واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی
حقوق بشر دستمایه ای است که مدتهاست غرب و به خصوص آمریکا برای مبارزه روانی با دولتهای مخالف سیاستهای آمریکا، کشورهای حوزه خاور میانه و بالاخص جمهوری اسلامی ایران ازآن بهره برداری میکند. حضور طولانی مدت در عراق و افغانستان به بهانه احقاق حقوق مردم این کشورها در حالی شکل می گیرد که در زندانهای پنهانی مدعیان حقوق بشر، کمترین حقوق افراد بی گناه به مدد اختفا از دید رسانه ها و افکار عمومی جهان زیر پا گذاشته می شود. برخورد بازدارنده با اغتشاشگران در جریان انتخابات 88 هنوز هم سوژه رسانه های آمریکایی برای مخدوش کردن وجهه جمهوری اسلامی به بهانه عدم رعایت حقوق معترضان است. داعیه داری حقوق بشر از سوی آمریکا آنجا چهره مضحک خود را بیشتر نشان می دهد که رسانه ها از خشونت علیه کودکان در زندانهای این کشور پرده بر می دارند. کودکانی که به جای آموزش هنجارها در مدرسه، بزه کاریهای بزرگ را در کنار اراذل سابقه دار آموزش می بینند و اگر از شکنجه وحشیانه عاملین زندانها جان سالم به در ببرند در آینده ای نزدیک به تهدید مضاعفی برای جوامع خود تبدیل می شوند.

"بر اساس آمار سال 2008 که توسط موسسه حقیقت یاب آمریکا به نام Equal Just Initiative منتشر شد آمریکا با در بند کشیدن 2225 کودک و نوجوان زیر 18 سال محکوم به مرگ، بزرگ ترین زندان کودکان و نوجوانان جهان به شمار می رود. بر اساس این آمار 73 نفر از این کودکان محکوم به مرگ، 13 یا 14 سال بیشتر ندارند در حالی که کودکان محکوم به مرگ در سراسر جهان تنها به 12 نفر می رسد."

حربه فریبنده دیگری که آمریکا برای اثبات عدم رعایت حقوق بشر در ایران به آن چنگ می زند مسئله زنان است. مطرح شدن مسئله تساوی حقوق و حمایت از مقوله انحرافی فمینیسم در همین راستا توجیه پذیر است. با اینکه اسلام غنی ترین نگاه و منصفانه ترین رویکرد را در باره زنان اعمال می کند اما از آنجا که فلسفه برخی احکام در باره زنان از نگاه آنان قابل هضم نیست، جمهوری اسلامی ایران را به اتخاذ نگاه درجه دوم وتحمیل وضعیت ذلت بارنسبت به زنان متهم می کنند. اما در همین ضمن برای ظلم آشکار تجاوز به زنان مهاجر بازداشت شده و نگاه تحقیر آمیز جنسی نسبت به آنان و استفاده جنسی تحت شرایط زور گویی جامعه مردانه آمریکا، هیچ توضیح بشر پسندانه ای ارائه نمی کنند و توجیهی بر این توحش ندارند.

"یک گروه حقوق بشری آمریکا با انتشار گزارشی با ارائه اسناد و مدارک از سوء استفاده جنسی از بازداشتی های مراکز نگهداری مهاجران خارجی پرده برداشت. نگهبان حقوق بشر HRW گزارش داد شمار واقعی موارد سو استفاده های جنسی به طور دقیق مشخص نیست و قطعا بسیار بیشتر از آنچه است که در گزارش به آن اشاره شده است زیرا بسیاری از این مهاجران دیپورت شده و فرصت شکایت در این خصوص را نداشته اند."

شعار آزادی عمل پیروان ادیان و عقاید مذهبی مختلف دروغ بزرگ دیگریست که جامعه خشن و نژاد پرست آمریکا برای تطهیر خود به آن متوسل می شود. اما حقیقت زجرآور این است که در حالیکه انتساب اقدامات تروریستی به مسلمانان و گسترش موذیانه موج اسلام هراسی از سوی رسانه ها و مراکز دروغ پراکنی آمریکا به طور جدی دنبال می شود ذهنیت منفی مردم آمریکا نسبت به مسلمانان به ارتکاب اقدامات خشونت بار علیه مسلمانان منجر شده است. یک راننده تاکسی مسلمان در شهر نیویورک در پی بحث پیرامون ساخت مرکز اسلامی در نزدیکی ساختمان برج های دوقلو و اذعان به اینکه مسلمان است، توسط مسافر 21 ساله اش از ناحیه گردن، صورت و کتف با ضربات چاقو مورد حمله قرار گرفت." این در حالیست که بیشترین تبلیغات علیه جمهوری اسلامی مبنی بر عدم آزادی مذاهب و قومیتهای مختلف در عمل آزادانه به اعتقادات، از سوی رسانه های معاند و به خصوص آمریکا در حال پی گیریست.

  • باران

یکی از رهاوردهای دیدار اخیر دانشجویان مومن و انقلابی و روزه دار با مقام معظم رهبری، تعیین تکلیف مقوله ابهام انگیز " وحدت " بود.

حضرت آیت الله خامنه ای منظور خود از تأکید بر وحدت را «اتحاد بر مبنای اصول» خواندند و خاطرنشان کردند: بر این مبنا، با هرکسی به همان اندازه که اصول را قبول دارد متصل و متحدیم و هر کسی اصول را قبول ندارد طبعاً از این دایره وحدت خارج است.

اما پرسش بزرگی که در تحلیل و ارزیابی این خط پررنگ از خطوط نظام مطرح است ماهیت و هویت اصول مورد اشاره رهبریست.

بی شک اصول مورد اشاره رهبری و دغدغه اصلی جنبشهای عدالتخواه درون نظام و گفتمان نوگرایان انقلابی متعهد به اسلام، همان اصول متقن و مسلمی است که انقلاب شکوهمند اسلامی برای تحقق آنها بروز و ظهور یافت و در سالهای آغازین نمو انقلاب، جایگاه ویژه ای در متن توده ها و قاطبه مسئولان نظام داشت.

