اکبر گنجی یکی از اعضای اتاق فکر جریان فتنه،
اخیرا طی اظهارات تامل برانگیزی گفته:
جنبش سبز فاقد تشکیلات، هویت و
هدایت مشخص است و به این معنا اساساً «جنبش اجتماعی» نیست و اگر بخواهد تعریف شود،
نیروهای باقی مانده آن هم دچار ریزش می شوند. اوهمچنین به استناد نظرسنجی های انجام گرفته - از جمله موسسه
نظرسنجی وابسته به حسین قاضیان از عناصر نزدیک به حزب مشارکت- تقلب در انتخابات را منتفی دانسته و اذعان کرده که رأی موسوی در
سراسر کشور از احمدی نژاد پایین تر بود و او فقط در تهران و در10 روز آخر
از احمدی نژاد پیش افتاد.
اعتراف به این موضوع آن
هم پس از این مدت طولانی همراهی با جریان سبز به معنای اعتراف حامیان و طراحان
ابعاد مختلف فتنه به پایان راه است.
از آنجا که نطفه فتنه سبز با
طرح مسئله تقلب بسته شد همه تئوریهای مطروح از سوی اتاق فکر، و
تبلیغات رسانه های وابسته به جریان فتنه باید در جهت تقویت و باور پذیر کردن
این دروغ بزرگ پیش می رفت تا هدف نهایی این حرکت خائنانه که تسخیر نقاط تعیین
کننده و درهم شکستن سنگرهای استراتژیک نظام از جمله ولایت فقیه بود
تحقق یابد. از این جهت اصرار بر اینکه ریاست جمهوری متعلق به میر حسین است و
آراء او به نفع احمدی نژاد جابجا شده است دائما از سوی رسانه های تبلیغی فتنه
تکرار می شد، بدین ترتیب انرزی لازم برای سر پا نگه داشتن و حضور حامیان جنبش سبز
در صحنه و آشوب آفرینی به بهانه اعتراض به تقلب انتخاباتی فراهم می شد.
ازطرف دیگراقدامات ضد امنیتی، ضد
قانونی، خصمانه، و براندازانه موسوی از سوی اتاق فکر فتنه به انحاء گوناگون توجیه
شده و شخصیت گستاخ و لجوج او متملقانه مورد تمجید و تحسین طراحان فتنه قرار
می گرفت، بدین ترتیب انرژی لازم برای حفظ او به
عنوان تیغ برنده تجدید نظر طلبان دائما به او تزریق می
شد.
اما چه اتفاقی افتاده که اکبر
گنجی اکنون به حقیقتی که از آغاز از آن آگاهی داشته اعتراف می کند و پس از مدتها
تحمیل هرج و مرج و تبعات پرهزینه فتنه به کشور، تقلب را
دروغ می خواند، نظام را در حادثه انتخابات ذی حق می شمرد و دوستانش را از ادامه
مسیر رفته باز می دارد ؟ آن دلدادگی متملقانه در برابر موسوی و تمجید و تشویق های
بی حساب چگونه به این وادادگی واقع گرایانه تبدیل شده است؟
بررسی اجمالی فتنه سبز نشان می
دهد فرو ریختن قوام ستونهایی که فتنه 88 بر آن استوار شده بود به پذیرش شکست
در حادثه به وجود آمده و اعتراف دیر هنگام محرکین و حامیان تئوریک جریان فتنه منجر
شده است:
اول/ ازآنجا که دروغها و تناقضات
متعدد دست اندرکاران داستان فتنه در برابر اذهان عمومی عریان شده و اعتماد کاذبی
که پیش از این ساخته و پرداخته شده و به خورد هواداران داده می شد از بین
رفته است، بدنه جریان سبز از دست رفته و انبان سران فتنه از گوهر هواداران تهیست.
دوم/ شواهد نشان می دهد از
نگاه حامیان فتنه، میرحسین که در بدو امر به عنوان رهبر جنبش کذایی سبز، و به
منظور دست یابی به اهداف تعیین شده برگزیده شده بود کارایی لازم برای این کار
را ندارد و شخصیت متزلزل او برای مواجهه با شرایط سخت رویارویی با نظام، نا کارامد
است. اقدامات نسنجیده میرحسین درقبال شرایط خاصی که در مقاطع زمانی مختلف بر
کشور حاکم شده است و گهگاه اعتراض تئوری پردازان فتنه را به دنبال
داشته است موید این مطلب است.
