واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

دنیا آخرین نفس هایش را می کشد

قیمت اکسیژن بالاست

و ریه های من

انباشته از تراکم خفگی ست
جغرافیا دیگر کش نمی آید

و تاریخ

در قبض و بسط مردد است

حس چشایی ندارم

طعم گس «قهوه» را نمی فهمم

و «سیب» برایم واژه ای خنثاست

نرون هایم را انگار سوزانده اند با اسید

رسیده ام به نقطه ی صفر احساسی
و در قاموس ذهن بی رنگم

درد با بی خیالی برابر است...

عین دکارت، شک می کنم در زندگی

اما «نیستم»

نمی دانم چند دسی بل را می توانم بشنوم

دیگر از ذره بین هم کاری بر نمی آید

برای چشمهایی که زل زده اند به واژه «بستن»

 

دنیا آخرین نفس هایش را می کشد

قلبم مرگ پمپاژ می کند

تومور آرزوهایم بدخیم شده است

و امیدم به سمت منهای بی نهایت میل می کند

من هیچ چیز را دوست ندارم

من به هیچ چیز اشتها ندارم

هیچکس اینجا نیست

نشسته ام وسط برگ های خشک

مشت مشت خاک بر می دارم

و قبری می کنم برای خودم

من افتاده ام وسط یک جنگل زمستانی

من مرده ام

...

چه خنده دار!

کسی می خواهد به من تنفس مصنوعی بدهد!

  • باران

نظرات  (۱)

سلام.وبلاگ زیبایی دارید. مطلب:
همین دیروز است!
را که در18مهرماه منتشر کرده بودید مطالعه کردم.واقعا زیبا بود!واقعا عالی بود!خیلی خوب حس شما رو درک کردم.واژه های شما سرشار از احساس بود.مرا برد به کودکیهایم.زمانیکه در کوچه های گلی دهاتمان(که پس از باران لیز میشد)باکفش کهنه میگذشتم و داشتن چکمه چیز فوق العاده خوشحال کننده ای برایم بود. رفتم به زیر درختیکه پس از باران،آن همکلاسی ام تکاند وآب حاصل از شبنم صبحگاهی روی من ریخت و مانند باران خیسم کرد.بوی نفت دیگر برایم نوستالژیک شده.بوئی که به من مژده گرمای دلچسبی را میداد که همراه با صدای جوشیدن آب کتری  روی بخاری علاءالدین یا فوجیکا(مایه فخر فروشی کسیکه ژاپنی اش را داشت!) بود. مژده میداد که امشب سیب زمینی برشته شده داریم.یا قارچهایی که در زمستان میروئید و یافتن آنها دشوار نبود برای ما.وبوی قارچ بریان چه معرکه بود وطعمش معرکه تر! مطلب شما مزه همه خوشیهای کوچکی را برایم زنده کرد که اکنون برای بچه های امروز غیر قابل فهمست!ممنون باران عزیز! اگر تمایل داشتید به وبلاگ تازه تاسیس من هم سری بزنید تا از غربت دربیاید!!!http://navar-va-nava.blogfa.com/
پاسخ:
سلام ایوب گرامی، خوش آمدید به کلبه ی بارانی واژه ها
ممنونم از نظر لطفتون، و خوشحالم که حس خوشایند کودکیتون زنده شد.
براتون آرزوی گرمی و آرامش در این روزهای سردی و غربت می کنم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی