واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی
چه زمین بی تاب است

چه زمان بی تاب است

و چه اینجا همه کس منتظر و بی تابند

آسمان، تَف دیده ست

ابرها تب دارند

شرم بر چهره خورشید زمان ماسیده ست

 ***

تشنگی روی زمین می غلتد

آب را می بلعد

و عطش حس قریبی ست که نوشیدنی است

و زمان می داند

بازی آب و عطش دیدنی است...

 ***

و در اینجا انگار

همه حادثه ها حول عطش می گردند...

کودکی در عطش  واقعه سرگردان است

چشم برمعجزه دست عمو  می دوزد

تیرها در عطش «خون خدا»

مشک را تیر به دستان عمو می دوزد

دست با مشک فرو می افتد

آب می ریزد

مشک می افتد

و عمو در عطش «عشق و جنون» می میرد

 ***

طفلی از فرط عطش بی تاب است

روی دستان پدر می گرید

تیر از کینه اوباش زمان مسموم است

تیر با حنجره می آمیزد

آسمان در عطش خون گلوست

نای، در دست پدر می ریزد

نای، خون می پاشد

آسمان می بیند

آسمان می داند

اشک از نای عطش می بارد

طفلک معصومی

پای یک جرعه  تمنای عطش سر می بازد

 ***

عشق در تیر رس حادثه تنها مانده ست

کمی از واقعه انگار در اثنای زمان جا مانده ست

تیرها  می ریزند

نیزه ها  می چرخند

عشق از اسب فرو می افتد

اسب، خون می گرید

عشق در خون جنون می غلتد

عشق جان می بازد

وعطش حادثه را می سازد...

 ***

و در اینجا انگار

همه حادثه ها حول عطش می گردند...

  • باران

در انبوه بیانیه‌ها و قطعنامه‌های متعددی که از سوی بسیجیان، دانشجویان و گروه‌های مختلف اجتماعی کشور به مناسبت هفته بسیج و تکریم و تمجید آن صادر شد، پیامی هم از سوی آقای هاشمی ‌رفسنجانی به مناسبت هفته بسیج منتشر شد که متاسفانه به مذاق رسانه‌های خارجی خوش آمد، به طوری که بخش‌هایی از بیانیه ایشان در سایت‌های آمریکایی و بنگاه سخن ‌پراکنی BBC، به‌طور گسترده‌ای انعکاس یافت.

آقای هاشمی در پیامی که به مناسبت هفته بسیج منتشر کرد از نقشی که بسیج در مهار فتنه 88 ایفا کرده به ‌عنوان «خدمت در جناح‌های سیاسی» یاد کرده و شخصیت اجتماعی و سیاسی بسیج را با وام گرفتن از واژه «سیاست‌زدگی» مکدر کرده‌ است:

«نباید بگذاریم این توانمندی بالقوه که تفسیر میدانی آیه شریفه «واعدوا لهم ماستطعتم من قوه و من رباط الخیل» است، در هیاهوهای سیاست‌‌زدگی، دچار تند روی ‌های افراطیون و تفریطیون شود».

 

در ادامه این پیام، با کلماتی که طعم حسرت بر گذشته بسیج را دارند نارضایتی خود را از نقشی که بسیج در دوره فتنه ایفا کرده است، ابراز می‌دارد و گویی چنین القا می‌کند که اقدامات بسیج، مورد پسند مردم نبوده و آنها از این حرکت‌ها ناراضی‌اند:

«بسیج باید مانند خیل اعضای شهیدش، چنان مردمی باشد که در چشم همه گروه‌ها با هر سلیقه سیاسی، مکرم، محترم و معزز باشد. هیچ دام و دانه‌ای نباید بتواند افتخارات این پرنده‌های بلندپرواز را در قلوب آسمانی مردم مخدوش کند. بسیج، در قاموس فرهنگی ایران واژه‌ای است که قداست ذاتی خویش را در دوری از تظاهر به دست آورد و همیشه زبان منطق مردم در بیان خواسته‌های بر حق بود. جریانات سیاسی نباید برای اهداف باندی و جناحی این سرمایه عظیم ملی، دینی و انسانی را آلوده کنند و بگذارند این یکپارچه در خدمت اسلام، انقلاب، نظام و ایران باقی بماند.»

 

و در تناقض دیگری در همین بیانیه از نقشی که بسیج در دفاع مقدس ایفا کرده و امنیتی که در سایه حرکت شجاعانه بسیج ایجاد شده، تقدیر کرده‌است:

«نقش نیروهای مردمی که در قالب بسیج برای اعزام به مناطق جنگی غرب و جنوب سازماندهی می‌شدند... در تاریخ دفاع مقدس اظهر من‌الشمس است.»

حال آنکه چگونه است که بسیج در جنگ سخت که یک حرکت نظامی منبعث از یک ایده سیاسی است، شرکت می‌کند و تمجید می‌شود ولی حماسه‌ آفرینی او در جنگ نرم و بذل جان برای مردمی که فتنه امانشان را بریده است سیاست ‌زدگی و خدمت به احزاب و... است؟

 

تخطئه نیروهایی که امنیت مردم و جامعه را به فراخور شرایطی که در آن قرار می‌گیرند، تامین می‌کنند چه نتیجه‌ای جز گستاخی دشمنان قسم خورده امنیت و آرامش مردم می‌تواند به بار آورد؟

مکدر ساختن هویت بسیج در پیشگاه مردم آن هم همسو با دشمنانی که بیشترین آسیب را در دوران فتنه از ناحیه بسیج دریافت کرده‌اند چه پیامدی برای امنیت کشور به همراه خواهد داشت؟

 

بی‌شک مسؤولیت زمینه‌سازی برای انجام اعمال بی‌منطقی همچون بمبگذاری‌ها، آدم‌ربایی، ترور و دیگر اقدامات ضدامنیتی متوجه کسانی است که حیات سیاسی خود را بر امنیتی که باید سایه‌بان زندگی مردم باشد ترجیح داده‌اند و هرجا که منافع آنها با مواضع دشمن انطباق پیدا کرد از اتخاذ مواضع همسو با دشمن ابایی نداشته‌اند.

 

علاوه بر آن، پس از شهادت دکتر شهریاری دومین دانشمند هسته‌ای که قربانی اعمال ضدبشری مدعیان دروغین حقوق بشر شد، آقای هاشمی ‌رفسنجانی طی پیامی این اقدام را محکوم کرده و خواستار مجازات عاملان این جنایت شد:

قطعا اقدام مذبوحانه و ناجوانمردانه عوامل تروریست در به شهادت رساندن و مجروح ساختن دو دانشمند متعهد کشورمان، ریشه در حقد و کینه از پیشرفت‌های علمی و هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران دارد.»

 

او در بخشی از پیامش بر زنده شدن رویه‌ای که پیش از این و در سال‌های اولیه پس از پیروزی انقلاب جریان داشت، اشاره می‌کند و می‌گوید:

«دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران که از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون تلاش کرده‌اند از طرق مختلف و ترفندهای ناجوانمردانه تروریستی سد راه پیشرفت علمی ملت عظیم و متمدن ایران شوند، یک‌ بار دیگر به روش قدیمی و نخ ‌نمای تهدیدات تروریستی همانند اوایل انقلاب متوسل شده‌اند تا شاید از این راه بتوانند در عزم راسخ ملت ایران در راه استقرار حاکمیت مردم‌ سالاری دینی و حفظ استقلال خود خللی وارد کنند.»

 

مسلم است که بازگشت اعمال تروریستی گذشته نیازمند تامین تمهیداتی است تا در سایه آن تروریسم بتواند همچون روزهای آغازین پس از پیروزی بدون هرگونه دغدغه باز دارنده‌ای به جان، مال و هستی مردم تعدی کند. ترور؛ فرآیند فرصت ‌طلبانه‌ای است که در سایه هرج و مرج و آشوب عملی یا بلبشوی کلامی و تبلیغاتی ایجاد می‌شود.

 

برای همه ملت کاملا واضح است که شکل‌گیری چنین شرایطی در روزهای منتهی به انتخابات ریاست‌ جمهوری دهم و پس از انتخابات، در دورانی که به حق دوران فتنه نام گرفته است و در سایه خیانت دوستان و برادران سابق انقلاب آغاز شد و در کش و قوس حوادث و وقایع گوناگون ادامه یافت.

روزی که هاشمی طی یک عمل شتابزده و نسنجیده نامه‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب منتشر کرد که پتانسیل مورد نیاز برای آشوب ‌آفرینی در پشت واژه‌های پرحرارت آن جمع شده بود و پیش از آنکه در دستان مبارک رهبری جای بگیرد در کوچه و بازار به دست مردمی رسیده بود که هنوز در حجم انبوه اطلاعاتی که از هر سو به گوششان می‌رسید گیج و حیران بودند، سنگ بنای آشوب‌هایی گذاشته شد که نا امنی اجتماعی میوه تلخ آن بود.

 

حمله گاه و بیگاه تبلیغاتی فتنه‌ گران علیه نیروهای امنیتی و انتظامی و تعبیر «خشونت علیه مردم» از انجام وظیفه ملی و قانونی آنها و درخواست آزادی همه زندانیان فتنه بدون احتساب جرم ارتکابی، قطعات دیگری از پازل ناامنی را تکمیل می‌کرد.

آقای هاشمی در پایان پیام محکومیت، مسؤولیت پیگیری چنین جنایاتی را به دوش نیروهای امنیتی می‌گذارد و از آنها می‌خواهد که عاملان جنایت را به سزای اعمال ننگین خود برسانند.

 

شهادت دانشمندان هسته‌ای از منظر دیگری نیز قابل بررسی است. علاوه بر آنکه بانیان فتنه امنیت عمومی اجتماع را در راستای اهداف دشمن خارجی مخدوش کرده‌اند مخالفت علنی آنها با سیاست‌های هسته‌ای و غیرمنطقی خواندن تحقیقات هسته‌ای ایران چراغ سبزی است که دشمن را به اقدامات تلافی ‌جویانه در ازای شکست از بازی تحریم و قطعنامه‌های متعدد علیه برنامه هسته‌ای ایران ترغیب کرده است؛ آنچنان که هاشمی در یک اقدام نسنجیده و شاید ساده ‌اندیشانه، اثرات تحریم را جدی قلمداد کرده و نسبت به عواقب آن هشدار داده‌ است... 

  • باران

این روزها عمیقا به این مفهوم که "انرژی هسته ای به جان ما بسته است" یقین پیدا کرده ام. پس از شهادت دکتر شهریاری دومین دانشمند هسته ای که قربانی اعمال ضد بشری مدعیان دروغین حقوق بشر شد آقای هاشمی رفسنجانی طی پیامی این اقدام را محکوم کرد و خواستار مجازات عاملان این جنایت شد: "قطعا اقدام مذبوحانه و ناجوانمردانه عوامل تروریست در به شهادت رساندن و مجروح ساختن دو دانشمند متعهد کشورمان، ریشه در حقد و کینه از پیشرفت‌های علمی و هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران دارد. او در بخشی از پیامش بر زنده شدن رویه ای که پیش از این و در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب جریان داشت اشاره می کند و میگوید: "دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران که از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون تلاش کرده‌اند از طرق مختلف و ترفندهای ناجوانمردانه تروریستی سد راه پیشرفت علمی ملت عظیم و متمدن ایران شوند، یک‌ بار دیگر به روش قدیمی و نخ ‌نمای تهدیدات تروریستی همانند اوایل انقلاب متوسل شده‌اند تا شاید از این راه بتوانند درعزم راسخ ملت ایران در راه استقرار حاکمیت مردم‌ سالاری دینی و حفظ استقلال خود خللی وارد کنند." 

مسلم است که بازگشت اعمال تروریستی گذشته نیازمند تامین تمهیداتی است تا در سایه آن تروریسم بتواند همچون روزهای آغازین پس از پیروزی بدون هرگونه دغدغه باز دارنده ای به جان و مال و هستی مردم تعدی کند. ترور یک فرایند فرصت طلبانه است که در سایه هرج و مرج و آشوب عملی یا بلبشوی کلامی و تبلیغاتی ایجاد می شود. برای همه ملت کاملا واضح است که شکل گیری چنین شرایطی در روزهای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری دهم و پس از انتخابات، در دورانی که به حق دوران فتنه نام گرفته است، و در سایه خیانت دوستان و برادران سابق انقلاب آغاز شد و در کش و قوس حوادث و وقایع گوناگون ادامه یافت.

روزی که آقای هاشمی طی یک عمل شتابزده و نسنجیده نامه ای خطاب به رهبر معظم انقلاب منتشر کرد که پتانسیل مورد نیاز برای آشوب آفرینی در پشت واژه های پر حرارت آن جمع شده بود و پیش از آن که در دستان مبارک رهبری جای بگیرد در کوچه و بازار به دست مردمی رسیده بود که هنوز در حجم انبوه اطلاعاتی که از هر سو به گوششان می رسید گیج و حیران بودند، سنگ بنای آشوبهایی گذاشته شد که نا امنی اجتماعی میوه تلخ  آن بود. جمله گاه و بیگاه تبلیغاتی فتنه گران علیه نیروهای امنیتی و انتظامی و تعبیر"خشونت علیه مردم" از انجام وظیفه ملی و قانونی آنها و در خواست آزادی همه زندانیان فتنه بدون احتساب جرم ارتکابی، قطعات دیگری از پازل نا امنی را تکمیل می کرد.

هاشمی در پایان پیام محکومیت، مسئولیت پیگیری چنین جنایاتی را  به دوش نیروهای امنیتی می گذارد و از آنها می خواهد که عاملان جنایت را به سزای اعمال ننگین خود برسانند. اما در پیام دیگری که به مناسبت هفته بسیج منتشر کرده است از نقشی که بسیج در مهار فتنه 88 ایفا کرده است به عنوان "خدمت در جناحهای سیاسی" یاد کرده و شخصیت اجتماعی و سیاسی بسیج را با وام گرفتن از واژه "سیاست زدگی" تحقیر کرده است: "نباید بگذاریم این توانمندی بالقوه که تفسیر میدانی آیه شریفه «واعدوا لهم ماستطعتم من قوه و من رباط الخیل» است، در هیاهوهای سیاست ‌زدگی، دچار تندروی‌های افراطیون و تفریطیون شود" در ادامه این پیام، با کلماتی که طعم حسرت بر گذشته بسیج را دارند نا رضایتی خود را از نقشی که بسیج در دوره فتنه ایفا کرده است ابراز می دارد و چنین القاء می کند که اقدامات بسیج مورد پسند مردم نیست و آنها از این حرکت ها نا راضی اند: "بسیج باید مانند خیل اعضای شهیدش، چنان مردمی باشد که در چشم همه گروهها، با هر سلیقه سیاسی، مکرم، محترم و معزز باشد.هیچ دام و دانه‌ای نباید بتواند افتخارات این پرنده‌های بلند پرواز را درقلوب آسمانی مردم مخدوش نماید. بسیج، در قاموس فرهنگی ایران واژه‌ای است که قداست ذاتی خویش را در دوری از تظاهر به دست آورد و همیشه زبان منطق مردم در بیان خواسته‌های بر حق بود. جریانات سیاسی نباید برای اهداف باندی و جناحی این سرمایه عظیم ملی و دینی و انسانی را آلوده نمایند و بگذارند این یکپارچه درخدمت اسلام و انقلاب و نظام و ایران باقی بماند" و درتناقض دیگری در همین بیانیه از نقشی که بسیج در دفاع مقدس ایفا کرده و امنیتی که در سایه حرکت شجاعانه بسیج ایجاد شده تقدیر کرده است: "نقش نیروهای مردمی که در قالب بسیج برای اعزام به مناطق جنگی غرب و جنوب سازماندهی می‌شدند، ... در تاریخ دفاع مقدس اظهر من الشمس است،...."

چگونه است که بسیج در جنگ سخت که یک حرکت نظامی منبعث از یک ایده سیاسی است شرکت می کند و تمجید می شود ولی حماسه آفرینی او در جنگ نرم و بذل جان برای مردمی که فتنه امانشان را بریده است سیاست زدگی و خدمت به احزاب و ...است؟ تخطئه نیروهایی که امنیت مردم و جامعه را به فراخور شرایطی که در آن قرار می گیرند تامین می کنند چه نتیجه ای جز گستاخی دشمنان قسم خورده امنیت و آرامش مردم می تواند به بار آورد؟ خرد کردن شخصیت بسیج در پیشگاه مردم آن هم همسو با دشمنانی که بیشترین آسیب را در دوران فتنه از ناحیه بسیج دریافت کرده اند چه پیامدی برای امنیت کشور به همراه خواهد داشت؟ بی شک مسئولیت زمینه سازی برای انجام اعمال بی منطقی همچون بمب گذاریها، آدم ربایی، ترور و سایر اقدامات ضد امنیتی متوجه کسانی است که حیات سیاسی خود را بر امنیتی که باید سایبان زندگی مردم باشد ترجیح داده اند و هرجا که منافع آنها با مواضع دشمن انطباق پیدا کرد از اتخاذ مواضع همسو با دشمن ابایی نداشته اند.

شهادت دانشمندان هسته ای از منظر دیگری نیز قابل بررسی است. علاوه بر آنکه بانیان فتنه امنیت عمومی اجتماع را در راستای اهداف دشمن خارجی مخدوش کرده اند مخالفت علنی آنها با سیاستهای هسته ای و غیر منطقی خواندن تحقیقات هسته ای ایران چراغ سبزیست که دشمن را به اقدامات تلافی جویانه در ازای شکست از بازی تحریم و قطعنامه های متعدد علیه برنامه هسته ای ایران ترقیب کرده است؛ آنچنانکه هاشمی در یک اقدام نسنجیده و شاید غرض ورزانه اثرات تحریم را جدی قلمداد کرده و نسبت به عواقب آن هشدار می دهد. 

  • باران

او : فاصله کانونی چشم هایش از دنیا، بیشتر شده است؛ چشمهایش گود افتاده و بی فروغ است، درون هاله ای که سیاهچاله است. استخوانهای گونه اش روی صورت رنگ پریده بیرون زده اند. هندسه صورتش را مرور می کنی؛ مثلثی معکوس که روی رأسش ایستاده است.

"رنگ رخساره" اش از "سرّ درون" خبر می دهد، و تو می دانی که روزها چند ضلعی گرسنگی را می بلعد و شبها روی "منحنی فقر" می خوابد، زیر پلی که حد فاصل تفرعن و نوعدوستی است.

زندگی او تابعی از رنج است،

تو : روی منشور دموکراسی ایستاده ای و انتخاب می کنی؛ غذایی را که می خوری، چیزی را که می پوشی،

و غر می زنی به همه چیز!

تو یک مرفه بی درد هستی که گاه گداری برای خالی نبودن عریضه، برای گرسنه ها گریه می کنی، و گاهی که هوس می کنی کمی رمانتیک باشی، سر سفره که می نشینی تکلیفت را به دوش خدا می اندازی و دعا می کنی: " خدایا همه گرسنه ها را سیر کن!"

زندگی تو روی دایره ای می چرخد که هر روز شعاعش بزرگتر می شود، اما همچنان کسی در همین نزدیکیها از تو دورتر و نقطه تماسش با تو کم رنگتر و رنگش پریده تر می شود و...

 

او : چیزی مثل یک "معادله جبری"، از خانواده جدایش می کند، تنهاست؛ زاویه اندوهش روز به روز بازتر می شود و خط اتصالش به درماندگی کوتاهتر!

او روی"نقطه" نیاز ایستاده است و در جا می زند...

تو : عشق می نوشی و در آرامش نیم بند خانواده آرام می گیری.

نفرین بر تو! که یک مرفه بی درد تصاعدی هستی !

و سخاوت، چیزی جز لقلقه زبانت نیست،

و شیعه علی بودن، کلامی برای مهندسی لحظه های تو

تو شیعه علی (ع) هستی؟؟!!

(امیر المومنین و فاطمه (سلام الله علیهما) سه روز مداوم روزه خود را با "بخشش غذا" افطار کردند و گرسنه خوابیدند.)

(و علی (ع) فرمود: خدا را خدا را ، فقرا و نیازمندان را فراموش نکنید و آنان را در زندگی خود شریک قرار بدهید.)

این؛ سخاوت علویست.

*** 

او : سالهاست که سرطان گاز می زند و درد استفراغ می کند، دردِ بما هُوَ درد...

شوهرش را سرطان کشت، دو سال قبل، و او تنهاست، با دیوی که پنجه هایش را در همه اندامهایش فرو کرده است؛ متاستاز عجز در تن بی رمق سلولها، تکثر درد درجریان مرده رگها، سیلان جمود در ریز ریز ریزترین بافتها...

وقتی نگاهش می کنی که بی وقفه فریاد می زند، به خود می پیچد، نه ایستادن دردش را به زانو در می آورد، نه نشستن تسکینش می دهد و نه خوابیدن آرامش می کند، ریفلکس می کنی و همه خوشیهایی را که بلعیده ای یک جا بالا می آوری، و فرار می کنی از مواجهه با حقیقت مجسم، از تابلوی مصور درد....

 

تو : با یک میگرن 72 ساعته که گاه سرت را به هر طرف که می خواهد می کوبد، مشترک ماهنامه" درد" می شوی، برای توصیف درد مقاله می نویسی، تقدیر را به محاکمه می کشی، و برای درد شعر می سرایی و برای اینکه خودت را موجه جلوه دهی زمزمه می کنی: "درد انسان را شاعر می کند."

نفرین بر تو! که شخصیت حقوقی درد را زیر پای توبیخ، له می کنی! 

و صبر، در کاسه کوچک خودخواهی تو نگنجیدنی است،

و شیعه علی بودن، چیزی شبیه بازی نا عادلانه تو با واژه های حماسی است ...

 

(علی (ع) فرمود: هر کس دردی را که به او رسیده است، سه روز از مردم پنهان دارد و به خدا شکایت برد، بر خداست که او را از آن درد بهبود بخشد.)

  • باران

دلتنگت بودم سید!

هوس کرده بودم دوباره به دیدنت بیایم،

به همانجا که نقطه عروج  تو به سوی او شد،

همانجا که اوج گرفتی و ستاره شدی و آسمان را برگزیدی،

همانجا که پرنده شدی و کوچ کردی وخاک سیرتان را جا گذاشتی...

هوس کرده بودم دوباره به فکه بیایم و تو را ببینم،

اما چه دیرفهمیدم که تو همین جایی،

در همین سرخ واژه هایی که روح بزرگت را جاودانه کرده اند،

در همین درد واژه هایی که قبرستان نشینان عادات سخیف را توصیف کرده اند،

چه دیر فهمیدم که تو "مانده ای" و زمان ما را با خود" برده " است...

 

به فکه فکر می کنم

به خاک داغدیده ای 

که سرخ از تراوش جنون لاله هاست

به مین

به سیمهای خاردار

و وسعت زمین تشنه ای 

که پشت سیمهای خاردار مانده است

به فکه فکر می کنم

به خون

به خط روشن جنون

و سیٌدی که نیم راه تا بهشت را 

پیاده رفت

و رفت روی نقطه عروج؛ 

روی مین والمری 

و نیم دیگر طریق را 

پرید و رفت

و جسم تکه پاره را

درون رملهای فکه جا گذاشت

  • باران

کیسه زباله را گره میزنم و می برم توی حیاط . تنم از هوای نیمه سرد پاییزی مور مور می شود. صدای بلند موسیقی خانه همسایه همه کوچه را برداشته،

"حنا بندان" پر سر و صداییست؛ از همانها که من اصلا دوست ندارم.

 

کیسه زباله را کنار باغچه رها می کنم و بر می گردم به اتاق. پنجره را که کمی باز گذاشته ام تا پاییز را توی ریه هایم بکشم می بندم، حالا هیچ صدایی گوشم را نمی خراشد.

لذت عمیقی حس می کنم از سکوتی که در اتاق جریان پیدا می کند. خیلی خوشحالم که وسط آن هیاهوی دلهره آور نیستم.

از اینکه رودربایستی را کنار گذاشته ام و بی خیال دعوت همسایه شده ام حس خوبی دارم.

 

حالا قدر این چار دیواری را که در پناهش از تشویش کوچه در امانم بیشتر می دانم. کیف می کنم که دور از شلوغی بدقواره کوچه و نگاه همیشه سوالی همسایه ها، دوباره فسیل می شوم روی صندلی سبز زوار در رفته گرَدان، و می نشینم جلوی کامپیوتر کهنه ام، دستی روی کیبورد عقب مانده ام می کشم و عینک را می چسبانم روی دماغم و چشم می دوزم به مانیتور 17 اینچ، و باز سرم را می گردانم توی خبرگزاریهای سبز و سرخ و سیاه.

 

چه دلچسب است دور از درد سرهای این محله پر رفت و آمد و شلوغ، چپیدن توی وبلاگهای رنگارنگ و سرگرم شدن به کامنت خواندن و کامنت گذاشتن. چقدر حال می کنم با این دنیای مجازی، وقتی دنیای واقعی اطرافم بدجوری بی ریخت است.

  • باران