شاکله نظام جمهوری اسلامی بر تحقق چند اصل کلی بناشده است:

ا- عزت، حکمت، مصلحت، در سیاست خارجی

2- عدالت، فقرزدایی، توسعه، در سیاست داخلی

3- ظلم ستیزی و حمایت از مظلوم، در سیاست خارجی و داخلی

4- مبارزه با صهیونیزم در هر شکل، در هرجا

5- حفظ و حراست از اسلام، تقویت اسلام، حرکت بر مبنای مصالح اسلام

6- بسط ساده زیستی، نفی اشرافیت طاغوتی، همرنگی با قاطبه ملت

7- خدمت به پابرهنگان، کوخ نشینان و مستضعفان

بر اساس عمل به همین اصول بود که رهبر عزیز انقلاب، حرکت دولت آرمانگرای نهم و دهم را در مسیر انقلاب ارزیابی نموده و بر استقرار قطار انقلاب در ریل صحیح، صحه گذاردند.

اصولی که امام (ره) به عنوان معمار انقلاب برای حرکت ترسیم و تدوین نموده اند روشن و بدون ابهام است و درجه وفاداری افراد به نظام بر اساس میزان فاصله از این بدیهیات قابل ارزیابیست.

 

بر اساس یک استنتاج منطقی، اولا؛ وحدت و اشتراک مواضع هنگامی صورت می پذیرد که طیفهای مختلفِ خواهان وحدت، اصول مورد بحث را پذیرفته باشند و بر تحقق آن مصر باشند، ثانیا؛هرچه خط پایبندی به اصول پر رنگ تر باشد وحدتِ قویتر و پایدارتری شکل خواهد گرفت.

بنابراین یاداوری این مهم ضروریست که وحدت بین گروههایی معنا پیدا می کند که با پذیرش اصول مبنایی نظام با قطار نظام همسفرند و درون دایره نظام قرار گرفته اند. برمبنای این نتیجه گیری منطقی، وحدت با کسانیکه از قطار نظام بیرون افتاده اند نا مفهوم است.

 

یکی از برکات فتنه 88 نشاندار شدن احزاب و افرادی از سیاسیون بود که با عدول از اصول مسلم  انقلاب و تخطی از هنجارهای نظام، ازمسیر حرکت انقلاب فاصله گرفتند و چهره حقیقی خود را بر مردم نمایاندند.

آنها به کرات و به بهانه تبلیغات انتخاباتی با ایراد اتهام به دولتی که بیشترین همخوانی با آرمانهای امام و بهترین انطباق عملی با اصول کلی نظام را در کارنامه مشی سیاسی خود دارد، عدم وفاداری خود به آرمانهای انقلاب را به اثبات رساندند.

کاندیداهای فتنه، بیشتر اصولی را که دولت با تمام قوا به حراست ازآنها پرداخته بود و به واسطه آن انقلاب را – به تعبیر رهبری عزیز - در مسیر اصلی اش قرار داده بود به باد انتقاد گرفتند:

به دلیل نبود سیاست‌های روشن، ماجراجویی و بی‌تدبیری، وضعیت پیرامونی ما، وضعیت خوبی نیست و یک وضعیت تهدیدکننده علیه ما شکل گرفته است. ما بدترین حالت را در سیاست خارجی و روابط بین‌الملل داریم و به نظر می‌رسد سایر تحریم‌ها و فشارهای بیشتری را شاهد باشیم.( میرحسین - 25/خرداد/88)

طی این چهار سال اقتصاد کشور خراب، سیاست خارجه افتضاح، تورم بالای 25 درصد، اشتغال پایین و اتحاد مابین قومیت‌های ایرانی در بدترین وضعیت قرار دارد.(میر حسین - ارومیه/خرداد88)

دولتی با پشتوانه‌های ضعیف مردمی و اخلاقی که از او انتظاری جز بی‌تدبیری، قانون‌گریزی، عدم شفافیت، تخریب ساختارهای تصمیم‌گیری و تدوام سیاست‌های ویرانگر اقتصادی نداریم، و بیم آن می‌رود که بر اثر ضعف‌های بی‌شمار ذاتی و عارضی‌اش در ورطه امتیاز دادن به بیگانگان بیفتد. این چیزی نیست که ما از آن خرسند باشیم، بلکه از آن به شدت واهمه داریم. (میر حسین - بیانیهٔ شمارهٔ 9- 10/تیر/ 88)

 

اکنون، وپس از فروکش کردن غبار فتنه و نمایان شدن چهره حقیقی فتنه گران در پیشگاه ملت،آنها به صرافت تطهیر چهره خود و همراهی با مردم افتاده اند تا از انزوای خود ساخته در آیند و ازحجم سنگین ملامت ملت بکاهند و با بازگشت مجدد به آغوش انقلاب، مکیدن دوباره جان انقلاب را آغاز کنند.

از این جهت رسانه های حامی فتنه، با دامن زدن به یک فریب سیاسی بزرگ به نام " آشتی ملی" سعی دارند خطاهای درشت دوران فتنه را پرده پوشی کنند و با خلط مکارانه دو مقوله "آشتی ملی" و "وحدت بر مبنای اصول" از فضای پدید آمده به نفع خود بهره برداری کنند.

اما آنچنانکه گفته شد نظام وحدت اصولی را می پذیرد اما زیر بار آشتی ملی که حول هیچ اصل متقنی انجام نمی پذیرد نمی رود.

 

آشتی ملی مورد نظر آقایان اولا راهی برای باز گرداندن سران فتنه به درون نظامی است که بیشترین زخم را از ناحیه خیانت فتنه گران تحمل کرده است، و از طرف دیگر کانالی برای رسمیت بخشی به گروههای معاندی است که پیش از این جرات و جسارت اقدامات علنی علیه نظام را نداشته اند. میرحسین موسوی در اظهارات اخیر خود تصریح کرده است که حرکت فتنه سبز همه گروههای معاند را زیر چتر همراهی وحمایت خود دارد.

او در سخنرانی که برای به اصطلاح فرزندان خانواده های ایثارگران ایراد نمود به جمع شدن ضدانقلاب، منافقین، سلطنت طلبان، کومله، دمکرات و همه گروه های ضدانقلاب در زیر پرچم فتنه سبز اعتراف نمود:

"تشکل هایی که با سیاست های غلط از هم جدا شده بودند، به تدریج به هم نزدیکتر می شوند، با هم مذاکره می کنند و بر سر یک سفره می نشینند. آنچه نقطه وصل آنها با یکدیگر است تلاش برای آزادی، عدالت و تفاهم بر سر پاسداری از حقوق ملت است. مرزهای خودی و ناخودی به تدریج کمرنگ می شود و به جای آن تعامل و گفت و گو می نشیند. امروز به برکت یک جنبش سبز مردمی زمینه آشتی ملی، دوستی و وحدت بیش از همیشه بین فرهنگهای گوناگون، قومیت ها و شیعه و سنی و همه اقشار بوجود آمده است."

آشتی با گروههای ضد نظام، برای حرکت در مسیر نظام، قانون اساسی، آرمانهای امام و پاسداری از حقوق ملت، معجون خنده آوری است که به نظر می رسد در اوضاع بحرانی کنونی که فتنه گران را مستاصل کرده است برای تمدد اعصاب آقایان ضروریست.

  • باران

 به نقل از رسانه ها« یکی از سران  فتنه که اخیرا در تقسیم کاری نانوشته با دیگر سران فتنه قصد نزدیکی به نظام را دارد اخیرا ملاقات کاملا پنهانی با آقای "سایمون گس " سفیر پر تحرک انگلیس در ایران داشته است .
این دومین ملاقات اضطراری این فرد با سفیر انگلیس در طول یکماه اخیر می باشد و این جدای از تماس های رابطین ونمایندگان آنها می باشد.»

در جریان اغتشاشات پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم سفارت انگلیس نقش مهمی در ایجاد هماهنگی بین عناصر اپوزیسیون داخل و مثلث بیرونی فتنه یعنی آمریکا- انگلیس- اسرائیل ایفا نمود.

 

اعترافات عوامل میانی فتنه در زندان و اسناد به دست آمده از خط سیر فتنه نشان می دهد  ارتباط سفارت انگلیس با نمایندگان کاندیداهای اصلاح طلب  برای اجرای سناریویی که غرب برای به زانو درآوردن نظامطراحی کرده بود تنگاتنگ و مستمر ادامه داشت و عوامل اصلی و سران فتنه مجری فرامین دولتی بودند که مدتها پیش از انتخابات براندازی را با هدایت رسانه های فارسی زبان و نهادینه کردن موضوع موهوم تقلب آغاز کرده بود و با دامن زدن به جریان کشته سازی و شکنجه زندانیان سیاسی، تجاوز و... ادامه داد.

 

 

 

اما چرا سران فتنه پس از رسوائیهای بیشمار که از ناحیه ارتباط با عوامل بیگانه نصیبشان شد و به واسطه آن اعتبار مردمی خود را از دست دادند اینک دوباره به دامان غرب افتاده و با دستپاچگی به دیدارهایی روی می آورند که از رسانه ای شدن آن بیم دارند؟

پس از اعلام موضع مردم غیرتمند و بصیر در 9 دی و 22 بهمن سال 88، استحاله جریان فتنه سیر صعودی به خود گرفت و در طول مدت یک سال پس از آشوبهای اولیه ، ریزش پایگاههای اجتماعی با شتاب روز افزون، جریان فتنه را از هواداران تهی کرد.

 

از سوی دیگر خبرها یی مبنی براینکه گروههایی از جریان فتنه که لایه درونی آن را تشکیل می دادند و بیشتر متعلق به سطوح پایین حزب مشارکت و مجاهدین هستند به سبب سرخوردگی از جریانی که به خاطر آن انرژی و وجهه سیاسی خود را مصروف داشتند تلاش برای اخذ پناهندگی و خروج از کشورراآغاز کرده اند واین ضربه دیگری بر پیکر بیجان فتنه وارد کرد.

شکست معادلات ظالمانه جهانی که برای تجهیز فتنه دست به کار شده بود پازل ناکامیهای فتنه را تکمیل کرد . در نتیجه سران فتنه برآن شدند تا آخرین بضاعت خود را برای احیای این موج مرده به میدان بیاورند:

۱- اتخاذ مواضع مشترک فتنه گران با عوامل غربی در مسئله تحریم شاهدی بر این حقیقت است که سران فتنه برای حیات مجدد خود از هیچگونه خیانتی در حق ملت و میهن خود ابایی ندارند و برای وصول به آنچه قدرت سیاسی آینده را برای آنها به ارمغان می آورد همسو با عوامل بیرونی تحریم، زمینه صدور قطعنامه های خباثت آلود شورای امنیت و اتحادیه اروپا و تحرکات ضد ایرانی اربابان آمریکایی را فراهم کرده اند.

 

 

2- عوامل مؤثرحزب معلق مشارکت و مجاهدین انقلاب که نقش اصلی در اغتشاشات  خیابانی برعهده داشته اند واینک مجازات زندان را سپری می کنند به منظور جلوگیری از عریان شدن وجوه دیگری  از خیانتهایی که در حق انقلاب و نظام و مردم روا داشته اند بخش دیگری از دستورالعمل انقلاب مخملی جین شارپ را پیاده کرده وعلیه نیروهای امنیتی که زوایایی از مشی براندازانه آنها را برملا کرده بودند طرح شکایت کردند.

این حربه ممکن است از نظرآنها، امید به پیروزی را در برخی وابستگان احتمالی غفلت زده یا متعصب  که ارزیابی منطقی  از جریان فتنه ندارند زنده کند و پشتوانه ای برای فرقه فتنه بسازد.

