این پست تکراری است. برای استقبال از نوروز 92، حرف تازه ای ندارم...
تیک و تاک و تیک و تاک و تیک و تاک
چند لحظه بیشتر
تا حلول سال نو نمانده است
چند تیک، تیک و تاک، تاک
تا بهار مانده است
بچه ها
پشت خاکریزها نشسته اند
باز سربند یا حسین را
روی موی خاک خورده بسته اند
روبروی خاکریز
گرگها
توی سوله ها چپیده اند
سیب های سرخ عشق را
بچه ها
روی سفره خلوص و سادگی
ماهرانه چیده اند
چند لحظه تا رسیدن بهار مانده است
از کنار سوله، فرمانده داد می زند:
بچه ها!
هفت سین سفره کامل است؟
... بچه ها گرسنه اند و تشنه اند
چیزی از ذخیره ها ی آب و نان نمانده است
مرتضی برای چند جرعه آب
چند ساعتی پیاده راه رفته است
یک کلاه آب تیره و کثیف
هدیه ای برای کام های تفته است
چند گام تا پناه خاکریز مانده... ناگهان
دشمن و گلوله و سر و بسیجی و کلاه ...
کوسه های بد قواره تنگ آب را شکسته اند
قلب کوچک بسیجی غیور را
دشمنان به آتش و گلوله بسته اند
آینه شکسته است
آب را عطش به روی ماهیان تشنه بسته است
بازفرمانده داد می زند:
هفت سین سفره کامل است؟
... سوت می کشد یکی دو خمپاره شصت بین بچه ها... سپس گرومپ...
چند ترکش درشت و داغ و آتشین
سهم سینه و سر و تمام پیکر نحیف بچه هاست
سیر می شوند بچه ها
از خوراک داغ داغ ترکش گلوله ها
جسم هر کدام یک طرف
بین خاک و خون و خاکریز و گرد و خاک هاست
مهدی و شهاب و آرش و دلاور و سعید یک طرف
ناصر و رحیم و احمد و مجید یک طرف
صادق و محمد و حمید یک طرف
عادل و فرید یک طرف
فرمانده یک طرف
سکه ی آبروی بچه ها
روی "شیر" ایستاده است...
با صدای خسته فرمانده ضجه می زند:
هفت ... هفت... هفت سین ، کامـِ کامل است؟
بچه ها ناله می کنند:
هفت سین ، کامـِ کامل است!
تیک و تاک و تیک و تاک و تیک و تاک
چشم حسرت بهار
هفت سین سرخ پشت خاکریز را که دیده است
سال نو دمیده است...