1- آیا
انقلاب ما یک انقلاب کمونیستی بود که اصالت را به آرمانهای اقتصادی بدهیم و تا
وقتی اقتصاد و معیشتمان درست بود خامنه ای برایمان " امام خامنه ای روحی
فداه" باشد و احمدی نژاد سمبل "خروش علیه اشرافیت" و وقتی چند
صباحی معده هایمان خالی ماند اعتراض کنیم که چرا رهبری شغلی برایمان دست و پا نمی
کند و دو دستی تحویلمان نمی دهد و برای ما حساب ویژه ای باز نمی کند و...؟ یا
فریاد بزنیم که چرا خبری از سود سهام عدالت رئیس جمهور عدالت پرور نیست؟ مگر ما
همه انرژی مان را برای حمایت از او هدر ندادیم؟
وقتی عده ای رهبری و امکانات او
را وسیله ای برای بهره وری معیشتی و اقتصادی خود می کنند یاد داستان غم انگیزی از
تاریخ می افتم که علی (ع) از سر خیر خواهی از مستمعین در خواست می کند که: « سلونی
قبل ان تفقدونی- قبل از اینکه مرا از دست بدهید از من سوال کنید» اما در پاسخ به
این خواسته، یک نادان بی دغدغه در باره تعداد موهای سرش از حضرت سوال می کند.
اگر رهبری مثل بسیاری از آنها که
وزنه سنگین "خاص بودن" را به دنبال خود می کشند در حوادث غبار آلود فتنه
سکوت می کرد و ما در هجمه انواع و اقسام شعارها و ادعاها و تحرکات و سوابق انقلابی
افراد و تمجید و تکذیبهای دسته جات گوناگون، تنها و بی پشتوانه می ماندیم و راه را
گم می کردیم و اجازه می دادیم که انقلابمان را معامله کنند چه سرنوشتی برای عمر
سیاسی انقلاب و نظام مان رقم می خورد؟
آیا نباید قدر دان این نعمت و این
چراغ امید و این کشتی نجات بخش از طوفان توطئه ها و فتنه ها باشیم؟ آیا ما که
ادعای روشنفکری و فهم زوایای مختلف مسائل را داریم و قدرت تحلیل گری خود را برتر
از اقشار عادی میدانیم باید همچون کسانی که اصالت دغدغه هایشان نیازهای مادی ست
تقاضای اقتصادی داشته باشیم؟ آیا آرمانهایی که به شکم و جهاز هاضمه متصلند
آرمانهای رهایی بخش و تقویت کننده اسلام اند؟
اسلام برتر از آن است که به
سربازان سست عنصری چون ما که آرمانهای لغزنده مان به چاق و لاغر شدن
شکم وابسته اند نیازی داشته باشد. هزاران سرباز همچون ما را باید به
دریا بریزند و خوراک کوسه ها کنند.
هنر، چنگ زدن به آرمانها در شرایط
سخت است. وگرنه شعار دادن در دوره ای که همه چیز مطلوب و قابل تحمل است فقط به یک
دهان وراج و زبان دراز و قلم عشق نوشتن نیازمند است.
2- افراط در حمایت و طرفداری از
یک جناح و یک دسته تحت هر عنوان، و نداشتن معیار ثابت و خط کشی که طولش با گرم و
سرد شدن جو سیاسی منبسط و منقبض نشود، و توجیه هررفتار خطایی که از گروه یا فرد یا
حزب محبوب ما سر می زند، به اینجا منتهی می شود که با یک اتفاق ناخوشایند،
آرمانهایی را که به سبب دفاع از آنها هر دلسوز معتدل و میانه رویی را با انگ ضد
دین و ضد عدالت و ضد ولایت فقیه از خود می راندیم، به بهانه های بچه گانه ای برای
گلایه های ناعادلانه تبدیل کنیم.
عده ای از حامیان افراطی برای
توجیه خطاهای مسلم مشایی و دار و دسته اش چنان آسمان و ریسمان به هم می بافند که
هر منصفی را به خنده می اندازند. مهمترین آرمان این افراد دفاع از رئیس جمهور و
منتسبین او به هر وسیله ممکن است. در دیدگاه آنها همه ارزش رئیس جمهور و منتسبین
او تامین معیشت برای محرومین و شورش علیه اشرافیت است.
الغرض؛ معیارقضاوت ما درباره امور
مختلف، در کشوری که نظام آن اسلامی است، اسلام همه جانبه است. و هرچه افراد و
اندیشه ها و احزاب و رفتارها به این معیار نزدیکتر باشند لیاقت حمایت و مساعدت
بیشتر و در مقابل اغماض بیشتر نسبت به خطاهایشان دارند. و هرچه از این معیار فاصله
می گیرند محبوبیت کمتری دارند، و این معادله در باره همه، حتی آنها که محبوب مان
هستند درست است.
تغییر مواضع برای همه کس احتمال
بروز دارد و اگر مثبت باشد قابل تمجید است اما آنچه ضربات مهلک به پیکره اعتقادات
و آرمانها می زند انتخاب اشتباه "معیار" و به تبع آن اعتبار بخشیدن به
"آرمان" های اشتباه، و اصرار ورزیدن در سینه زدن زیر پرچم "
آرمانهای خطا" است.
پافشاری برتحقق آرمانها و سنجش آن
با معیاری که به یک اعتقاد تغییر ناپذیر متصل است نشان دهنده ایمان قوی و مستحکم
است اما تعصب ورزیدن نسبت به آرمانهای غلط، به سرخوردگی و تغییر مواضع و شکل گیری
تحلیلهای اشتباه منجر می شود.