 

 

3- رییس بنیاد باران اخیرا به تحرکات گسترده برای جذب نیرو از بین دانشجویان پرداخته است تا با گسترش عوامل واسطه، به جذب بدنه برای  اصلاحاتی موفق شود که در اصطکاک با – به اصطلاح – جنبش سبز و مدعیان رهبری آن، شالوده، ساختار و آمال خود را از دست داده و اشتراک هدف آن با فتنه سبز،سرنوشتی مشابه با  جریان فتنه برای آن رقم زده است و اضمحلال آن را به دنبال داشته است.

4- بیماریهای سریالی فتنه گران در زندان بخش دیگری از حربه فتنه گران برای آفرینش فضای مظلومیت  و جلب توجهات بین المللی و جذب عواطف مردمی و در نتیجه کمک به بازسازی صورت مخدوش اصلاحات و جریان سبز است.

5- متهمان پرونده اغتشاشات در اقدامی در راستای براندازی مخملی دست به اعتصاب غذا زدند.اعتصاب غذا ظاهرا به توصیه سران فتنه که نگران سلامت متهمین بودند پایان گرفت. دوهفته اعتصاب غذا به منظورجریان سازی به نفع فتنه و حفظ پتانسیل باقی مانده  فتنه گران انجام گرفته است.

همه اقدامات برشمرده و اقدامات دیگری که ذکری از آنها به میان نیامد نشانگر هم و غم فرقه فتنه برای  نفی شکست است .شاهد این مدعا اعتراف صریح خاتمی به این شکست مفتضحانه است:

خاتمی در جلسه‌ای خطاب به موسوی می گوید : تو خیلی زود صدای شکست اصلاحات را در آوردی و دیگر کار ما تمام شده است، اکنون برای اینکه نشان دهیم کم نیاورده‌ایم، مجبور هستیم تا صورت خود را با سیلی سرخ نگه داریم.

 

اکنون پس از آنکه عملا نتیجه مطلوب از آنچه انجام گرفت  به دست نیامد سران فتنه حاضر شده اند به کسی که در جریان تحریم، گستاخانه علیه نظام جمهوری اسلامی موضع گرفت و اینک در عرف بین الملل به عنوان عنصر نامطلوب شناخته شده است  پناهنده شده  وپس از نا امیدی از پشتوانه های داخلی ، به دامن انگلیس – دشمن شماره یک استقلال وطن – چنگ بزنند واز آنها کسب تکلیف کنند.

 

تاریخ شاهد است که هرجریانی از پشتوانه مردمی تهی شد و حمایت ملی را که فارغ از ضوابط حزبی است و وامدار هیچ گروه و جریانی نیست از دست داد با هیچ یک از ترفندهای بازار مکاره سیاست قادر به ایستادگی و پویایی نیست وتا زمانی تحت حمایت قدرت قرار دارد که تاریخ مصرف داشته باشد وگرنه آن زمان که برای تامین منافع قدرتهای خارجی بی اثر شود همچون مردار متعفنی دور افکنده خواهد شد. سران فتنه امروز به چنین وضعیتی نزدیک می شوند.

  • باران

امام باقر(ع) فرمود: روزی یاران و اصحاب پیامبر اسلام گرد هم جمع نشسته بودند و هرکس از حسب و نسب خود می گفت. در این بین عمربن خطاب به سلمان گفت: تو هم حسب و نسب خود را بگو ! سلمان گفت: من بنده خدا هستم، گمراه و تهیدست و برده بودم خداوند به برکت وجود پیامبر (ص) مرا هدایت کرد و بی نیاز و آزادنمود، این است حسب و نسب من ای عمر! در همین موقع پیامبر (ص) حاضر شد و ازمضمون گفتگوی آنها با خبر شد، به اصحاب خطاب کرد و فرمود : شرف مرد دین و ایمان اوست، آبروی مرد خلق و خوی اوست، ریشه و اصل مرد، عقل اوست. سپس آیه13حجرات را تلاوت فرمود : ای مردم جهان؛ ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و به شکل دسته ها و قبیله های مختلف در آوردیم تا همدیگر را بشناسید، همانا گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست.

سایه جاهلیت بر عقل و خرد سبب می شود عده ای حسب و نسب را مایه فخر خود بدانند و آن را بهانه امتیاز خواهی از دیگران کنند و به برکت وجود آن برای خود جایگاه ویژه ای طلب کنند اما بر اساس آموزه های دینی حسب و نسب معیار برتری و امتیاز خواهی نیست و هیچکس بر دیگری جز به تقوی برتری ندارد.

تفاخر به حسب و نسب در عالم سیاست اصطلاح آشنای آقازادگی را به خود اختصاص می دهد.

آقا زادگی از آفات همیشگی عالم سیاست و محک عدالت مداری سیاست مداران و وابستگان نسبی وجناحی آنان است.

پیش از ظهور اسلام در عربستان و بسط تعالیم شرع مقدس اسلام ؛ دوره ای که به حق از آن به جاهلیت یاد می شود پر از مصادیق روشن تفاخر به حسب و نسب و تبعات منفی آن است که بر گرده اجتماع آن روز سنگینی می کرد.

در زمان کنونی نیز وابستگی نسبی با آنها که به خصوص جایگاه اجتماعی یا سیاسی تعیین کننده داشته اند

برای برخی منسوبین توقع به دست گرفتن جایگاههای بزرگ اجتماعی و سیاسی را ایجاد می کند.

این تصور وهم آلود که در اثر عدم مصونیت به وسیله تقوی، برای آقازاده ها ایجاد می شود برخی تبعات منفی را ایجاد می کند از جمله :

 

1- توهم جایگاه برتر اجتماعی به سبب آقازادگی مجرایی برای رانت خواری اقتصادی باز میکند و آقازاده در پناه آقازادگی حق تصرف بیت المال را بیش از دیگران بر خود مباح میداند زیرا نسب خود را در فراهم آمدن شرایط مثبت حاکم بر جامعه که رفاه اجتماعی را به ارمغان می آورد دخیل می داند.

2- آقا زادگی توقع اشغال جایگاه سیاسی تعیین کننده را در فرد بیدار میکند. آقازاده جایگاهی را طلب می کند که تخصص، ازملزومات و ضروریات کسب آن جایگاه است.

تصرف جایگاهی که دیگری به دست یابی به آن شایستگی بیشتری دارد ظلم به عدالت و جایگاه اشخاص و ضایع کردن موقعیتیست که در صورت مدیریت مناسب می تواند نافع جامعه و حلال مشکلات باشد.

3- نافذ دانستن نسب در معادلات اجتماعی سبب گستاخی درعدم تمکین به قانون و ظلم بدیهی به مقوله عدالت است.

اشغال هر جایگاه در جامعه اعم از اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و... به عناصر ثابت سه گانه تخصص، تعهد، و مدیریت در اعمال تخصص و تعهد نیازمند است.

این مقوله هم در جوامعی که مذهب و دین در آنها کارکرد اجرایی ندارد و اصطلاحا سکولار نامیده می شوند صادق است و هم در جوامعی که به خصوص اسلام بر آنها حاکم است مصداق پیدا می کند.

اما اینکه چرا عده ای با انتساب آقازادگی برای خود امتیازات متعدد قائلند به علل متفاوتی وابسته است :

1- از منظر مکتب اکمل اسلام عمده ترین علت هر نوع زیاده خواهی و تصاحب ناعادلانه مقام و موقعیت، تهی بودن از درونمایه ای به نام تقوی است. تقوی مهاریست که نفس را از طغیان بر حقیقت و شورش علیه هنجارهای دینی و الهی باز می دارد.

2- تشنگی برای کسب قدرت و اعتبار اجتماعی و منفعتهای مالی احتمالی که بر آن جایگاه مترتب است از علل سوء استفاده از نسب است.

3- تشویق به سوء استفاده از نسب از جانب آنها که به آقازاده مرتبطند و برای رسیدن به مقاصد دنیایی و نیل به جایگاه مطلوب به طناب محکمی نیاز دارند و از دیگر سو نقص بینش و گرفتار آمدن در دایره مناسبات عاطفی آقا زاده را در دام باج خواهی به بهانه نسب گرفتار می کند.

دین مبین اسلام با توجه به همه ضعفهای موجود در انسانها به تبیین جایگاه و اعتبار افراد پرداخته وتقوی را تنها معیار برتری برشمرده و از تمسک به اعتبارات شیطانی بر حذر داشته است: ان اکرمکم عندالله اتقیکم

به موازات قدمت آقازادگی، سوء استفاده از آن نیز جریان داشته است و به همین سبب است که توصیه های اخلاقی برای بر حذر ماندن از آفات آن نیز قدمت دیرینه ای دارد.

در قسمتی از قابوس‌ نامه از آثار متعلق به قرن 5 ه.ق کیکاوس بن قابوس در باب ضرورت احتراز فرزندان از اتکا به اعتبار و حیثیت پدران و پرهیز از آلوده شدن به «رانت» آقازادگی به فرزندش گیلانشاه چنین نوشته است: «بدان نام که مادر و پدر نهند، همداستان مباش که آن نام نشانی باشد. نام آن باشد که تو به هنر بر خویشتن نهی تا از نام جعفر و زید و عمر و عثمان و علی به استاد و فاضل و حکیم اوفتی:
فرزند هنر باش نه فرزند پدر فرزند هنر زنده کند نام پدر

 

براساس تعالیم دینی و ملاکهای منطقی و عرفی حسب و نسب به تنهایی و بدون به همراه داشتن دستمایه مهارت و تعهد و توانایی بهره گیری از این دو عنصر نمیتواند اداره کوچکترین نهاد یک جامعه را نیز تحقق ببخشد .اتصاف به آقازادگی تنها اعتبار کاذبی را به همراه می آورد که حب نفس می تواند به آن بال و پردهد و تبعات این حب نفس آسیب جدی به شخص وجامعه وارد می آورد.

خارج از دایره دین، آموزه های فرهنگی و ادبی نیز بر پوچ بودن سوء استفاده از رانت آقازادگی اذعان کرده اند:

این ضرب المثل فارسی شاهد خوبی بر این مدعاست: گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل

  • باران
یک روز پس از مصوبه تاسف بار مجلس به اصطلاح اصول گرا، آقای هاشمی در جلسه ای که با سایر اعضای هیئت موسس دانشگاه داشته است ادعای مالکیت بردانشگاه آزاد را مطرح نموده و یادآور شده است که ممانعت از وقف اموال دانشگاه قانونی نیست و دانشگاه با همه منافع مالی که ازآن متصور است یک ملک موروثی است. اساسنامه اولیه دانشگاه آزاد که در 12/8/66 توسط شورایعالی انقلاب فرهنگی تدوین شده است در فصل"کلیات " شامل موادی است که در آنها کوچکترین اشاره ای به منفعت شخصی و مالکیت افراد نسبت به دانشگاه نشده است:

ماده‌ 5- دانشگاه‌ موسسه‌ای‌ است‌ "غیرانتفاعی‌" که‌ درآمدهای‌ آن‌ منحصراً صرف‌ هزینه‌ها و پیشرفت‌ و توسعه‌ فعالیت‌های ‌آن‌ خو اهد شد. اساسنامه اولیه دانشگاه حتی تکلیف اموال باقی مانده از دانشگاه را پس از انحلال نیز معین کرده است و آنها را خارج از دسترس اعضای هیئت موسس قرار داده است :

