واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

سکوت

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۰، ۱۲:۱۰ ق.ظ

دنیا شلوغ بود

صدای اصطکاک دردها

دیوار صوتی این حوالی را شکسته بود

خیالم گفت که آرزوهایم را بنویسم و برایت بفرستم؛

نامه ها را

به قطار 3 بعد از ظهرسپردم

چشمهایم را بستم

و در سکوت، به خیال تو برگشتم

که در ایستگاه بعد، منتظر ایستاده ای

 

دنیا شلوغ بود

اخبار ساعت 4 گفت

ایستگاه بعد را منفجر کرده اند...

 

چشمهایم را بستم

و به خیال تو برگشتم 

همه جا سکوت بود... 

  • باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی