گذشت زمان تدریجا اثبات می کند که هیچ کدام از مکاتب سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دنیا چیزی به نام سعادت مطلق بشردر آشفته بازارمانیفستهای خود ندارند.
شاید زمانی که امام خمینی از شنیده شدن "صدای خورد شدن استخوانهای کمونیسم" سخن گفت و در دیماه 67 آن را به گوش میخائیل سرگئی گور باچف - و درحقیقت به گوش همه آنها که در اتخاذ رویکرد نتیجه بخش برای سعادت ملتهای خود سردرگم بودند، - رساند کسی تصور نمیکرد به زودی باید "کمونیسم را در موزه های تاریخ سیاسی جهان " به تماشا نشست.
اما حقیقت دیگری که در متن هشدار امام نهفته بود و نه تنها از دید آخرین رییس جمهور شوروی بلکه از دید آنها که برق خیره کننده ظواهر اقتصاد غربی، چشم واقع بین شان را کور کرده بود نیز پنهان ماند "غیر قابل اتکا بودن کاپیتالیسم" و هشدار به پرهیز از تمسک به آن بود:
"ممکن است از شیوههای ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکردهاید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بنبست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.... از شما جداً میخواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید." (نامه امام به گورباچف - 11/ دیماه /67)
اما آنچنانکه خود گورباچف می گوید این هشدار جدی گرفته نشد و تبعات آن گریبان شوروی را گرفت و جمهوری های آن تحت تاثیرهمگامی با هنجارهای نظام سرمایه داری یکی یکی ازهم پاشید :
«اگر ما پیشگویی های آیتالله خمینی را در آن پیام جدی میگرفتیم امروز قطعاً شاهد چنین وضعیتی نبودیم...اقتصاد روسیه از همان ابتدا در حال ریزش و سقوط بود و ما در واقع نمیتوانستیم همگام با غرب عمل کنیم... ما از جنگ سرد صرفنظر کرده و شروع به برقراری روابط با کشورها نمودیم. اما غربیها در این نبرد، پیروز شدند...» (مصاحبه گورباچف با خبرنگار واحد مرکزی خبر در مسکو- سالگرد رحلت امام خمینی - 1378)
عبور از معنویت و مادی نگری صرف آنچنانکه که کمونیسم را از هم پاشید و به موزه ها سپرد اکنون گریبانگیرغرب سرمایه داری شده است و تلاشهای سالیان طولانی رویکرد کاپیتالیستی غرب و به خصوص آمریکا را ابتر گذاشته و نشان داده است که هشدار امام خمینی نسبت به روی آوردن به خدا و تجدید نظر در سیاست «خدا زدایی» و «دین زدایی» از جامعه، و اعتقاد به اینکه "راه برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق (تجدید نظر در سیاست خدازدایی...)میسر نیست. " به واقعیت پیوسته است.
وابستگی حاکمیت آمریکا و اروپا به اقلیت کوچکی از جامعه که بخش عمده ثروت را با بهره کشی از نیروهای محروم جامعه در اختیار دارند و درقبال پشتیبانی مالی از دولتمردان، خط مشی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی جامعه را تحت نفوذ می گیرند ، شکاف عمیقی ایجاد کرده است که جز با رویکرد منفعت طلبی و اومانیسم و خدا زدایی قابل توجیه نیست و صرفا با حرکت در جاده معنویت و رویکرد عدالت طلبانه در مشی سیاستمداران پرشدنی ست.
جنبشهای اخیردرآمریکا، انگلیس، و چند کشور اروپایی دیگر، شاهدی بر این مدعاست که سرمایه داری با همه تزئینات و زرق و برق های فریبنده اش در حال فرو ریختن است و جنبش 99 درصدی که پایه های این فریب متمادی را نشانه گرفته است متوقف نشدنی ست و روز به روز بر دامنه وقوع آن و وسعت فروپاشی کاخهای یک درصدی افزوده می شود. "جنبش تسخیر وال استریت" نقطه آغاز حرکتهای اعتراضی در ایالتهای مختلف آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی شده است که موجودیت سرمایه داری را هدف گرفته اند.
اما دراین بین آنچه از اهمیت زیادی برخوردار است و باید ازآن به عنوان پتانسیل بزرگ تحول خواهی، بهره برداری بهینه صورت بگیرد " بیداری و آگاهی" ست.
پیام این بیداری، نفی وضع موجود، سر خوردگی از شرایط جاری و به عبارت صحیح تر " نیاز به تغییر" است آنچنانکه معترضان آمریکایی در تظاهرات روز جهانی اشغال وال استریت با معرفی خود تحت عنوان شعار« متحدین برای تغییر دنیا»، برآن صحه گذاشتند.
اگرچه بیداری در آمریکا و اروپا از نقطه نظر ماهیت و هدف با حقیقتی به نام بیداری اسلامی در کشورهای عربی متفاوت است اما آنچه مسلم است این است که انزجار بخش محروم این کشورها از اقتصاد تهی ازعدالت و فقیر پرور سرمایه داری و تمایل آنها به مکتبی که حرف نویی داشته باشد می تواند مقدمه ای برای جذب آنها به مکتبی باشد که بهانه ورود به آن دریافت اقتصاد عادلانه و برطرف شدن تبعات ناهنجار فعلی است. ترسیم افق روشنی از برنامه جامع وهمه جانبه اسلام می تواند این پتانسیل عظیم خیزشهای مردمی را به جاده ای هدایت کند که امتداد آن به سعادت واقعی بشر منتهی می شود ؛ وظیفه ای که بنا بر نظر رهبر معظم انقلاب برعهده قشر فرهیخته دینی ست:
«امروز که سخن جمهوری اسلامی مبنی بر بینتیجه بودن نظام مارکسیستی تحقق یافته و در مورد نظام سرمایهداری نیز در حال تحقق است، علماء و روحانیون باید با استفاده از مبانی مستحکم عقلی و متناسب با نیازهای روز، معارف منطقی و ریشهدار
اسلام را برای مشتاقانی که در سراسر دنیا، در حال افزایش است، ارائه کنند.» (کرمانشاه- مهر 90)