ماده‌ 17- انحلال‌ دانشگاه‌ با تایید دو سوم‌ اعضای‌ هیات‌ موسس‌ و تصویب‌ شورای‌ گسترش‌ آموزش‌ عالی‌ امکان‌پذیر خواهد بود. پس‌ از تصویب‌ انحلال‌ دانشگاه‌، هیات‌ تصفیه‌ای‌ مرکب‌ از سه‌ نفر (دو نفر به‌ انتخاب‌ هیات‌ موسس‌ و یک‌ نفر نماینده‌ وزارت‌ فرهنگ‌ و آموزش‌ عالی‌) با رعایت‌ مقررات‌ قانونی‌ امر تصفیه‌ را بر عهده‌ خواهند داشت‌. پس‌ از تصفیه‌ کلیه‌ اموال‌ و دارائیهای‌ باقیمانده‌ حسب‌ مورد در اختیار وزارت‌ فرهنگ‌ و آموزش‌ عالی‌ یا وزارت‌ بهداشت‌، درمان‌ و آموزش‌ پزشکی‌ قرار خواهد گرفت‌. از سوی دیگر موسسین دانشگاه نمی توانند بر خلاف دستورالعمل شورا عمل کنند. در بخشهای مختلف اساسنامه تدوین شده درسال 66، الزام به تبعیت از تصمیمات شورا تصریح شده است:

ماده‌ 6- دانشگاه‌ تابع‌ کلیه‌ مقررات‌ آئین‌ نامه‌های‌ مربوط‌ به‌ موسسات‌ آموزش‌ عالی‌ غیردولتی‌ غیرانتفاعی‌ مصوب‌ شورای عالی ‌انقلاب‌ فرهنگی‌، و بر حسب‌ مورد وزارت‌ فرهنگ‌ و آموزش‌ عالی‌ یا وزارت‌ بهداشت‌، درمان‌ و آموزش‌ پزشکی‌ خواهد بود. در مصوبه جدید، شورای عالی، عدم مالکیت اعضای موسس و هیئت امنا نسبت به اموال دانشگاه را موکدا ذکر کرده است:

ماده5 ـ دانشگاه مؤسسه‌ای است عمومی و غیردولتی و اموال آن بعنوان اموال عمومی محسوب می‌شود. هیچ یک از اعضای هیأت مؤسس، هیأت امناء، مدیران و دیگر ارکان و مسئولین دانشگاه هیچ گونه حق مالکیت و حق انتفاع شخصی از اموال مزبور را ندارند و اموال و منافع مزبور منحصراً با رعایت مفاد این اساسنامه و مقررات حاکم و با رعایت مصلحت دانشگاه، صرف هزینه‌ها و پیشرفت و توسعة فعالیت‌های دانشگاه خواهد شد. 

تاسیس دانشگاه تحت ضوابط شورا حکم می کند مصوبه جدید به عنوان یک قانون لازم الاجرا عمل شود زیرا در بخشی از وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی، مقرر شده که «تصویب ضوابط تأسیس مؤسسات و مراکز علمی، فرهنگی، تحقیقاتی، فرهنگستانها، دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و تصویب اساسنامه هریک و تجدیدنظر در اساسنامههای مؤسسات مشابه عند اللزوم» از وظایف روشن و بدون شرط این نهاد است. از منظر قوانین شرع مقدس اسلام نیز وقف اموال دانشگاه توسط هیئت موسس، غیر قابل تحقق است زیرا هیئت موسس، ادله شرعی و قانونی برای اثبات مالکیت بر اموال که اولین شرط برای تحقق وقف است ندارند. تردیدی وجود ندارد که همه کسانی که به وقف اموال دانشگاه آزاد اصرار دارند و از قبول اساسنامه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی امتناع می ورزند به غیر قانونی بودن مسیری که انتخاب کرده اند آگاهند اما علت دور زدن قانون و تمسک به شگردهای گوناگون درمنافعیست که با ثابت ماندن وضعیت دانشگاه به شیوه ای که تاکنون اداره می شده است نصیب آنان خواهد شد و یا به جهت دور ماندن از آسیبهایی است که در صورت تغییر ماهیت دانشگاه بر آنان تحمیل خواهد شد.

ارتباط تنگاتنگ هاشمی با دانشگاه آزاد و منافع مالی کلانی که از این ناحیه به جیب حزب او سرازیر شده است جای شکی باقی نمی گذارد که دانشگاه آزاد بزرگترین اسپانسر مالی میر حسین و نیروی اقتصادی بزرگی بود که برای رویارویی با جریانی که خواهان حفظ ارزشهای انقلابی و دفاع از پابرهنگان و ایستادگی در برابر مافیای قدرت و ثروت شکل گرفته بود تلاشهای زیادی انجام داد. در جلسه اخیر اعضای هیئت موسس دانشگاه میرحسین موسوی نیز حضور داشته است. اعتراض یکی از اعضا نسبت به حضور غیر قانونی موسوی در آن جلسه عکس العمل هاشمی در حمایت از او را به دنبال داشته است. موسوی در پاسخ به اعتراض به حضورش در جلسه اعلام کرده است:«من طبق مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی عضو هیئت موسس نیستم اما به اصرار آقایان و شخص آقای جاسبی به این جلسه آمده‌ام.» این در حالی است که آقای هاشمی چند روز پیش در مصاحبه با ماهنامه "مدیریت ارتباطات" اعلام کرد که هیچ نقشی در انتخابات نداشته و از هیچ نامزدی حمایت نکرده است.

پس از ناکامی میر حسین و شکل گیری جریان مسموم فتنه، حقایق بیشتری از دست داشتن دانشگاه آزاد در سیاست کثیف مقابله تمام عیار با خط ولایت بر مردم آشکار شد. در جریان دادگاه متهمان حوادث پس از انتخابات، برخی متهمان صراحتاً از نقش مهدی هاشمی رئیس دفتر هیئت امنای دانشگاه آزاد و جاسبی رئیس دانشگاه آزاد در برنامه‌ ریزی‌های گسترده برای تخریب احمدی‌نژاد در انتخابات و صرف منابع مالی پرده برداشتند. چند ماه بعد از انتخابات نیز اسنادی از صورت جلسه اساتید دانشگاه آزاد، نماینده جاسبی و برخی از مسئولین تشکل‌های دانشجویی این دانشگاه منتشر شد که حاکی از همکاری سازمانی دانشگاه آزاد با ستاد موسوی بود. صد البته وقف اموال دانشگاه و دسترسی همیشگی به منابع مالی آن تامین خواسته های سیاسی فتنه گران و حزب حامی آنان را موجب می شود.

