واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

آنقدرها پروانه نبودم

که پیله ای شوم، در گهواره سربازهای تو

در سالهای یخ زده درد

و بشکفم

وقتی " فرشته " از راه می رسید

و بال بگسترم

زیر گامهای بلند تو...

 

آنقدرها کبوتر نبودم ،

که  پرواز دهم عشقم را

در حریم تو

وقتی که قفل قفس های سرد می شکست

 

آنقدرها پرستو نبودم

که بهار آمدنت را هر روز

به ساقه های خشک احساسم مژده دهم

وقتی که قطره قطره می باریدی..

 

اما

امروز، می خواهم چلچله ای باشم

و کوچ کنم ؛

روی خط سرخ خون،

که تا آسمان کشیدی اش ؛

گنجشک ماندن، بال بستن است،

نپریدن است...

 

از راه رسیدی؛

در باران گرم اشتیاق ،

در زمزمه های نانوشته " آن مرد در باران آمد"

 

کوچیدی ؛

در اشک حسرت ،

در ناله های آبدار "خدایی سایه ای رفت از سر ِ ما "

 

"باران" آمد ؛

وقتی رفتی ،

در زمزمه های مکرر "دست خدا بر سر ماست..."

  • باران

چه سودایی در میان است که جبهه پایداری و بالاخص آیت الله مصباح از همه سو مورد تخریب و تحدید قرار گرفته اند؟

از یک سو برخی به اصطلاح اصول گرایانی که پیش از این در دوره فتنه با سکوت یا اتخاذ مواضع دو پهلو امتحان خود را پس داده اند و با اعتماد به عقل سیاسی خود پشت ولایت فقیه را از همراهی و اتخاذ مواضع هماهنگ خالی کرده اند، به بهانه عدم اتحاد این گروه با جبهه متحد اصول گرایان ، آنها را به وحدت شکنی و بازی در زمین دشمن متهم کرده و به اتهام تمکین نکردن از اصل جذب حداکثری و دفع حداقلی انگ عدم ولایت پذیری زده اند، اگرچه آیت الله مصباح این شبهه را به گونه ای منطقی پاسخ داده اند:

"ما به همه کسانی که واقعاً به اصول و ارزش های اسلامی و انقلاب پایبند باشند علاقه داریم و هر خدمتی هم بتوانیم برایشان انجامخواهیم داد، اما این به این معنا نیست که همه آنها یکسانند. ما بعضی از اصول گراها را بیشتر دوست داریم و با آن ها ارتباط و همکاری بیشتری داریم، زیرا کسانی را می شناسیم که دلبستگی و شناختشان نسبت به اسلام و ارزش های اسلامی و انقلابی بیش از سایر اصول گرایان است. این جاست که به طور طبیعی علاقه ما به آن ها بیشتر خواهد بود و وظیفه ما حکم می کند که برای این که بتوانیم از آنان بهره مند شویم، با آنان ارتباط و همکاری بیشتری داشته باشیم. پس، وجود گروهی درون جامعه اصول گرایان به نام «جبهه پایداری» به معنای انشقاق، انشعاب، تباین، تعارض و تضاد نیست، بلکه مشخص شدن گروهی است که برحسب تشخیصِ آن کسانی که در دایره اصول گرایی مشارکت دارند، تعلقاتشان به ارزش های اسلامی، پایبندی شان به احکام اسلامی و فداکاری شان در راه تحقق اهداف اسلامی بیش از دیگران است، و این امر نباید جای هیچ گونه توهم خطا و انحراف باشد.بنابراین، گرچه ما به همه کسانی که به این کشور اسلامی دلبستگی دارند (غیر از آن هایی که عناد داشته باشند و دنبال براندازی نظام باشند)، علاقه و با آنها ارتباط داریم و خیرشان را می خواهیم، اما ارتباط و اتحاد ما با همه یکسان نیست، بلکه این اتحاد و ارتباط با عده ای در این حد است که تنشی ایجاد نشود، و خصومت و بدگویی ای نباشد. به نظر می رسد تأکیداتی که حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری حفظه الله نسبت به وحدت ما با فرقه ها، طوایف و اقوام مختلف داشته و دارند، بیشتر ناظر به همین امر است که رفتارها به تخاصم نینجامد. یعنی، همین که انسان روابط دوستانه اش را حفظ کند تا سبب بدبینی نسبت به تشیع، نظام اسلامی و مسئولان کشور نشود، یک نوع وحدت است."

مقام معظم رهبری در دیدار با بسیجیان  فرموده اند:" بسیج اهل جذب است - گفته‌ایم  - جذب حداکثریاما اهل تسامح در اصول نیست."

این قابل انکار نیست که مشی مستمر آقای مصباح ایستادگی بر اصول انقلاب و دفاع از حریم ولایت بوده است ، ثابت ماندن بر مواضع، هم در مقابله با انحرافات دوره اصلاحات ؛ که مطبوعات زنجیره ای سکولاریسم را تبلیغ می کردند و حذف ولایت و در سخاوتمندانه ترین حالت، فرمایشی کردن آن را در سر می پروراندند تا مهارگر زیاده خواهیها و افسار گسیختگیهای آنان، از دایره اثرگذاری وعمل خارج شود، هم در خیزش بزرگ 3 تیر 84 که انقلاب را به اصلش بازگرداند، هم در دوره فتنه که عزم عمومی دشمنان مقابله با اراده ملت بود و هم در دوره فعلی که محور حرکت جبهه پایداری گفتمان امام و انقلاب تعریف می شود نشان می دهد که جبهه پایداری امتداد احیای آرمانهای انقلاب و دفاع از ولایت و جبهه ای مبتنی برتحقق ارزشهاست.

از طرفی جبهه پایداری از سوی فتنه گرانی مورد هجوم واقع شده است که بازگشت دوباره خود به صحنه را در تخریب چهره های موجه مردمی و دمیدن در آتش اختلافات سلیقه ای و تبدیل آنها به تضاد اعتقادی یافته اند.

اما تاسف آورتر از همه گروهی هستند که خودشان را حامیان دولت می دانند و از آنجا که آیت الله مصباح به جهت مقابله با جریان حاشیه ای دولت، از منظر این عده مخالف کلیت دولت تلقی میشود، جبهه پایداری منتسب به او را هم جمعیتی از مخالفین دولت تلقی می کنند که ورود شان در دایره قدرت خطرناکتر از ایادی فتنه و مردودین جنگ نرم 8 ماهه است، در حالیکه موضع علامه مصباح نسبت به دولت در بیان خود ایشان مشهود است: "امروز ما با دو مسأله مواجه هستیم، از طرفی باید قدردان خدمات دولت باشیم و از طرفی باید از رسوخ انحرافات فکری جلوگیری کنیم." (  21/2/90)

باید از برخی حامیان کج اندیش و غفلت زده پرسید کدام یک از گروه های فعال در صحنه کنونی سیاست، خالص تر و ولایت پذیرتر و فداکارتر ودغدغه مندتر نسبت به حفظ قداست ولایت و تحقق آرمانهای امام و انقلاب، و نزدیکتر به اندیشه حاکم بر جنبش عدالتخواهانه 3 تیراست؟ حامیان فتنه بزرگ 88 ، یا مردودین آزمون بصیرت در دوره فتنه، یا آنها که سکوت کردند و ظلم آشکار به حقوق ملت را نظاره گر بودند؟

آنها که با جنبش بزرگ امت در 3 تیر 84 و بازگشت انقلاب به آرمانها همراه نبودند، به بازگشت به وضعیت پیش از این تاریخ دلخوش دارند، وظیفه همه ما ممانعت از این ارتجاع ننگین است. پایداری بر اصول انقلاب که در جمعیت کوچک اما پر برکت جبهه پایداری دنبال میشود مسئولیت بزرگ این برهه است.

  • باران

بعد از ظهر؛ وقتی محمد نیم ساعت بعد از اینکه برای دوچرخه سواری با همکلاسیها از من خداحافظی کرد، وحشت زده و با دست خون آلود و صورت خیس از اشک برگشت، دلم ریخت، نمیدانستم زیر دستمالی که محکم روی انگشتش گرفته بود چه صحنه ای را باید می دیدم...

ترسیده بود و مدام می گفت: "گوشتش زده بیرون..."

به سمت بیمارستان که حرکت می کردیم تا سر و ته زخم روی انگشت را با دو سه بخیه ناقابل هم بیاوریم، برای لحظاتی تصویر پیکر شهید مصطفی احمدی روشن در ذهنم نقش بست؛ بدنی که نیمی از سرش پریده بود؛ "مغزی که بیرون زده بود..."

 

امروز سعادتی دست داد تا در مجلس عزای امام حسین (ع) در منزل یکی از اقوام، مهمان روضه خوانی همسر مرحوم حجة الاسلام مهندسی باشم. ازهمان دقایق اولی که در مجلس حاضر شد محزون بود واحوال پرسی حاضرین را با بغض آبداری پاسخ داد.

کم کم که صحبت را شروع کرد، به داستان درگذشت همسرش گریزی زد تا به قول خودش عمق غصه زینب (س) واوج صبراو را ملموس تر کند؛ می گفت: شبی که خبر فوت حاج آقا مهندسی را شنیدم، مصیبت آنچنان برایم سخت و سنگین بود که وقتی دوستانی که برای عرض تسلیت مهمانم بودند جهت قبله را برای اقامه نماز پرسیدند، نمیتوانستم به یاد بیاورم که به کدام سمت نماز می خواندیم... قبله را گم کرده بودم...

از ضعف آدمها و ناتوانی خودش و ظرفیت اندکی که برای تحمل مصیبت داریم، گفت...

و همه اینها را با صدای لرزان و بغض شکسته می گفت.

و بعد؛ از مصیبتهای تکرار نشدنی کربلا گفت؛ از بدن قطعه قطعه شهدا و سر بریده حسین، و دست بریده عباس، و گلوی بریده علی اصغر، و آه جانسوز رباب، و ... و بعد، از صبر زینب برهمه این مصایب گفت؛ که هر کدام به تنهایی پیام آور درد و مرگ اند، و آن وقت، آخرین فصل داستان حماسی زینب (س) را بازگویی کرد ؛ ما رایت الا جمیلا...

پ.ن.........................................

مدتی ست که نه انرژی کافی برای چرخیدن در فضای مجازی دارم و نه حال و رمقی برای نوشتن، از آن طرف مغزم روی گزینه رکود،فوکوس کرده و تکانی نمی خورد ... شاید کسالت جسمی اندک ، مزید برعلت باشد...

  • باران

پرده روحم نخ نما شده است

و شیشه نازک احساسم، پر از ترک های ریز و درشت است ؛

فرسوده ام

پیر شده ام

و مدتهاست چشم به آن سوی کوچه باغ دوخته ام

به او که مدام از پشت دیوار سرک می کشد و به من چشمک می زند

حالا دیگر مراوده ام با او زیاد شده است

و دستانم در دستان اوست ؛

روز رفتن نزدیک است...

و من روی خط قرمز ایستاده ام

در برزخ ؛

جایی بین دنیای زنده تو و آرزوهای مرده خودم!

 

پیر شده ام

جسمم روز به روز نحیف تر می شود

و روزنه های نفس کشیدنم لحظه به لحظه  تنگ تر ؛

حالا نمودار امید به زندگی ام یک خط ممتد روی نقطه صفر است...

من اینها را می فهمم

و با همه سلولهای مغزم درکشان می کنم

شاهد مدعایم اوست ؛ دردی که هرگز دست از "سرم" بر نمی دارد...

 

پیر شده ام

اما همچنان یک گناه بزرگ را با خودم یدک می کشم ؛

کودک درونم هنوز بیدار است!...

 

آی رفیق!

تو که گاهگاهی شکلات واژه هایت را با عطر رز سرخ  می آمیزی

و به روزهای تلخ  همسایه هایت هدیه می کنی!

کودک مرا به خاطر بسپار،

اگر هنوز روزنه ای برای دیدنم باز است،

حتی اگر از آنچه قسمت می کنی، یک قطعه شکلات تلخ باقی مانده باشد...

کودکم اینجاست ؛ در انفرادی خاطره هایش،

و یادگارهای تنهایی اش را

روی دیوار سکوت خط خطی می کند ؛

پارادوکس ، دلتنگی ، گلایه، محبوبیت از دست رفته...

  • باران

مردم ایران، ملت آفرینش انقلابهای کوچک و بزرگ و درهم پیچیدن غائله های مخرب هستند.

شاید بزرگترین اشتباه همه آنها که در طول سالهای پس از انقلاب به طور متواتر برای  فرو ریختن دیواره نظام نقشه کشیده اند، هزینه داده اند، زمان هدر داده اند، جنایت کرده اند، تبلیغات دروغین به راه انداخته اند و همه امکانات مادی و معنوی خود را به میدان آورده اند، ندیدن توده هایی بوده است که در هر بزنگاه که انقلاب را به آستانه بحران نزدیک کرده است حاضر شده اند و طومار دشمن را درهم پیچیده اند.

آنچه مردم را تکیه گاه انقلاب و نظام قرار داده است باورهای عمیق مذهبی ملت و دلبستگی به شعائر اسلامی و هم سنخ بودن شاکله نظام با اسلام است.

مسلم است که دشمن برای در هم شکستن پشتوانه دینی - مردمی نظام ، آرام آرام در باورها می خزد تا خوردشان کند، از اعتبار ساقطشان کند، از ارج و اهمیتشان کم کند، آنگاه مردم را از اطراف این انگیزه های معنوی و دینی دور کند تا دسترسی اش به نظامی که برهمین آموزه ها استوار شده تسهیل شود و فروپاشی آن، آنچنان که آنها در سر می پرورانند امکان پذیر باشد.

وقایع سال 88 نمونه ای از اهتمام دشمن به حرکت در چهارچوب چنین روندی است. وقتی دامن زدن به دروغ تقلب راه به جایی نبرد، وقتی بیانیه های متواتر مظلوم نمایی چیزی را عوض نکرد، وقتی نظام به زیاده خواهیهای دیکته شده از سوی دشمنان مادام العمر وقعی نگذاشت، وقتی حاکمیت در برابر آشوبهای خیابانی برنامه ریزی شده و هدفمند و باج خواهیهای دیکتاتور مآبانه، سر خم نکرد، نوبت آن رسید که مقدسات به بازی گرفته شوند و اعتقاداتی که انقلاب حول آن شکل گرفته و به ثمر نشسته بود لجن مال شوند و همه اینها به نام مردم رقم بخورد تا تزلزل نظام با فرو ریختن ستونهای اعتقادی- مردمی که نظام بر آنها استوار شده بود ممکن شود.

اما پای عاشورا و قلع و قمع مقدسات که به میان آمد، وطن یکپارچه کربلا شد و شورعاشورایی ملت مسلمان غلیان کرد. حالا دندان شکن ترین پاسخ به این گستاخی بیشرمانه را مشتهای گره کرده و حنجره های به جوش آمده همان مردمی بر سر یزیدیان زمان فرود می آورد که تصور میشد مظلوم نمایی آشوبگرانی که به دروغ عنوان مردم را با خود یدک می کشیدند آنها را از اطراف نظام پراکنده و از پشتیبانی انقلاب منصرف کرده است، همان مردمی که خون حسین در رگهایشان به جوش آمد تا بزرگترین انقلاب پس از بهمن 57 را سیلی سرخی کنند و بر صورت سبز تزویر و دروغ  آنچنان محکم بنوازند که  روزنه های امید معاندان را یکسره کور کند.

 

گرچه انقلاب بزرگ و جریان ساز 9 دی در کنار افتخارات بزرگی همچون قیام 15 خرداد 42، 19 دی 56، 22 بهمن 57، خروش علیه خیانت بنی صدر و منافقین، حماسه 23 تیر 78 و... صفحات حماسی تاریخ  کشور را شکل داده است، اما به واسطه ویژگیهایی منحصر به فرد حادثه متمایزی ست:

- 9 دی انقلابی ست که در بحبوحه جریان یافتن جنگ نرم و در متن غبارآلود فتنه ای به وقوع پیوست که نور حقیقت را کمرنگ و تشخیص راه از بیراهه را دشوار کرده بود، در چنین شرایط مبهمی تشخیص حق و باطل و یافتن جبهه دوست و دشمن و باور وقوع جنگ، به سهولت و شفافیت تشخیص در جنگ سخت نیست. در جنگ نرم آنچه حقایق را روشن میکند فهم درست و آگاهی منطبق بر ایمان و بصیرت و تاسی به چراغ هدایت ولایت است.

- انقلاب 9 دی خروشی خودجوش و بدون برنامه ریزی بود ومفهوم این حرکت وحدت اراده و اعتقادات در ملتی ست که پیش از این با تمرکز براختلافات سیاسی تلاش میشده است به واسطه تقابل جناحی از میزان تمرکز آنها در حمایت از نظام کاسته شود تا توهم شکست نظام در سایه تفرقه و چند دستگی، به تحقق نزدیک تر شود.

- انقلاب 9 دی انقلابی با انگیزه عاشوایی و مهر تاییدی بر تقابل همیشگی تفکر حسینی و اندیشه یزیدی است. تاثیرپذیری از ماهیت ظلم ستیز قیام امام حسین (ع) و تاسی ملت به وجه ضد منکرات قیام عاشورا در خلق حماسه 9 دی غیر قابل انکار است.

- شاید مهمترین ویژگی انقلاب 9 دی ماهیت دینی و وابستگی آن به دفاع از حیطه ولایت و مقدسات مورد تعرض قرار گرفته، و عدم انتساب و تعلق آن به احزاب سیاسی ست. شعارهایی که در خیابانهای سراسر کشور طنین انداز شده بود گواه این حقیقت است که مردم آگاه و هوشمند ایران درست به دفاع از همان اصول و آرمانهایی برخاسته بودند که مورد تهاجم دشمن قرار گرفته بود و در عاشورای 88 به اوج رسیده بود.

- انقلاب 9 دی مصداق حقیقی شکل گرفتن جامعه اسلامی مبتنی بر دوعنصر تعیین کننده امت و امام و نمونه مثال زدنی ولایت پذیری و دفاع از حریم ولایت و دلیل متقنی بر نقش مثبت ولایت فقیه در هدایت جامعه به سمت روشنگری و بصیرت افزایی ست. تبیین لایه های تودرتوی فتنه 88 و هشدارهای مکرر و آگاهی بخشی به مردم در برشمردن اهداف دشمن، هشیاری و بیداری مردم و حماسه ماندگار 9 دی را به تاریخ افتخارات ملت هدیه کرد و داغی ابدی بر پیشانی فتنه انگیزان نشاند.

  • باران

واژه ها را زیاد به خدمت گرفتم

و رازهای نگفتنی سکوت را بردم از خاطر

تا امروز واژه ها قاه قاه به من بخندند

و شکست سکوتم را در حفره های سرم جشن بگیرند

تا مغزم به اندازه یک دایرة المعارف مرجع، ورم کند...

 

گاهی آدم یک جَو زده تمام عیار می شود

و عین یک گنجشک، مدام وراجی می کند

و مثل بارانی که روی خاک رس می بارد

و سیل راه می اندازد

و سازه های سر راه را تخریب می کند

پیشینه اش را خراب می کند

و ریزه های آبرویش را می تکاند

و به رودخانه زمان می سپارد...

 

گاهی آدم باید لال باشد

و تحمل را روی لبهایش  بچسباند

و حرفهایش را از پنجره چشمهایش بیرون بریزد،

وقتی همه خواب هستند...

و چهار چشم داشته باشد

تا همه سکوتش را باران کند

و روی دستهای خدا بریزد

و در آغوش نوازش او بمیرد!

 

گاهی آدم باید کانال ارتباط دل و زبانش را گل بگیرد

تا دلش مثل کویر ترک بخورد

و از ترکهایش خون جاری شود

و صدای شر شر خون در سکوت کویر بپیچد

تا خوب شنیده شود...

 

باید بیش از حرف زدن سکوت کرد

باید بیش از خط، نقطه آفرید؛

خـــــــط ، نقطه

خـط ، نقــــــطه

نقـــــــطه، نقـــــــــــــطه، نقـــــــــــــــــطه ...

...    ...     ...

  • باران