سیاست مدارانمان افتاده اند روی دنده لجبازی، نوچه هایی که هرکدام به یکی از طیفهای رنگارنگ سیاسی آویزان شده اند هم همینطور! و افسران و سربازان جنگ نرم بیش از همه به این درد مبتلا شده اند. قاموس سیاست ریست کرده انگار؛ مفاهیم و تعاریف گم شده اند و معلوم نیست آرمانهایی که برای انقلابمان طرح کرده بودیم، فی الحال در کجای دغدغه های سیاسیمان جا خوش کرده اند؟
قطار سیاست زده تحلیلهای حزبی و گروهی ِمتعصبانه، دارد از ریل خارج می شود و ما را با خودش به ناکجا آباد می برد. تِزِمان در تحلیل مسائل و تاویل و تفسیر مواضع طرف مقابل که در جزئیات بی ارزشی با هم اختلاف داریم، سیاست "چماق و دیگر هیچ" است؛ قضاوت غیر منصفانه و هجمه خشن علیه دیدگاه طیف مقابل. منافع حزب متبوع نمی گذارد مضار این همه انشقاق و گسستگی را بفهمیم و در باره روزی که برای پیروزی بر دشمن اصلی به جماعت و یگانگی نیازمندیم تامل کنیم. نه دست از توجیه مفاسد مسلم بر می داریم ، نه نگاهی به مصلحتها می کنیم، نه ...
انقلاب مردم منطقه را ناتو و آمریکا و هر لاشخور فرصت طلب دیگری به سمت خود می کشد تا مبادا انقلاب اسلامی دیگری بیخ گوش اسرائیل پا بگیرد، ... اما گیس و گیس کشی حزبی و سودای قدرت طلبی و دلشوره از دست دادن صندلی مجلس و دیلیت شدن از دایره یارکشی های حزبی، سهم ما را از ایفای نقش موثر در به ثمر رساندن انقلابهای عربی کاهش داده است. سوریه از هر طرف تحت فشار است؛ سدی که باید شکسته شود تا گاوهای وحشی اسرائیل بیش از پیش از مرزهای آدمیت گذر کنند و در سرزمین مستعد فلسطین رها شوند و جولان بدهند و هرچه را دم دستشان رسید که نشانی از فلسطین داشت شکم بدرند و مثل خوکی که در مزرعه افتاده است گندمهای نارس را درو کنند...
همه هم پیمانان اسرائیل جمع شده اند تا دیوار محافظ سیاستهای شیطانی صهیونیسم باشند اما سهم ما از همراهی با اخوان مسلمانمان در قاهره که لانه کرکس را خراب کرده اند و در کشورهای دیگری که هر کدام ضربه ای به منافع غرب و اسرائیل وارد کرده اند چه چیزیست جز چند جمله تایید و تبریک در یک صفحه کم بازده مجازی؟... در همین گیر و دار بی توجهی ماست که اردوغان هم از آب گل آلود ماهی می گیرد و به پشتوانه یکی دوبار تشر تو خالی و نمادین کشور متبوعش علیه اسرائیل، نسخه اسلام سکولار برای منطقه می پیچد و در باره محسنات حکومت لائیک منبر می رود و به توهم هدایتگری اش در مسائل منطقه، لیبی و سوریه را در دو کفه برابر می بیند و اسد را تهدید می کند و در یک فرایند مضحک و مشمئز کننده، برای ایران هم دستورالعمل نحوه رفتار با مناقشات سوریه صادر می کند...
سهم ما از پرداختن به انقلاب های منطقه که اگر درست هدایت و حمایت شوند بر زندگی سیاسی خودمان هم تاثیر بزرگی می گذارند زیر سایه پرداختن بیش از حد به امور کم بازده اما پرهیاهو گم شده است. فضای مجازی به جبهه جنگ نرمی تبدیل شده است که آنسویش هم خودمان هستیم، خودمان علیه خودمان! 7+8 را تخطئه می کنیم، جبهه پایداری را سیبل حب و بغض های جناحی قرار می دهیم، معایب قابل اغماض رسانه های روشنگر و ضد فتنه را که حسابشان را پس داده اند، به چماق بزرگی برای سرکوب و له کردن و از هویت انداختن و بی خاصیت کردنشان تبدیل می کنیم و خاکریزهای دفاع از حقیقت را یکی پس از دیگری تخریب می کنیم... در گرماگرم همین مناقشات بی ارزش، طیف فتنه نیز، فرصت طلبانه سر از لاکشان بیرون می آورند و ادعای میراث می کنند؛ انگار با عده ای سیاست نخوانده ی گیج عین خودشان طرف هستند، کسی نیست بگوید آخر، بنی فتنه! شما که هنوز از در چاه انداختن یوسف توبه نکرده اید و از پیشگاه ملتی که به خاطر دروغها و خطاها یتان به رنج و تعب افتاده اند عذر نخواسته اید چه قدر گستاخید که هنوز گندم طلب می کنید؟!
القصه! به نظرمی رسد یک اولویت مهم حمایت از انقلابیون منطقه است تا فریب فیگور مضحک ضد دیکتاتوری و ژست نچسب طرفداری از دموکراسی غربیها را نخورند و انقلاب را تسلیم خیرخواهی دروغین فرصت طلبان نکنند، دوم پرداختن به امور داخلی با حرکت روی مسیری که برایند واقع گرایانه و منصفانه ای از تلفیق مصلحت و مروت و عدالت و استقلال در تحلیلها و تفسیر حوادث و اخبار است. یک اصل اساسی در مبارزه تشخیص درست هویت دشمن است، دشمن فرض کردن همرزمان سابق تنها به سبب اختلافات کوچک و قابل اغماض به جنگی اشتباهی منجر میشود که نتیجه آن هرز رفتن قابلیتهای جبهه خودی ست.