و اما نمایندگانی که به این طرح ننگ آور رای دادند و ملت را قربانی کردند برخی اصلاح طلبانی هستند که مکمل رفتار هاشمی و منتقد به شکست سیاسی اندیشه اصلاح طلبی هستند. انگیزه این گروه از نمایندگان تضاد ساختاری با اندیشه حاکم بر فضای جامعه و تبعات پیروزی احمدی نژادیسم است. گروه دیگری از نمایندگان وامداران جاسبی و برکات عدیده دانشگاه آزادند. آنها یا از تفضلات مالی جاسبی بهره برده اند یا صندلی وکالت ملت به مدد دستهای پنهان جاسبی و انصارش تکیه گاهشان شده است یا ملای مکتب نرفته ای هستند که مدرک و اعتبار دانشگاه آزاد چشمانشان را بر واقعیت بسته یا وابستگی نسبی و سببی با رییس دانشگاه پیوستگی شان را با ملت گسسته یا به امید طعم گندم ریاست، سر انصاف و عدالت را گوش تا گوش بریده اند.

نکته ای که نباید فراموش شود این است که هر کس که گوشه ای از این خیانت خواسته یا ناخواسته را به دوش کشید در ذهن بیدار مردم ماندگار می شود. هم چنانکه داستان بد فرجام مجلس ششم در قلب مردم حک شده است و مرور این قصه البته باید درس عبرتی برای سیاستمداران بی بصیرت  باشد. باید پذیرفت که اصول گرایی در قاموس مجلس هشتم غلط ترجمه شده و خیلیها در این آزمون بزرگ مردود شده اند. در این میان رییس مجلس دینش را به دنباله های فتنه خوب ادا کرد و در ناباوری تمام با نادیده گرفتن دستور رهبر انقلاب در خصوص عدم ورود مجلس به موضوعاتی که شورای عالی انقلاب فرهنگی در آن‌ها ورود کرده است، قبول ولایت را به رای گذاشت . خواص بی بصیرت حافظه ملت را دست کم گرفته اند اما باید گفت اگر طعم تلخ جام زهر127 نفره مجلس ششم هنوز ذائقه ملت ایران را آزار می دهد، 134 نقطه سیاهی که مجلس هشتم را لکه دار کرد هم از حافظه ملت پاک نخواهد شد.

  • باران

 تاریخ جوان انقلاب ایران را که مرور می کنیم هیچ زمانی را خالی از توطئه و مکر دشمن برای خاموش کردن این شعله برکشیده از سینه مظلومان و محرومان نمی بینیم.

انقلاب در تمام دوران سی ساله حیاتش یا درگیر عقب ماندگی عده ای بی بصیرت و متحجر بود یا ازخیانت منافقانه دوستان ظاهری رنج می برد یا زیر سایه هجوم اجنبی تجربه می اموخت و یا تلفیقی از همه عنادها و تعرضات را باهم درانبان تجربیاتش می اندوخت.

اما تلخ ترین تجربه تاریخ انقلاب اسلامی و جمهوری برامده از ان زمانیست که دوستان دیروز به روی اعتبار انقلاب تیغ بکشند و بیرحمانه داستان فروریختنش راورق بزنند.

 

انتخابات 88 زمان مناسبی برای پوست اندازی دوستان دیروز بود تا پندار پلید خود را که زیر نقاب پیروی از امام(ره) پنهان کرده بودند یکسره بیرون بریزند و رسوا شوند.

اصلاحات که اعتبار گذشته را زیر سایه خطاهای درشت دوران توسعه سیاسی از دست داده بود تلاش کرد وجهه از دست رفته را ترمیم کند و به عرصه قدرت بازگردد.

 

خاتمی منتخب اصلاح طلبان بود اما سرمایه گزاری روی میر حسین موسوی که عنوان نخست وزیری امام را یدک می کشید و در حافظه ملت نقاط مثبت برجای گذاشته بود می توانست به اعتبار اصلاحات و جذب نیروهای مذهبی کمک شایانی کند واز حامیان رقیب بکاهد. اگر همه چیز مطابق برنامه ریزیهای احتمالی پیش می رفت و موسوی از عرصه کاندیداتوری کنار می کشید اصلاحات تنها یک کاندیدای مطرح داشت که اینک در پناه حمایت از میر حسین اعتبار زیادی برای خود کسب کرده بود .

 

اما میرحسین، فارغ از تعهداتی که اصلاحات برایش رقم زده بود اعلام استقلال کرد. او با اتخاذ این استراتژی که  "من یک اصلاح طلب اصولگرا هستم" هم آراء خاتمی و کروبی را از آن خود می کرد و هم از سبد اصول گرایان سرمایه ای می اندوخت.

 

خاتمی بازی را واگذار کرد و از کاندیداتوری کناره گرفت اما برای کسب اعتبار برای اصلاحاتی که بوی مرگ از پیکرش استشمام می شد دست به کار شد و این بار حمایت علنی از موسوی  را در دستور کار قرار داد.

اما شکست میر حسین معادلات اصلاح طلبان را برای بازگشت دوباره به قدرت به هم زد. با این وجود آنچه بیش از همه اصلاحات را مخدوش کرد ساختار شکنیهای موسوی و حامیان افراطی اش بود. اصلاحات با حمایت از موسوی زیر پرچم سبز جنبش کذایی قرار گرفت از این جهت آنچه اعتبار- به اصطلاح- جنبش را خدشه دار کرد به اعتبار اصلاحات نیز ضربه زد.

 

روزهای آغازین شورشهای افراطیون شاید خاتمی را آنچنان نگران نکرده بود اما با گذشت زمان و ادامه لجبازیهای پر هزینه موسوی علیه نظام، از سویی ریزش هواداران اندک اصلاحات و از سوی دیگر تبدیل شدن آنها به اپوزیسیون نگرانی خاتمی را افزایش داد و او را به واکنش واداشت.

 

خاتمی در انتقاد از عملکرد موسوی در مخالفت علنی با نظام اظهار داشته است : "حرف‌های تندی که بعضی آقایان می‌زنند، رسما وجهه اپوزیسیونی به مجموعه ما می‌دهد و این به معنای مرگ اصلاحات خواهد بود و باعث حذف کامل ما می‌شود. مگر تبدیل اصلاحات به اپوزیسیون هنر است؟ نظام 30 سال است که اپوزیسیون داشته، ولی سوال من این است که همه اینها با هم تا حالا چه میزان موفق بوده اند؟ کل این اپوزیسیون چه میزان به اهداف خود رسیده اند؟"

 

خاتمی در نامه ای به یکی از مقامات ارشد نظام موسوی و کروبی را متهم به افراطی گری نموده و از آنان اظهار برائت کرد. همین موضع گیری عکس العمل موسوی و کروبی را به دنبال داشت.

 

موسوی بر همین اساس خاتمی را یک فرد "معامله‌گر" و "خودخواه" نامید. او عنوان کرد : آقای خاتمی باید بین اصلاحات و جنبش سبز و بین مبارزه و سازش با نطام یکی را انتخاب کند، ما وقتی قیام کردیم گفتیم تا آخر می رویم وحق را از حلقوم آنها در می آوریم و قرار شد کوتاه نیائیم و شیب مبارزه را به سمت نفی کامل حکومت ببریم متاسفانه آقای خاتمی با کمی تغییرات و طولانی شدن برنامه ها و برخورد پرفشار نظام و کنارکشیدن و عافیت طلبی در بین بعضی همراهان، مواضع خود را تغییر داده و جبهه متحد ما را به سمت کوتاه آمدن و سازش سوق داده است، ما اعلام می کنیم که راه ما و جنبش سبز از راه فرصت طلبان و سازش کاران جداست، و به طنازیهای سیاسی نیازی نداریم .

 

خاتمی اما حاضر نیست به سادگی همه راههای منتهی به نظام را که کانال قدرت گرفتن دوباره است با برخی حرکات رادیکالی به روی اصلاح طلبان بسته ببیند. او نمی خواهد حربه انتخابات شوراها را از دست بدهد و برای همیشه از معادلات سیاسی کنار برود: "دروازه بازگشت ما به داخل نظام، انتخابات است و نباید با طرح برخی ادعاها بهانه به دست آنها بدهیم و این دروازه را به روی خود ببندیم .

 

نگرانی خاتمی از وجهه منفی که موسوی و جنبش افراطی برای اصلاحات، ترسیم کرده است غیر قابل انکار است. او به آب خوردن برخی هواداران موسوی در روز قدس و حوادث روز عاشورا که به زیان اصلاحات تمام شده انتقاد کرده و خواستار خاتمه یافتن مسائلی شده که بعد از انتخابات به نام اصلاحات شروع شد، تا جریان متبوعش موفق به باز سازی وجهه خود شود. او به شدت نگران است تا انگ آشوب طلبی بر پیشانی اصلاحات نخورد از این رو از ابتدا با تجمع 22 خرداد مخالفت کرده است. به اعتقاد او راهپیمایی و تجمعات از کنترل کروبی و موسوی خارج شده و عناصر فرصت طلب موجب بدنامی اصلاحات می شوند.

 

از ایرادات دیگری که خاتمی، موسوی را به جهت آن مورد انتقاد قرار داده است بیانیه حمایت از تروریستها ست: اینکه شما بیانیه ای صادر می کنی و از چند نفر تروریست دفاع کرده و به قوه قضائیه حمله می کنی چه معنی دارد؟ وقتی سوابق افراد اعدام شده منتشر می شود، مردم با دیدن سوابق آنها نسبت به بیانیه حمایت آمیز شما چه خواهند گفت و ما این تناقض را در میان هواداران اصلاحات چگونه باید توجیه کنیم؟! آقای موسوی با این بیانیه آخری آبروی ما را بردی!

 

اما ظاهرا عطش قدرت نیز یکی از دغدغه های دو طرف بوده است، موسوی از اینکه خاتمی حاضر نشده نامی از جنبش سبز ببرد ابراز نارضایتی کرده و کروبی هم خاتمی را به سازشکاری و تلاش برای رسیدن به قدرت از هرطریق متهم کرده است.

علی ایحال تنازعات خاتمی و عناصر تند رویی چون موسوی و کروبی از آن جهت که ریشه در استراتژی سیاسی آنها دارد نمی تواند به سادگی خاتمه یابد و کانال حرکت واحدی برای آن ایجاد کند. خاتمی هر گز پیش بینی نمی کرد عنصری که در سایه حمایتهای تبلیغی او بر ذخیره آراء خود افزوده است اکنون این چنین در برابر اصلاحات قد علم کند و جنبش سبز را به رخ اصلاحات بکشد.

 

مشی سیاسی دو گروه کاملا متفاوت است و اتحاد تاکتیکی تنها برای سپری کردن انتخابات کارایی داشته و دوام آن غیر قابل تصور است. آنچه برای خاتمی در درجه اول اهمیت قرار دارد ماندن در دایره نظام به منظور بهره برداری از قدرت و مبارزه آرام و بدون جنجال با نظام است اما موسوی اکنون به اپوزیسیون بدل شده است و امید بازگشت به نظام را از دست رفته می بیند از این جهت از دست زدن به اقدامات رادیکالی ابایی ندارد. باید اذعان کرد اختلاف دو گروه نه در هدف بلکه در مشی اتخاذ شده توسط هر طیف برای رسیدن به هدف است.

  • باران