سوم/ حمایت بی شائبه مردم از رییس
جمهور منتخب در دیدارهای استانی و ابراز ارادت خالصانه نسبت به او پاسخ گویا
و علنی برای رد توهم تقلب است. آنچه تلاش می شد بر روی کاغذ و با محاسبات مغلطه
آمیز مکتوب به دسیسه تقلب رنگ واقعیت ببخشد با حضورعملی حامیان رییس
جمهور منتخب شفاها پاسخ داده شده و می شود؛ رفراندومی که هر بار و در هر
سفر استانی به نفع نظام و در نفی فتنه سبز و رد تقلب، دائما تکرار می شود.
چهارم/ اختلاف سران فتنه در
اتخاذ مواضع، و به تبع آن اختلاف هواداران سبب شده است - به اصطلاح - جنبشی که
قرار بود متشکل از طیفهای مختلف عقیدتی و اجتماعی و سیاسی، هماهنگ با هم مسیر
تقابل با نظام را – البته به اسم اصلاح نظام- طی کند به فرسایش ناشی از
کشمکشهای درونی دچار شده و عملا از حرکت باز ایستاده و امیدی به
تحرک دوباره آن نیست.
پنجم / پناه گرفتن پشت قالب
دروغین پیروزی ، در حالیکه حقیقت غیرقابل انکار، شکست است کار دشواریست .
اعترافات تاج زاده در زندان
حقیقتی را که مدتها از سوی فتنه گران مکتوم مانده بود لخت و عریان در اختیار
افکار عمومی قرارداد. برخورد اپوزیسیون با اعترافات تاج زاده و عدم تکذیب آن
نشان داد که همه آنها به حقیقت، اشراف داشته اند و بر خلاف اعترافات ابطحی که آن
را تحت شکنجه و عاری از ارزش و اعتبار می دانستند قادر به نفی حقیقت در
اعترافات تاج زاده نیستند اما برای خالی نبودن عریضه و به منظور انحراف
افکارعمومی از محور اصلی اعترافات،این بار به انتقاد از عملکرد نیروهای اطلاعاتی
کشور و اعتراض به استراق سمع مکالمات زندانیان پرداخته و آن را غیر قانونی
دانستند.
این رویه اکنون پس از اعتراف اکبر
گنجی به شکست میر حسین و اذعان به عدم وقوع تقلب در انتخابات و اقرار به
شکست فتنه سبز، با اهانت برخی همراهان قدیمی گنجی دنبال شده است:
علی کشتگر از سران گروهک منحله
فدائیان خلق گفته : اینکه موسوی بیش از احمدی نژاد رأی داشته و حکومت آرای وی را به
حساب احمدی نژاد گذاشته، مهم ترین بخش از ادعانامه جنبش بود. چرا آقای گنجی این
ادعا را زیر سوال می برد؟ وقتی مخالفان، مسئله تقلب را مهم ترین ادعای خود کرده
اند، منظور گنجی از این حرف ها چیست؟..
همچنین سایت ضد انقلابی بالاترین
می نویسد: گنجی گویا شعار محوری جنبش مبنی
بر اینکه «رأی من کجاست» را فراموش کرده است. آقای گنجی با تمام احترامی که برای شما قائلیم، بهتر است گاه
خاموشی پیشه کنید. همیشه حرف نو زدن نشانه پیشرو بودن نیست.
آنچه که در اعتراض اپوزیسیون به
اکبر گنجی خود نمایی می کند تلاش برای فرار از نگاه سنگین قضاوت افکار عمومی
در ازای اعترافات گنجی است، وگرنه همه آنها از آغازبه حقیقت روشن انتخابات 88
آگاهی داشته اند اگرچه آن را پشت دیوار بلند دروغ پنهان کرده اند. همه آنها
آنچنان که مشهود است به این نکته که شعار تقلب صرفا ادعا و
بهانه ای برای اعتراضات بوده و نه حقیقتی مسلم، اقرار کرده اند.
....................................................................................................
پ.ن. تزلزل شخصیتی را
در دلایل علمی گنجی برای تقلب شاهد باشید.
لینک مرتبط: جَو زده های مرده