در باغستان تو
درختها سبز بودند
نهرها سرخ
آسمان به رنگ خاکستر
و باران
زلال می بارید
وقتی به نزدیک معبد تو می رسید
می خواهم تغییر کوچکی در داستان بدهم؛
بگذار
من،
باران باشم
دلم
باغستان تو؛
دوست دارم کویرم را برویانم؛ سرخ و سبز..