واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

ایستــگاه

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۰۸ ب.ظ

آه...

باز هم

قطار، رفته است

و من؛

- مسافری که از نرفتن مدام خسته است -

باز، بازمانده ام در ایستگاه سوت و کور

و حسرتی همیشه با من است؛

اینکه لنگ می زند همیشه پای کوچ کردن ام

 

آه...

سالهاست

مانده ام

مثل نامه ای بدون تمبر،

بین راه

مثل عضو ثابتی،

لابلای خرت و پرت های کهنه اتاق ایستگاه

فصل پیش روی من

از قرار،

فصل ماندن است

فصل زل زدن به انقباض ریلها

ایستاده ام ولی

همچنان

کنار راه

با امید رؤیت رسیدن قطار تازه ای به ایستگاه

دلخوشم

به این امید ِ گاه گاه...

                

 

  • باران

نظرات  (۱)

سلام. وقتتون بخیر.

خیلی قشنگ توصیف میکنید. ان شا الله همیشه قلمتان به زیبایی بچرخد.

پاسخ:
سلام. ممنونم. لطف دارین
زیبایی از نگاه شماست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی