واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

هَر بار

همراه با سر فصل های رنگی اوراق پاییزی،

وقتی که خش خش زیر پا آواز می خوانند   

گلبرگهای خشک، در یک باغ  پاییزی؛

می نوشد از جام طراوت خاکی روحم،

می روید از نو غنچه ای در باغ  احساسم،

حک میشود دیباچه ای از عشق نارنجی

در قاب احساسم...

 

من مست  پاییزم،

از گرمی رنگینه هایش خوب لبریزم،

از سرخی اش نبض حیاتم می تپد از نو،

از زردی اش در سینه ام خورشید می ریزم...

من را بپوشانید

با برگهای سرخ و نارنجی،

با آیه های رنگی شاداب پاییزی؛

وقتی بهار عمر کوتاهم

 تاراج می گردد

در سردی افسرده فصل غم انگیزی...

 

من مست سیری ناپذیر فصل پاییزم،

همزاد با آئینه های نسل پاییزم...

 

 پ.ن....................................................

پاییز بُعد دیگری دارد که نماد بیماری و اندوه و افسردگی ست. گاهی بی دلیل ملموس و مشهودی افسرده و غمگین می شوی...کنکاش که می کنی در می یابی روزگار پاییزی یک دوست، تو را هم افسرده است؛ قوت ارتباط معنوی، سایه سنگین اندوه او را بر سرت انداخته است و تا او درگیر پاییز است، روح تو هم پاییزی ست...

  • باران

تشویش در اردوگاه دشمن را به وضوح می شود دید، به هم ریختگی تصمیمات و پراکندگی اقداماتی که آنها به زعم خود برای تقابل با جمهوری اسلامی انجام میدهند شاهدی بر این حقیقت است. به همین جهت است که از یک سو برخی از دولت مردان آمریکایی گزینه حمله نظامی به ایران را تایید می کنند، عده ای به تاثیر تشدید تحریمها قائلند، وزیر امور خارجه برای کمک مجدد به اپوزیسیون اعلام آمادگی می کند، سپاه قدس مورد تهاجم تبلیغاتی قرار گرفته و فرمانده آن تهدید به ترور می شود و از سوی دیگر آژانش انرژی اتمی به تحت فشار قرار دادن ایران با دستاویز کهنه تشکیک در بی خطر بودن ماهیت فعالیتهای هسته ای ملزم می شود.

دشمن عمده جمهوری اسلامی از یک طرف آمریکا و از سوی دیگرصهیونیسم است و اشتراک منافع آنها در تقابل با نظام اسلامی، اقدامات مشترک و تقویت کننده آنها را نیز در استراتژی مبارزاتی شان با جمهوری اسلامی ایجاب کرده است.

اما علت این اقدامات مشوش و هذیانهای رفتاری سیاسی، تزلزلی ست که اتفاقات چندین ماهه منطقه بر پایه های استحکام ابرقدرتی امریکا و ستونهای تثبیت صهیونیسم وارد کرده است. از این رو دشمن برای گریز از مهلکه قابل انفجاری که در آن گرفتار شده است  همه سوپاپهای اطمینان را فعال کرده است؛ اقدامات پراکنده و بی منطقی که عمده تحرکات این روزهای دشمن را تشکیل داده است.

 

حرکتهای ضد سرمایه داری در آمریکا آنچنان عمق و وسعت یافته اند که به نظر نمی رسد به زودی مهار شدنی باشند، سردمداران سیاست باز صهیونیست با موج اعتراضات داخلی مواجهند، تشتت در اتخاذ سیاست خارجی و عدم اتفاق نظر بین مسئولین قدیم و جدید دولت غاصب علنی شده است، آستانه تلاشی صهیونیسم و نظام سرمایه داری تحت تاثیر این تحرکات داخلی و نیز تهدیدهای خارجی و منطقه ای به پایین ترین حد رسیده است، صهیونیزم و نظام سرمایه داری اکنون از هر زمان دیگری ضعیف تر شده اند،

و حالا وقت آن رسیده است که سوپاپهای اطمینانی که اطمینانی به درست عمل کردنشان نیست فعال شوند؛

- تمرکز روی سپاه قدس و طرح مسئله ترور فرمانده آن و در نتیجه ایجاد دغدغه برای جمهوری اسلامی ایران به منظور کاهش تاثیر تقویت کنندگی، هدایت، حمایت، و هشداری که ایران نقش همه اینها را با اتکا بر قدرت اسلام و در سایه مجاهدت امام و امت دریافت کرده است، کار مهمی ست که باید با جدیت و با ایجاد موج گسترده تبلیغاتی دنبال شود، 

- مسئولان نظام و ملت باید انرژی و زمان را برای مشکل آفرینی تازه ای به نام گزارش آژانس انرژی اتمی و انتشار داده های دروغ  با مبنایی مغرضانه صرف کنند،

- طرح حمله اسرائیل به ایران باید به گوش افکار عمومی جهان برسد تا انتقال تمرکز ایران به حواشی و تبعات این تهدید و فشار ناشی از آن به کاهش توجه جمهوری اسلامی به انقلابهای عربی و علی الخصوص نیاز حمایتی کشوری همچون لیبی - که غرب تمایل سیری ناپذیری نسبت به مصادره انقلاب آن به نفع خود و سرقت منابع آن در سایه فریب مردم و القاء خیر خواهانه بودن اقدامات مخرب ناتو دارد- منجر شود و فرصت به دست آمده پس از سقوط دیکتاتور که می توان از آن به نفع نیازهای اساسی مردم لیبی وارد عمل شد مخدوش شود.

 

خاور میانه ای که تحت تاثیر انقلاب اسلامی یک سره به خروش در آمده و دیگر رام فرمانهای از موضع استکباری آمریکا نیست شکست سختی برای آمریکایی است که تا کنون این گوشه مهم از دنیا را به واسطه عناصر وابسته به خود اداره می کرده است.

نتیجه این اقدامات از دید دشمن چند دستاورد مهم خواهد بود: اولا دگرگونیهای منطقه ای به نفع مقاصد آنها تغییر جهت خواهند داد، زیرا هرچه ایران با موانع بیشتری مواجه شود و در انجام تعهدات نسبت به برادران مسلمان ناتوانتر عمل کند تاثیر پذیری مردم منطقه کاهش بیشتری خواهد یافت، اگر نمی توان بر خروش خشمگین ملتها علیه آمریکا و صهیونیسم فائق آمد به زعم دشمن می توان با خرد کردن ایران هم زهر چشمی از انقلابیون گرفت و هم اثبات کرد که ایران آنگونه که آنها می پندارند قابل اتکا ولایق الگو برداری نیست.

 ثانیا از سرعت تحولات به سمت تحقق نظامهای دموکراتیک مستقل و ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی کاسته خواهد شد، ثالثا تمرکز توجه افکارعمومی به سمت تحولات داخلی آمریکا و اروپا- که اکنون با هماهنگ سازی شکل قیامهای خود با شیوه انقلابهای عربی ، ارکان ابرقدرت را به لرزه در آورده اند- کاهش قابل ملاحظه ای خواهد یافت و فرصت مدیریت بحرانهای داخلی، به دور از فشار افکار عمومی فراهم شده و آشفتگی همه جانبه ای که آنها را به استیصال کشانده است مهار خواهد شد.

اما چه کسی است که باور نکند که محاسبات استراتژیستهای دشمن باز هم اشتباه از آب در خواهد آمد و با وجود آگاهی رو به گسترش ملتها تمسک آنها به سوپاپهای اطمینان کذایی ثمری نخواهد بخشید و انفجار اراده های سرکوب شده، اجتناب ناپذیر است.

  • باران

ما اهل تجاوز به هیچ ملتى و هیچ کشورى نیستیم؛ ما هرگز اقدام به جنگ خونین نمیکنیم - ملت ایران این را به اثبات رسانده است - اما ما ملتى هستیم که هرگونه تجاوز را، بلکه هرگونه تهدید را، با استوارى و با قدرت کامل پاسخ خواهیم داد.

ما ملتى نیستیم که بنشینیم تماشا کنیم قدرتهاى پوشالىِ مادى که از درون کرم‌خورده و موریانه‌ خورده‌اند، ملت استوار و پولادین ایران را تهدید کنند. ما در مقابل تهدید، تهدید میکنیم. 

هر کسى فکر تجاوز به جمهورى اسلامى ایران در مخیله‌اش خطور کند، باید خود را آماده‌ى دریافت سیلى‌هاى محکم و مشتهاى پولادین کند؛ از سوى ملت مقتدر ایران، از سوى نیروهاى مسلح؛ ارتش جمهورى اسلامى ایران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و بسیج مردمى، و پشت سر همه، ملت بزرگ ایران.

و بدانند؛ هم آمریکا بداند، هم دست‌نشاندگانش بدانند، هم سگ نگهبانش رژیم صهیونیستى در این منطقه بداند؛ پاسخ ملت ایران به هرگونه تعرضى، هرگونه تجاوزى، بلکه هر گونه تهدیدى، پاسخى خواهد بود که از درون، آنها را از هم خواهد پاشید و متلاشى خواهد کرد.

  

 

جنگ علیه ایران و سوریه هرگز در ایران و یا سوریه باقی نخواهد ماند بلکه این جنگ کل منطقه را درگیر خواهد کرد و این‌ها محاسبات واقعی است و واقعیت این است؛ ما در تمامی رخدادهای آینده همچنان با ایمان و با عزم و اراده باقی خواهیم ماند و ان شاءالله پیروز میدان خواهیم بود.

در چند روز گذشته شاهد شدت گرفتن تهدیدها بودیم و به ناگاه مساله احتمال حمله دشمن اسراییلی به تاسیسات هسته‌ای ایران مطرح شد ، رهبران ایرانی به این تهدیدها واکنشی قاطع و کوبنده دادند و بالاترین و واضح ترین واکنش را آیت الله خامنه‌ای نشان دادند که کاملا منطبق بر واقعیت بود.

از آنجا که ایران قدرتمند، یکپارچه و متحد است و رهبری بی‌نظیر در جهان دارد بر این اساس با قدرت دو چندان پاسخ خواهد داد.

  • باران

به نظر می رسد مردم لیبی هنوز یک مرحله از دستیابی به نظام مستقل مردمی عقب اند. این را شواهدی می گویند که گروههایی از مردم لیبی را قدردان ناتو به سبب سرنگونی قذافی نشان میدهند؛ مردان و زنانی که شادی سقوط دیکتاتور را با در دست گرفتن پرچم امریکا و فرانسه و ایتالیا نشان می دهند ... اگر آنچه پس از آزادی لیبی و مرگ قذافی اتفاق افتاده است عمومیت داشته باشد،  باید گفت لیبیاییها یک فرصت ناب تاریخی برای تحول مثبت و پیشرفت را از دست داده اند. آنها نمیتوانند بفهمند که ناتو و اروپا چشم روی منافع خود در آنجا خیره کرده اند و به سوی استخراج ماحصل آشفتگی سیاسی در لیبی گام بر می دارند.

این درد بزرگی ست که لیبی بخواهد تجربه کشورهای دیگر عربی را - که سالها استعمار زدگی حاکمان خود و وابستگی و سر سپردگی آنها را به آمریکا و اروپا و صهیونیست دیده و تجربه کرده اند و حالا در خنکای نسیم بیداری اسلامی تلاش میکنند استقلال را تجربه کنند و اسلام را ملجا خود قرار دهند - دوباره بیازماید و یک دوره تاریخی از دیگران عقب بماند.

ناتو در ویران کردن لیبی به بهانه سرکوب قذافی نقش عمده ای ایفا کرده است. درست است که سهم عمده ای نیز در سرنوشت تلخ قذافی و حامیانش داشته و به طور غیر مستقیم در کشته شدن او نقش آفرینی کرده است، اما مسلم است که شرایط به وجود آمده در لیبی ناتو را ناگزیر از چنین حرکتی کرده است. آنچه برای کشورهای عضو ناتو بیش از همه از اهمیت برخوردار است ممانعت از موجی است که بی مهابا همه کشورهای عربی خاور میانه را در نوردیده است. مسلما اسلامی نشدن، هزاران بار برتر از حذف دیکتاتوری است که - بر فرض که دست نشانده قدرتهای سیاسی هم نباشد، با سلب آزادی و دموکراسی و ممانعت از امکان هر نوع جوشش و انقلابی که ممکن بود تحت تاثیر انقلاب اسلامی، هویت جدیدی برای مردم لیبی تعریف کند- در خدمت منافع آنان بود.

 

 

تلاش ناتو و برخی کشورهای عضو از جمله آمریکا و فرانسه، برای اثبات اینکه آنها قذافی را کشته اند اولا زمینه ای برای القاء این باور است که آنها حامی دموکراسی اند و با حاکمیت دیکتاتور مخالفند، ثانیا حق دخالت در تعیین سرنوشت لیبی پس از قذافی را برای خود محفوظ بدارند، ثالثا برای نفوذ و دخالت در امور لیبی حمایت مردم آن کشور را جلب کنند و اقدامات مداخله جویانه و منفعت خواهانه خود را بدون کوچکترین تنش و تقابل از سوی گروههای لیبیایی به انجام برسانند. اما کاملا واضح است که تعریف دیکتاتوری و دموکراسی برای آنها نسبی است و زشتی و زیبایی آن بسته به شرایط  مختلف، متفاوت است.

اگر حقیقتا دیکتاتوری، تنها دلیل حملات ویرانگر آنها به لیبی بود شاهد رفتار متناقضی از آنها در مواجهه با نظامهای مستقر در بقیه کشورهای خاور میانه  که دچار دگرگونی هایی شبیه انقلاب شده اند نبودیم. دقت در این امر مسجل می کند که تلاش آنها برای استفاده فرصت طلبانه از امر دیگریست که مابقی کشورهای دگرگون شده عربی از آن کم بهره اند و آن؛ اولا نفت و ثانیا موقعیت جغرافیایی لیبی است که انتقال و در واقع سرقت نفت را با موانع کمتری مواجه می کند.

 

 

اگر لیبیاییها فریب لبخندهای مونالیزای کاخ سفید- هیلاری کلینتون-  را نخورند و به اراجیف دستپاچه مردان سیاست باز فرانسوی دلخوش نکنند و حقیقت نهفته در پشت پرده اقدامات ناتو را ببینند خواهند دانست که آنها در حال انتقال تدریجی و فریبکارانه شرایط حاکم بر لیبی به کیسه منافع اقتصادی و سیاسی خود هستند تا از یکطرف بیداری اسلامی را در لیبی، بخوابانند و از طرف دیگر بشکه های طمع خود را از طلای سیاه پر کنند و دست آخر یک دست نشانده حلقه به گوش را با استفاده ابزاری از نام دموکراسی به اندیشه تازه بیدار شده لیبیاییها تحمیل کنند و برای گرفتن هویت مردم مسلمان لیبی، حساب شده فعالیت کنند.

اکنون، لیبیاییها بر دو راهی انتخاب قرار گرفته اند تا؛ به امواج بلند بیداری اسلامی بپیوندند و هوای پاک استقلال و عزت را تنفس کنند، یا آغوش کشورشان را به روی فرصت طلبان آمریکایی و اروپایی بگشایند و تجربه تلخ آزموده ای را دوباره بیازمایند.

  • باران

دلم لک زده  برای دیدن رفقایی که از آخرین دیدارم با آنها یکسال می گذرد؛ نمایشگاه مطبوعات 90 زمان مغتنمی برای تجدید خاطره و تحکیم دوستی است، با همین انگیزه قوی راهی می شوم.

سالن نسبتا شلوغ  نمایشگاه را با نگاههای کنجکاوی که  شماره غرفه ها را می کاود طی می کنم، از صبح دلشوره دارم؛ همراه همیشگی ام برای دیدارهایی که برایم "خاص" هستند...و زیارت دوباره استاد بعد از یکسال مفارقت البته برای شاگرد دیداری خاص است. بالاخره در یکی از راهروها ترتیب غرفه ها جوریست که اگر ادامه اش بدهم، به غرفه 322 می رسم؛ خبرگزاری نسیم. قدمهایم را آهسته بر میدارم تا کمی از تشویشم را لابلای جمعیتی که گاه سرگردان و بی هدف سرشان را به هر سو می گردانند رها کنم. حالا مقابل غرفه ایستاده ام؛ همانجایی که نسیم مهربانی اش رو به پنجره قلبم می وزد...

نمی خواهم مزاحم گپ دوستانه کدخدا و رفقایش باشم، از یکی از دوستان در غرفه نسیم، آدرس برهان را می پرسم؛ چند قدم دورتر آنجا هستم؛ جایگاه رفقای یک بار دیده سال گذشته... از حس غریب سال قبل و جنب و جوش خبری اش خبری نیست، بقیه برایم غریبه اند. دو بار روی صورت خسته دوستی که روی صورتم زوم کرده کلیک می کنم تا بالاخره حافظه تصویری ام فعال می شود و شناسایی اش می کنم؛ باز هم شروع یک دیدار نمایشگاهی با فشردن دست گرم نرگس شروع می شود، حکمتش چیست نمیدانم... خسته است؛ نمیدانم از کش آمدن ساعتهای آغاز تا پایان نمایشگاه، یا از فشار خورد کننده حجم سنگین زندگی، یا از سیاست مریض آفت زده این روزها، یا از همه اینها...

***

زهرا، زمین تا آسمان با سال گذشته اش توفیر دارد، بی رمق تر از آنیست که چیزی از انرژی اش قرض بگیرم و دوپینگ کنم...مریض و بد حال و بی حوصله. 30-40 درصد ذوق نمایشگاهی ام همین اول کار پرت می شود؛ آنقدر که حالی برای گشت زنی در نمایشگاه و دیدن غرفه ها ندارم ...

حالا دوباره دلم را به نسیم می سپارم و به نغمه امید آفرین کدخدا گوش می دهم... خسته است اما پر از انرژی و امید؛ چیزی که در بعضیها زود زود تحلیل می رود...

***

یک گپ کوتاه سیاسی با دوستانم، دیدن و شنیدن مناظره ای که در برهان جریان دارد، سر زدن به یکی دو غرفه دم دست، تجدید دیدار با بچه های خبرگزاری دانشجو و... زمان را به سرعت می بلعد و من 5 ساعت را در نمایشگاه سپری کرده ام... باز هم زمان بی رحمانه تمام می شود و وقت ترک دوستان صمیمی ست...

دلم میخواست بست بنشینم در نمایشگاه مطبوعات 90 و برنگردم، اینجا می توانستم در آرامش هم نشینی با دوستان هم عقیده کمی هوای تازه تنفس کنم و از خفگی لحظه های مشوش رها باشم...

***

به نیمروزی که در نمایشگاه بر من گذشت فکر می کنم، و به جسم و روح خسته اما همچنان سر پای بچه ها...

خودم را که با انها مقایسه می کنم شرمنده می شوم ... احساس یک مرفه بی درد را دارم...

  • باران

گلی به گوشه جمالتان!

در این مملکت همه حق انتقاد دارند، الا رهبر مملکت!

او که انتقاد کند، یا چند تذکر من باب احساس وظیفه بدهد، یا ذکری از چند ایراد واشکال دستگاه اجرایی بکند و توصیه به اصلاح بدهد، یا در کنار تقدیر و تمجید از کارهای شایسته صورت گرفته، گریزی به وعده وعیدهای جامانده بزند، یا از حواشی مسئله ساز تحذیر کند اسمش میشود "چراغ سبز" به مخالفین و منتقدین برای هجمه به دولت...

حمایت از دولت را با این توجیه ظاهرا منطقی که جای مقصر و محق عوض نشود و فتنه گر خائن به حامی گفتمان انقلاب، تغییر ظاهر ندهد، و حامی واقعی انقلاب، از قطار انقلاب بیرون نیفتد، تا آخرین قطره جوهر قلم ادامه می دهید اما سوار بر قطار جَو زدگی از ریل انصاف خارج می شوید تا آنجا که او را که همه هستی اش را سپر تیرهای فتنه کرد تا گفتمان به محاق رفته انقلاب جان دوباره ای بگیرد، خاکریز پنهان پاتک زدن علیه جمهور قلمداد می کنید، و یادآوری انعطاف قانونی نظام را نسبت به تغییر شیوه های اداره نظام (نه تغییر در آرمانها) تعبیر به قدرت خواهی او و انتقام از دولت، و تلویحا حذف فرم دموکراتیک نظام، و النهایه حذف مردم می کنید، و توصیه های راهگشای او را تعبیر به بهانه ای برای کوبیدن رییس جمهور ...

جانباز صد در صد اگر میخواهید هم اوست، که از یک طرف آماج تیرهای کینه شتری اجنبی ست که از ولایت فقیه مجسمه دیکتاتوری ساخته اند، و با تعبیر و تفسیرهای مغرضانه تحویل افکار عمومی میدهند، و از یک طرف سیبل هجمه های بیرحمانه ناشی از تعبیرهای وارونه برخی اذهان...

ظاهرا "چراغ سبز" زیاد پشت در توجیهات، منتظر ورود در ادبیات داستان سرایی درباره مواضع رهبری مانده بود تا هجمه های چند ماهه منتقدین، اولا صد در صد تقصیر و خطا تفسیر شود، ثانیا وقتی مسیر انتقاد را دنبال می کنی به جایی در حوالی بیت رهبری برسی، و او را مقصری بدانی که درعین حال باید اطاعتش کنی...

تلفیق اهانت آشکار به او من باب آن چراغ سبز کذایی، و منت گذاشتن بر او با این تعبیر که "رهبری مطاع است" الحق زیرکی می طلبد...

انصافتان را شکر!

  • باران