قصه اصلا قصه اعتراض سیاسی نیست، قصه حمله به ارکان نظام و تضعیف استحکامات حکومت نیست، قصه براندازی نیست، قصه شعارهای هنجار شکن و به چالش کشیدن اصول پذیرفته شده حکومت و زیر پا گذاشتن قانون اساسی نیست، قصه حمله به پایگاههای نظامی و هرج و مرج آفرینی با مقاصد سیاسی نیست، اعتراض به ناهنجاریهای اقتصادیست، خروش علیه سیاستهای اقتصادی دولت انگلیس در قالب تظاهرات خیابانی است. تظاهراتی که اتحادیه های کارگری آن را سازمان دادند و حزب کارگر از آن حمایت کرد.
شاهد وضعیت نا بهنجار اقتصادی، مرکز ملی آمار انگلیس است که مهاجرت حدود ۲۰۰ هزار نفر در سال گذشته به سایر کشورها را اعلان کرده است که علت اصلی مهاجرت آنها افزایش هزینههای زندگی، افزایش جرم و جنایت و بالا بودن هزینه مسکن در انگلیس ذکر شده است. تظاهرات گسترده دانشجویان در چند ماه قبل نیز به دلیل افزایش شهریه دانشگاه ها بود.
قصه کشته سازی و سوء استفاده از اسم و رسم افراد و حمایت دروغین از قهرمانان کشته شده جنگ و بهره وری سیاسی از اشخاص نیست، قصه "مارک دوگان" جوان نگون بخت سیاه پوستی است که به دست پلیس نژاد پرست مدعی احترام به حقوق بشر کشته شده است اما برخورد خشن پلیس با تظاهرات مسالمت آمیز خانواده و دوستان او روند تحولات را به گونه ای در هم ریخت که با گذشت چند روز علاوه بر افزایش نا آرامی ها سه نفر دیگر را به کشتن داد.
قصه دخالت سازمانهای جاسوسی کشورهای بیگانه و تشویق معترضین به ماندن در خیابان و تکرار شعارهای امریکایی و صهیونیستی و خروش علیه قوانین، و ایجاد آشوب و اقدام به جاسوسی عده ای مزدور وطن فروش نیست، قصه مظلوم نمایی و به سخن در آوردن دروغگویان مدعی حقوق بشر و شکل دادن کمپین های رنگین کمانی نیست، قصه معیشت و فقر است، قصه حضور اعتراض گونه نیم میلیون نفر از اقشار مختلف مردمی است که سیاست های ریاضت اقتصادی دولت را در خیابانها محکوم کرده اند.
قصه تبعیضی است که سیاه پوستان و مهاجرین آسیایی ساکن تاتنهام را که یکی از محرومترین مناطق کل کشور انگلیس است به خیابانها کشانده است؛ منطقه ای که نزدیک به نیمی از کودکانش در فقر زندگی می کنند.
حالا پلیس انگلستان با آن همه ادعای دفاع از آزادی اعتراض و احترام به حقوق معترضین و مخالفین، و دست رحمتی که بر سر سبزهای 88 ایران کشیده بود با معترضین غیر سیاسی خود چه می کند؟
خشونتی که پلیس انگلستان با معترضین روا می دارد با کدام یک از ادعاهای خشونت گریزی منطبق است؟ آیا استقرار خودروهای زرهی در خیابانها و فراخوانی16 هزار نیروی پلیس برای مقابله با اعتراضات خیابانی مردم به منظور نفی خشونت است؟
حق آزادی استفاده از تکنولوژی سایبری برای هماهنگی بین معترضین که در فتنه 88 بریتانیا و برخی دیگر از قدرتهای دروغگو برایش حنجره دریدند چه شد؟
تلوزیون دولتی انگلیس خواستار تدوین یک قانون ازطرف پلیس برای برخورد با فعالیت ضد دولتی در عرصه سایبری شده است : ... " پلیس میتواند به این کارها عنوان جرم در شبکههای اجتماعی بدهد". اما در حوادث پس از خرداد 88 بخش عمده ای از محور تبلیغات علیه جمهوری اسلامی، تبلیغ همین شبکههای اجتماعی و تشویق مخاطبان بی بی سی به استفاده گسترده از فیسبوک، توئیتر، فرندفید و سایر شبکههای اجتماعی بود.
تناقض خنده دار دیگر این است که معترضین انگلیسی، آشوبگرند اما دنباله های خیابانی فتنه 88 ، معترض! بیبیسی از آغاز درگیریها تلاش کرد تا معترضان را جمعی اوباش و خرابکار معرفی کند که به دلیل کشته شدن یک خلافکار حرفهای توسط پلیس انگلیس دست به اعتراض و آشوب زدهاند.
آیا می شود این همه دو رویی و نفاق را دید و منکر خباثت دولتمردان انگلیس و سیاست یک بام و دو هوای آنها شد؟ آیا می شود این همه سرکوب و اختناق را دید و پز آزادی خواهی و حمایت از حقوق معترضین را که در فتنه 88 عده ای را خام کرد باور کرد؟
آنها که با این موج دروغین انگلیسی همراه شدند و علیه ملت و نظام خود و برای شاد کردن دل اربابان حقه باز خود خیانت کردند با ننگ سر سپردگی به بی بی سی و سازمانهای جاسوسی انگلیس و غرب و صهیونیسم و تبعیت از تکنیکهای براندازانه آنها چه می کنند؟
چه زود دست فریبکاران در برابر افکار عمومی رو شد و چه بیچاره نان به نرخ روز خورهایی که نه تنها این همه را نمی بینند که ذلیلانه دست به توجیه می زنند و هنوز دمکراسی را در خیابانهای بحران زده لندن و تاتنهام و بریستول و ... و از لابلای دستان آلوده به خون و خشونت پلیس انگلستان و دندانهای برنده سگهای وحشی پلیس جستجو می کنند.
باید دید حالا پلیس انگلستان، نخست وزیر و سفرای فضولی که در خرداد 88 و ماههای پس از آن نقش پر رنگی در حوادث تلخ ایران ایفا کرده اند و هرج و مرج طلبان را تا بن دندان به انواع تجهیزات جاسوسی و تمهیدات خرابکارانه و حمایت مالی و تسهیلات سایبری تجهیز کردند غائله شبهای لندن را چطور جمع می کنند و در لفافه کدام دروغ و توجیه پنهان می کنند، و چگونه خود را از چاهی که برای جمهوری اسلامی کنده بودند و اکنون خود در آن افتاده اند بیرون می کشند.
شاید اگر من بعد این جمله را بر سر در مراکز جاسوسی انگلیس علی الخصوص MI6 حکاکی کنند که "چاه مکن بهر کسی..." دولت فخیمه کمی در آنچه می کند بیندیشد و برای ملتهای آزاده ای که پشیزی برایش ارزش نمی گذارند انقلاب مخملی طراحی نکند.