واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

ابوبکر و عمر و زبیر و عبدالرحمن بن عوف به درگاه رسول الله (ص) نزدیک شدند و نشستند، پس پیامبر(ص) بر آنها وارد شد، کنارشان نشست، دمپایی اش گسیخته شد و آن را ( براى ترمیم ) به على بن ابى طالب داد، سپس فرمود: همانا از سمت راست خداوند عزوجل یا از سمت راست عرش، قومی از ما برخاستند که بر منابری از نورند، صورت هایشان نورانی است و لباسهایشان نورانی است، صورت هایشان بر چشم ناظرین دیگر پرده می اندازد. ابوبکر گفت: ای پیامبر خدا آنها کیستند؟ پیامبر سکوت کردند. زبیر گفت : ای پیامبر خدا، آنها کیستند؟ ایشان سکوت کردند. عبدالرحمن بن عوف گفت: ای پیامبرخدا، آنها کیستند؟ ایشان سکوت کردند. سپس حضرت علی (ع) فرمودند: ای پیامبر خدا، آنها چه کسانی هستند؟ پیامبر فرمودند: آنها قومی هستند که به واسطه ی روح الله به یکدیگر محبت می ورزند (دلهایشان به هم نزدیک می شود)، در حالی که هیچ  نسب یا اموال مشترکی ندارند؛ آنها شیعه ی تو هستند و تو امامشان هستی ای علی»

بحارالأنوار، ج65، ص139

  • باران