واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

گذشت زمان تدریجا اثبات می کند که هیچ کدام از مکاتب سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دنیا چیزی به نام سعادت مطلق بشردر آشفته بازارمانیفستهای خود ندارند.

شاید زمانی که امام خمینی از شنیده شدن "صدای خورد شدن استخوانهای کمونیسم" سخن گفت و در دیماه 67 آن را به گوش  میخائیل سرگئی گور باچف - و درحقیقت به گوش همه آنها که در اتخاذ رویکرد نتیجه بخش برای سعادت ملتهای خود سردرگم بودند، - رساند کسی تصور نمیکرد به زودی باید "کمونیسم را در موزه های تاریخ سیاسی جهان " به تماشا نشست.

اما حقیقت دیگری که در متن هشدار امام نهفته بود و نه تنها از دید آخرین رییس جمهور شوروی بلکه از دید آنها که برق خیره کننده ظواهر اقتصاد غربی، چشم واقع بین شان را کور کرده بود نیز پنهان ماند "غیر قابل اتکا بودن کاپیتالیسم" و هشدار به پرهیز از تمسک به آن بود:

"ممکن است از شیوه‌های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده‌اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.... از شما جداً می‌خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید." (نامه امام به گورباچف - 11/ دیماه /67)

اما آنچنانکه خود گورباچف می گوید این هشدار جدی گرفته نشد و تبعات آن گریبان شوروی را گرفت و جمهوری های آن تحت تاثیرهمگامی با هنجارهای نظام سرمایه داری یکی یکی ازهم پاشید :

«اگر ما پیشگویی های آیت‌الله خمینی را در آن پیام جدی می‌گرفتیم امروز قطعاً شاهد چنین وضعیتی نبودیم...اقتصاد روسیه از همان ابتدا در حال ریزش و سقوط بود و ما در واقع نمی‌توانستیم همگام با غرب عمل کنیم... ما از جنگ سرد صرفنظر کرده و شروع به برقراری روابط با کشورها نمودیم. اما غربی‌ها در این نبرد، پیروز شدند...» (مصاحبه‌ گورباچف با خبرنگار واحد مرکزی خبر در مسکو- سالگرد رحلت امام خمینی - 1378)

عبور از معنویت و مادی نگری صرف آنچنانکه که کمونیسم را از هم پاشید و به موزه ها سپرد اکنون گریبانگیرغرب سرمایه داری شده است و تلاشهای سالیان طولانی رویکرد کاپیتالیستی غرب و به خصوص آمریکا را ابتر گذاشته و نشان داده است که هشدار امام خمینی نسبت به روی آوردن به خدا و تجدید نظر در سیاست «خدا زدایی» و «دین ‌زدایی» از جامعه، و اعتقاد به اینکه "راه برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق (تجدید نظر در سیاست خدازدایی...)میسر نیست. " به واقعیت پیوسته است.

وابستگی حاکمیت آمریکا و اروپا به اقلیت کوچکی از جامعه که بخش عمده ثروت را با بهره کشی از نیروهای محروم جامعه در اختیار دارند و درقبال پشتیبانی مالی از دولتمردان، خط مشی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی جامعه را تحت نفوذ می گیرند ، شکاف عمیقی ایجاد کرده است که جز با رویکرد منفعت طلبی و اومانیسم و خدا زدایی قابل توجیه نیست و صرفا با حرکت در جاده معنویت و رویکرد عدالت طلبانه در مشی سیاستمداران پرشدنی ست.

جنبشهای اخیردرآمریکا، انگلیس، و چند کشور اروپایی دیگر، شاهدی بر این مدعاست که سرمایه داری با همه تزئینات و زرق و برق های فریبنده اش در حال فرو ریختن است و جنبش 99 درصدی که پایه های این فریب متمادی را  نشانه گرفته است متوقف نشدنی ست و روز به روز بر دامنه وقوع آن و وسعت فروپاشی کاخهای یک درصدی افزوده می شود. "جنبش تسخیر وال استریت" نقطه آغاز حرکتهای اعتراضی در ایالتهای مختلف آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی شده است که موجودیت سرمایه داری را هدف گرفته اند.

اما دراین بین آنچه از اهمیت زیادی برخوردار است و باید ازآن به عنوان پتانسیل بزرگ تحول خواهی، بهره برداری بهینه صورت بگیرد " بیداری و آگاهی" ست.

پیام این بیداری، نفی وضع موجود، سر خوردگی از شرایط جاری و به عبارت صحیح تر " نیاز به تغییر" است آنچنانکه معترضان آمریکایی در تظاهرات روز جهانی اشغال وال استریت با معرفی خود تحت عنوان شعار« متحدین برای تغییر دنیا»، برآن صحه گذاشتند.

اگرچه بیداری در آمریکا و اروپا از نقطه نظر ماهیت و هدف با حقیقتی به نام بیداری اسلامی در کشورهای عربی متفاوت است اما آنچه مسلم است این است که انزجار بخش محروم این کشورها از اقتصاد تهی ازعدالت و فقیر پرور سرمایه داری و تمایل آنها به مکتبی که حرف نویی داشته باشد می تواند مقدمه ای برای جذب آنها به مکتبی باشد که بهانه ورود به آن دریافت اقتصاد عادلانه و برطرف شدن تبعات ناهنجار فعلی است. ترسیم افق روشنی از برنامه جامع وهمه جانبه اسلام می تواند این پتانسیل عظیم خیزشهای مردمی را به جاده ای هدایت کند که امتداد آن به سعادت واقعی بشر منتهی می شود ؛ وظیفه ای که بنا بر نظر رهبر معظم انقلاب برعهده قشر فرهیخته دینی ست:

«امروز که سخن جمهوری اسلامی مبنی بر بی‌نتیجه بودن نظام مارکسیستی تحقق یافته و در مورد نظام سرمایه‌داری نیز در حال تحقق است، علماء و روحانیون باید با استفاده از مبانی مستحکم عقلی و متناسب با نیازهای روز، معارف منطقی و ریشه‌دار

اسلام را برای مشتاقانی که در سراسر دنیا، در حال افزایش است، ارائه کنند.» (کرمانشاه- مهر 90)

  • باران

این روزها که خیابان وال استریت با دیوار اعتراضات مردمی برخورد کرده و زنجیر اتحاد 99 درصدی محرومان جامعه آمریکا دست و پای جولان اقتصاد سرمایه داری را بسته است، نامه هشدار دهنده امام به میخائیل گورباچف و بر حذر داشتن شوروی از در افتادن در آغوش طفل ناقص الخلقه ای به نام کاپیتالیسم - که اکنون با مرگ در آویخته است - خواندنی ست:

«...اولین مسأله‌ای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایی» و «دین‌زدایی» از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدیدنظر نمایید؛ و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه‌های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده‌اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.

...مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن‌بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.

...امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم. ولی از شما جداً می‌خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید.

...از شما می‌خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید. و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که می‌تواند وسیله راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید.

با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی، نشان دادید که دیگر این‌گونه فکر نمی‌کنید که مذهب مخدر جامعه است. راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایه‌های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب امریکایی» می‌نامند11/10/67 «.

  • باران

می نویسم؛ بدان سبب که همه جای ایران سرای من است، می نویسم؛ از آن جهت که عشق به او محصور در مرزهای سرزمینم نیست...

گنجشکها به گوشم رسانده اند که در " آزادی" دل به عطر بهارانه واژگان مهر تو بسپارم ،

و از نغمه های مستانه همانها شنیده ام که پدیده این روزها شکفتن بهار در پاییز است...

از قصر آمده ام ؛ با ارمغانی از مقاومت، و تا خودِ آزادی هروله کرده ام ، تا صفای حضورت را بنوشم و مصفی شوم.

از پاوه آمده ام ، با یادگار پایمردی و وفاداری ؛ و آزادی را کاویده ام تا یوسف دیدارت را بعد از 23 سال مهجوری به چشم های منتظرم هدیه کنم.

از بیستون آمده ام ؛ با دستاوردی از عشق و ارادت؛ به آن امید که شیرینی کلام تو را در کام جان مشتاقم بکشم و جوانه بزنم...

از صحنه آمده ام ، و تن خسته را به آرامش بهاری بوییدن گل روی تو سپرده ام...

از گیلان غرب آمده ام...از هرسین...از کنگاور... از اسلام آباد...از شاهو...از دالاهو...

