفحه ی تزویر کوفه را
از شرم، پاره کرد)
و.....
البته این نظر منه شاید هم دارم اشتباه میکنم
و البته این انتقادی که کردم بیشتر بخاطر خودخواهی خودمه که میخوام هر روز شعر های بهتری از این وبلاگ بخونم ...