از هر نقطه این دیار آمده ام تا رستاخیز احساسم در این گلواژه ها بشکفد که "سلام رهبرم، خوش هاتی رهبرم"

  • باران

شنیده ام  صدای غم آلود گنجشکی را که از تو استمداد کرد و همه هستی اش را ؛ آواز دوباره گنجشککانش را، پشت پنجره امید تو کاوش کرد...

دیده ام مهربانی الهی تو را که صدای تپش های اضطراب آلودش را شنیدی و نبض آرامش را در قلب آشیانه اش جاری کردی...

می دانم که زائر درمانده ات را جز با کوله باری از اجابت و احسان، بدرقه نمی کنی؛

***

اینجا، گنجشکی ست که دور از توست اما در وسعت حریم تو پر می زند،

و در هیاهوی آرام بخش حرم تو نفس تازه می کند...

اینجا گنجشکی ست که از تو استمداد می کند،

و آسایش لحظه های ملتهب را از تو می طلبد، در این روزهای سخت که به برزخ شبیه ترند...

اینجا گنجشکی ست که گوشهاش را به آهنگ عطوفت تو سپرده است،

صدای تپش های اضطراب آلودش را می شنوی؟

دریابش یا رئوف!

  • باران

بیش از نیم قرن طول کشید تا سیاست خلع ید اسراییل از سرزمینهای اسلامی - که تحرکات خائنانه اش در قالب شعار "اسراییلِ از نیل تا فرات" به گسترش صهیونیزم در منطقه و تشکیل یک هسته ضد اسلام در سرزمینهای اسلامی منجر شد- از سوی صادق ترین حامی مسلمانان ستمدیده، و تحت لوای شعار " فلسطینِ از نهر تا بحر" تنفس درفضای بین المللی را برای روسای خبیث صهیونیستی سخت کند و از آنجا که فرصت بهره برداری مجدد از حیله مذاکرات صلح و سازش را از آنها گرفته و امید آنها را به استفاده تبلیغاتی از طرح مسئله " کشور مستقل فلسطینی" به یاس تبدیل کرده است به اظهار نظر از موضع استیصال وادارشان کند، چنانکه نتانیاهو در واکنش به طرح " فلسطینِ از نهر تا بحر" اظهار داشت: " مقاصد آنها برای نابودی اسرائیل، بر اصرار کابینه بر نیازهای امنیتی اسرائیل و خواسته ما که اسرائیل به عنوان کشور یهودی به رسمیت شناخته شود،‌ صحه می‌گذارد... اسرائیل به تلاش خود برای صلح ادامه می‌دهد که این تلاش با شرایطی خواهد بود که آینده‌ای ایمن برای شهروندان اسرائیلی و نسلی که می‌آیند را تضمین کند."

این حقیقت کاملا روشن است که صلح و سازش با اشغالگران حاصلی برای حل مشکل فلسطین در بر نخواهد داشت زیرا :

اولا این پروژه با طرح "از نیل تا فرات" که غایت آمال صهیونیسم است تناقض جدی دارد. اشغال بخشی از فلسطین پیش از تشکیل رسمی دولت غاصب، و گسترش تدریجی آن در سایه وقوع جنگهای 1948و 1967 "اعراب و اسراییل" که علاوه براشغال کامل فلسطین، به غصب کرانه غربی رود اردن، نوارغزه، بلندیهای جولان، صحرای سینا و بخشی از جنوب لبنان منجرشد دلیل واضحی برتثبیت این واقعیت است که هر جا شرایط برای پیشروی و اشغال بخشهای دیگری از محدوده نیل تا فرات فراهم باشد اشغالگری از سوی صهیونیستها ادامه خواهد داشت.

امام(ره) نیز با تیزبینی، خوی تجاوزگری صهیونیستها را پیش بینی کرده بودند: "من کرارا تذکر داده ام که اسراییل از نیل تا فرات را از آن خود می داند و شما را غاصب سرزمینهای خویش می شمرد."( صحیفه ج 19-  7/6/62)

ثانیا تاریخ ثابت کرده است که اسراییل به تعهدات خود در قبال موضوع فلسطین وقعی نمیگذارد و طرح های متعدد صلح که تا کنون به اجرا درآمده است  بهره ای برای احقاق حقوق فلسطینیان نداشته است، چنانکه با وجود تعدد طرح های سازش از زمان تشکیل دولت جعلی اسراییل تا کنون از جمله طرح کنفرانس ژنو در1967، قطعنامه 338 سازمان ملل در 1973، طرح بروکینز در 1975، قطعنامه 242 سازمان ملل در 1976، طرح کمپ دیوید در 1979، طرح کنفرانس مادرید در 1980، طرح فهد در 1981، طرح صلح ریگان در 1982، و طرح فاس در 1982، هنوز مشکل فلسطین به قوت خود باقی ست.

ثالثا طرح های سازش علیرغم عدم بازدهی مثبت برای حل مشکلات منطقه، فلسطینیان را در گیر تبعات منفی ویرانگری کرده است از جمله اینکه اولا به وقت کشی در حل اساسی معضل اسراییل در منطقه در لفافه طرح سازش و مذاکره طرفین انجامیده است، ثانیا به افزایش اعتبار بین المللی اسراییل و به رسمیت شناخته شدن آن به عنوان یک کشور، در پشت میز مذاکره منتهی شده است. محصول مستقیم این تبعات منفی، تجدید قوای اسراییل و تضعیف و انفعال قوای مردمی مبارز فلسطینی، ادامه جنایات رژیم صهیونیستی، توجیه حمایتهای بین المللی، مواجهه اسراییل با فلسطینیان، از موضع قدرت و کسب امتیاز از موضوع طرح صلح بوده است.

امام خمینی پس از پیشنهاد طرح صلح فهد در 1981(1360 شمسی) نسبت به خطر صهیونیسم هشدار داده بودند: "... بر ما واجب است که این‏گونه طرح‏ها را که به نفع مستضعفین نیست محکوم نماییم. امروز از خطرناک‏ترین امور، طرح کمپ دیوید و طرح فهد است که اسرائیل و جنایات او را تحکیم می‏کند. این طرح‏ها موجب اختلاف شد و راه را برای اسرائیل باز کرد... من شناسایی او را برای مسلمانان یک فاجعه و برای دولتهای اسلامی یک انتحار میدانم." (صحیفه ج 16- 5/3/61)

... قرارداد کمپ دیوید یا هر اقدامی که موقعیت اسراییل را محکمتر کند اصولا نه تنها به ضرر فلسطینیها و اعراب بلکه به ضرر همه کشورهای منطقه و در نتیجه تقویت همه نیروهای ارتجاعی منطقه است." (صحیفه ج3- مصاحبه با روزنامه لبنانی السفیر)

اگر طرح سازش امکان پذیر و اثر بخش بود واکنش خود جوش مردمی و مقابله و مواجهه مستقیم با نیروهای اسراییلی در قالب انتفاضه (انقلاب سنگ) در 1987به وقوع نمی پیوست. استمرار انتفاضه مهر تایید دیگری بر غیر قابل اعتماد بودن اسراییل در عمل به تعهدات، و افزایش روند تضییع حقوق مسلم فلسطینیان است.

گسترش شهرک سازی برای یهودیان و تخریب منازل فلسطینیان و نفوذ ظالمانه به محدوده زمینهای مربوط به آنها چه توجیهی به جز این خواهد داشت که پایبندی به مفاد مذاکرات صلح برای اسراییل محلی از اعراب ندارد.

به این ترتیب مجموعه شرایط حاکم و سوابق تاریخی نشان می دهد تنها راه نجات فلسطین از وضعیت ناهنجار موجود حذف کامل اسراییل از سرزمینهای اسلامی و در اختیار گرفتن همه نقاط سرزمین فلسطین توسط مسلمانان آن منطقه است. "فلسطین از نهر تا بحر" شدیدترین پاتک جبهه اسلام علیه ترفند شوم تصاحب "از نیل تا فرات"صهیونیستهاست؛ ترجمه دیگری از ندای نجات بخش"اسراییل باید از صفحه روزگار محو شود."

  • باران

دخترانگی مقطع  دلچسبی ست اما مثل همه دوره های دیگر زندگی، درست همان موقع که می خواهی خوب لمسش کنی و مزه اش را بچشی تمام می شود ؛ تو بزرگ می شوی و قطار زندگی ات روی ریل دیگری می افتد و مجبور می شوی این راه  بی بازگشت یک طرفه را تا انتها بروی بدون اینکه فرصتی برای تکرار داشته باشی، حالا؛ تو می مانی و حسرت روزهای رفته ی درک نشده و افسوس های مکرر یاس آور و ای کاشهای بی حاصل و تمام نشدنی...

حالا فقط می توانی در مخیله ات همان دختری  باشی که زود تمام شد و رفت؛

می توانی تصور کنی همان دخترک کلاس اولی هستی، اولین روز کلاس را تمام کرده ای و از مدرسه دوست داشتنی " پرورش" بیرون زده ای اما راه پیچ در پیچ مدرسه تا خانه را گم کرده ای، نگاه هاج و واجت دختر همسایه را که هم مدرسه ای توست کنجکاو می کند که بپرسد" خونه تون رو بلد نیستی؟" و تو با صداقتی آمیخته به خجالت سرت را تکان می دهی و جواب میدهی " نه بلد نیستم" و بعد پشت سرش حرکت میکنی، چشم از او بر نمی داری تا لحظه ای که تو را پشت در خانه رها میکند...

می خواهی به دوم ابتدایی برگردی و در ساعتهای آن روز فراموش نشدنی زندگی کنی؛ خانم "براری" با عینک سیاه و بزرگی که هیچ وقت از روی صورتش برش نمی دارد تا چشمهای شیطانی اش را بدون نقاب تماشا کنی، سر صف تذکر می دهد که: " امروز مبصرها هم سر جاشون بشینن، بچه ها سرو صدا نکنن و خودشون ساکت باشن..." و تو که عشق مبصر شدنت، عدل همین امروز گل کرده،  بی توجه به دستور مدیر از جایت بلند می شوی، بین میزها جابجا می شوی، و دستت را محکم روی میزهای فلزی کلاس می کوبی و هر بار فریاد میزنی؛ ساکت!

پشت به در کلاس ایستاده ای، معنای اشاره های بچه ها را که سعی می کنند از حادثه ای با خبرت کنند نمی فهمی، و بعد... یکباره سوزشی را در پاهایت حس می کنی؛ خانم براری شلنگ کوتاهی را که همیشه همراهش است محکم پشت پاهایت می کوبد و تو از درد که نه، از ترسی که از این حرکت ناگهانی و غیر منتظره همه وجودت را گرفته است خودت را...!

می توانی تصور کنی همان دخترسمج  کلاس اول راهنمایی هستی که نمی توانی از خیر تلافی مشتی که "فهیمه" - دختر ننر کلاس- پای چشمت نشانده بگذری، از مدرسه که بیرون می زند، یک نفس می دود بدون اینکه به پشت سرش نگاه کند، تا ته کوچه بن بست تعقیبش می کنی، با تهدید وارد خانه اش می شوی، تنهاست و تو با خیال راحت همانجا توی پاگرد حسابش را می رسی؛ به زمینش می زنی، مشتت را حواله صورت ظزیفش می کنی، و بعد با خونسردی کاذبی که برای زهر چشم گرفتن از او لازمش داری آنجا را ترک می کنی!

 

می توانی خیال کنی دختر شلوغ  کلاس دوم راهنمایی هستی، و امروز همان روزی ست که فرصت زنگ هنر، و غیبت معلم نقاشی را مغتنم می شماری، قوطی کبریتی را که مارمولک ات را تویش گذاشتی روی پنکه سقفی کلاس می گذاری، پنکه را روشن می کنی و بعد... گریز از مرکز کارش را می کند و قوطی مارمولک را روی یکی از نیمکتها پرت می کند، بچه ها جیغ می کشند، کلاس به هم می ریزد... زهرا که با تو خصومت شخصی دارد و تصور می کند جاسوس کلاس هستی و قصه نامه ای را که برای دوست پسرش نوشته به دفتر مدرسه لو داده ای، زنگ تفریح، دور از چشم بچه ها، قضیه را با آب و تاب برای خانم دیناروند - مدیر عقده ای مدرسه - تعریف می کند... و تو حالا عین یک مجرم امنیتی گوشه حیاط مدرسه ایستاده ای و حساب پس می دهی...

می توانی خیال کنی...

می خواهی تصور کنی...

دخترانگی تمام می شود... حالا گاهی در کش و قوس مناسبتهای تعریف شده اجتماعی معلق می مانی!

  • باران