واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

http://www.setfa.net/images/klehpuprrx19rjnr0ml.jpg

مولایم! روزهای دلتنگی ام عاجزانه تو را جستجو می کنم اما جز رگه ای از حسرت که روی ترک های بی شمار قلبم می نشیند و خطی از اشک که بر گونه های خط خطی ام، نقش درد می زنند چیزی نمی یابم.

مشقهای کودکی ام را که ببینی، پر است از برچسبهای عشق تو که روی هر کدامشان "یا اباصالح ادرکنی" نقش بسته بود بی آنکه درک درستی از مفهومش داشته باشم.

مولایم! روزی که شیطنت کودکانه از مکتب انتظار بیرونم راند، کتاب انتظار تو را ناشیانه تورق کردم و از آن همه واژگان عشق که بر آن نگاشته بود و من نیاموخته بودم جز تصویرهایش را که داستان فریادرسی تو را تکرار می کردند ندیدم.

مولایم! نمی خواهم بگویم ضابطه ها را نمی شناسم اما می خواهم بدانی با اینکه تو را خوب نمی شناسم، الفبای انتظار را نمی دانم، انتظار را درست ترجمه نمی کنم، اما آنقدر گستاخم که انتظار دارم وقتی دلتنگ می شوم دست تو روی قلبم باشد.

هنوز هم هر جمعه که مهمان کوچه پس کوچه های خلوت روزهای کودکی ام می شوم، مژگانم در انتظار تو اشک غربت و دلتنگی می ریزند.

مولا جان! کودک آروزوهایم هنوز چشم انتظار هدیه رهایی توست، زودتر بیا!

  • باران

روزنامه گاردین در سال 51 متن مصاحبه ای را به چاپ رسانده که در آن محمد رضا شاه در پاسخ به این سؤال دیوید هرث که آیا ایران در زمینه دمکراسی جهانی پیشرفتی حاصل می‌کند، ظاهرا ذوق زده از رویه وکلای مجلس و در تایید دموکراتیزه شدن مجلس گفته بود: "طی بحث‌های عمده، نمایندگان مجلس همچون سگ به یکدیگر حمله می‌کنند."(ببینید دموکراسی در ذهن خام مجلسیان آن زمان چگونه تعریف می شده است!)

 

مشی ما که به انتساب به مسلمانی مفتخریم این است که دموکراسی را بدون قیودی که اسلام بر آن می گذارد نمی توانیم و نباید بپذیریم. قیدی که اسلام بر دموکراسی می گذارد مشروعیت است، اخلاق دینی است. بدون این قیود، از مجلس دموکراتیک چیزی شبیه همان مجلس شورای ملی شاه یا  مجالس دیگر نقاط دنیا که گاهی دموکراسی بی دروپیکر آن به برخورد فیزیکی و دعوا و تنش آغشته است استخراج می شود؛ یعنی ابراز دموکراسی با ابزار ماکیاولیستی صورت می پذیرد.

مسلما مجلسی که از نظر امام (ره) در راس امور است نمی تواند به چنین التقاط و آلودگی عقیدتی و عملی مخلوط باشد. نمی شود در راس امور بود اما در تشخیص حقیقت امور با دخیل کردن اغراض سیاسی و شخصی و نفی و نادیده گرفتن اخلاق، ناشیانه عمل کرد و رفتارهای ناعادلانه را مبنای تصمیماتی قرار داد که مستقیما در هدایت کشور دخالت دارند.

 ***

علی مطهری انجام سؤال از رئیس جمهور را که به واسطه امضاء 100 نفر از نمایندگان مجلس مسجل شده نشانه استحکام دموکراسی در ایران و محکم بودن پایه های نظام جمهوری اسلامی دانسته و گفته که این امر در جهت اصلاح امور و وحدت بیشتر میان مجلس و دولت است و به هیچ وجه قصد تضعیف دولت در کار نیست. 

شاید آنچه به بیان چنین دیدگاهی انجامیده است به فراموشی سپردن دید فرا وطنی و نگاه منطقه ای است که باید مبنای امتناع از بسیاری از گلایه ها به جهت حفظ امید مردم منطقه در الگو پنداری جمهوری اسلامی باشد با این وجود باید هدف اولیه برخی از وکلا را در جمله آخر مطهری یافت که: "این کار باعث اقتدار مجلس و تمکین بیشتر دولت از قانون خواهد شد."

 

علیرغم آنکه تمکین از قانون وظیفه ای همگانی است و همه نهادها باید خود را مقید به عمل در چارچوب آن بدانند اما این امر برخی اوقات از سوی مجلسیان با بی مهری مواجه می شود؛ تضییع حق رییس جمهور محترم در معرفی آزادانه وزیر و اهانت به رییس قوه مجریه از جمله موارد نقض قانون است که مجلس به ارتکاب آن متهم است. این، آن شیوه غلطی از دموکراسی است که مجلسیها گاهی اوقات با تمسک به آن شان مجلس را مخدوش می کند؛ قائل بودن به آزادی هرگونه اظهار نظر و ابراز عقیده برای خود، و منع توهین آمیز اظهار نظر رییس قوه اجرایی کشور. از طرف دیگر با وجود ژستهای ولایتمدارانه، مجلس هنوز توصیه رهبری مبنی بر تعامل بین مجلس و دولت را چندان جدی نگرفته است، و از سوی دیگر  وقعی به در خواست رهبری مبنی بر تصویب طرح نظارت مجلسیان بر خود نگذاشته است.

اما از قانون هم که بگذریم اخلاق و فرهنگ دینی، قانون مختص به خودش را دارد که نقطه تمرکز توجه آن شئون انسانی ست. آیا تمسخر رییس جمهور خدشه ای به هیچ بخشی از آن انسانیتی که باید مراقبش باشیم  وارد نکرده است؟!

  • باران
داستان از آنجا شروع شد که جنگ تمام شد و فرهنگ متعالی روزهای نبرد لابلای دیوارهای زمخت و هزار توی سازندگی مفقودالاثر شد. توسعه اقتصادی سدّ و جاده و ورزشگاه و مدرسه و پل و عمران برایمان به ارمغان آورد اما آن قدر افراط کرد که اقتصاد محوری و اشرافی گری جای همه چیز را گرفت و بهره مندی هرچه بیشتر، دغدغه اول بانیان سازندگی شد تا جاییکه فرهنگ این مملکت که سالها زیر پای لاابالی گری و غرب گرایی خاندان پهلوی له شده بود و انقلاب و جنگ سر و سامانی به آن داده بود دوباره به نفس نفس زدن افتاد. صرف انرژی برای توسعه اقتصادی، فرهنگ را به وادی فراموشی انداخت، اما توسعه ای مریض که خم شدن گرده های نحیف زیر بار فشار اقتصادی و فربه شدن تکنوکراتهایی که حالا همه جا بودند و خانواده هزار فامیلی که در هر دستگاهی خزیده بودند و خون مملکت را می مکیدند شاخصه آن بود. با این وضعیت اسف بار، دیگر کسی به فکر طفل مهجور مانده ای به نام فرهنگ نبود، یک موجود مفلوک که از رشد طبیعی باز مانده بود؛ یک عقب مانده بدقواره، یک معیوب بی حاصل.

اصلاحات که با شعار توسعه سیاسی از راه رسید، یک جامعه باز سیاسی را آفرید که راه نفوذ و ورود افکار مخرب را باز گذاشته بود، معارضان ارزشهای اسلامی فرصتی به چنگ آورده بودند تا عقاید مسموم خود را به اسم تضارب آرا، و آزادی بیان و شعارهای غلط اندازی از این دست به ذهن تشنه جامعه آن روز که تنوع و تغییر طلب می کردند تزریق کنند. تساهل و تسامح فرهنگی بستر کنش های ضد فرهنگی را بیش از دوره سازندگی گسترش داد. بی بند و باری های اجتماعی، ارتکاب جرایم مختلف با بهره گیری سوء از نام آزادی، شکسته شدن قبح برخی روابط غیر صحیح، و در یک کلمه رو آوردن به فرهنگ اجتماعات غربی دستاورد برخوردهای مسامحه آمیز با معضلات فرهنگی و بی توجهی تاسف آور به هنجارهای مذهبی و دینی بود.

دولت عدالت محور و مکتبی که به نام دفاع از ارزشها و احیای آرمانهای انقلاب، امید دوباره ای در دلها زنده کرد و خون تازه ای در رگهای انقلاب جاری کرد علم فرهنگ را مع الاسف نیمه افراشته نگه داشت و این مقوله مظلوم و بیمار، این بار قربانی عدالت شد. اگر منصفانه نگاه کنیم حتی اگر کار ضد فرهنگی در دولت عدالت محور صورت نگرفته باشد اما تاثیر منفی انفعال در برابر بزه های فرهنگی را نمی توان نادیده گرفت. اگر دولتهای گذشته ایجاباً به فرهنگ لطمه زدند و خواسته یا ناخواسته آن را مخدوش کردند، استیصال و انفعال دولت ارزشها در برابر ناهنجاریهای فرهنگی، صدمات گذشته را گسترش داد، با اینکه انتظار معقول از احیاگر ارزشها، احیا کردن فرهنگ و بر افراشتن پرچم دین و مذهب و حسن استفاده از فرصت فراهم آمده در جهت توجه ویژه به این مقوله معطل مانده بود، بدون آنکه در احیای عدالت اهمال صورت بگیرد.

با روی کار بودن یک دولت حزب اللّهی و رئیس جمهور مکتبی زمینه برای حرکت عمیق فرهنگی بیش از پیش فراهم است و همه دستگاه های مسئول اعم از وزارت ارشاد، صدا و سیما، سازمان تبلیغات، وزارت علوم، وزارت آموزش و پرورش، باید در جهت ارتقای ارزشهای اخلاقی و ایمانی دینی جامعه به طور جدی تلاش کنند. آیت الله خامنه ای - 16 مهر ماه 86

نیم نگاهی به مقوله هایی همچون سینما، حجاب، جرایم اجتماعی، معضل اراذل و اوباش، سرقت، و...می توانست از بروز یا تعمیق بسیاری از این زخم های فرهنگی ممانعت کند، اما وقتی که علنا به کم اهمیت بودن مسئله حجاب تصریح می شود، افتضاحات حوزه سینما وتئاتر و... دائما توجیه می شوند و کم کاریهای فرهنگی در سایر مقوله ها ماستمالی می شوند امروز هم مواجهه با پدیده های شوم فرهنگی نباید دور از انتظار باشد. انباشته شدن تدریجی همه کم کاریهای بخش فرهنگ امروز چنین حاصلی را به بار آورده است. گویا همواره این فرهنگ است که باید قربانی شود تا توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی فرصت و انرژی بیشتری برای اجرا دریافت کنند. اما جهشی که در دوساله اخیر در ارتکاب جرایم جنسی و سرقتهای مسلحانه و حمله اوباش به مدافعان ناموس و اقدامات ضد ارزشی از این دست ایجاد شده است معلول چیزیست که شاید از نظر دور مانده باشد.

تبعات خیانت فتنه سبز به فرهنگ این مملکت تدریجا خود را نشان می دهد. شورشهای خیابانی پس از انتخابات 88 که در طول دوران پس از انقلاب کم سابقه و نادر بود به فعال شدن برخی نهادهای به اصطلاح مدافع حقوق بشر - به بهانه دفاع از آزادی بیان و آزادی های سیاسی مخالفان نظام - منجر شد. معاندین که به هر بهانه علیه نظام جبهه گیری می کنند با ایراد تبلیغات مسموم و ساماندهی شده، به مخدوش کردن چهره نظام پرداخته و قوت قلبی برای مخالفان هرج و مرج طلب ایجاد کردند. اما وقتی بهانه های سیاسی برای هجمه به نظام کمرنگ شد و فروکش کرد، آنها هر گونه مجازات علیه مجرمین را با انگ مجازات سیاسی به بهانه ای تازه برای گسیل تبلیغات حقوق بشری علیه ایران تبدیل کردند. ماجرای سکینه آشتیانی، قصاص قاتلینی که قتل نفس درباره آنها محرز شده بود، مجازات اعدام برای چند مورد تجاوز به عنف، اعدام سارقان مسلح، اعدام مجرمین مواد مخدر و... مثالهای خوبی بر این مدعا هستند. دل بستن به این گونه حمایت های تبلیغاتی گسترده، جرات اراذل و اوباش فرهنگی و بزه کاران اجتماعی را دو چندان کرده است و امید به رهایی از مجازات در سایه جنجال و فشار بر جمهوری اسلامی به آنها گستاخی و جسارت بیشتری بخشیده است. افزایش جرایم جنسی گسترده اخیر و تبعات آن را شاید بتوان در این مقوله ارزیابی کرد.

مخلص کلام اینکه اقتصاد زدگی و تساهل فرهنگی ِ آن سالها و قربانی شدن فرهنگ به پای عدالت اقتصادیِ این سالها و خیانتی که عاملان فتنه سبز در آشوبهای پس از انتخابات ایجاد کرده اند از عمده دلایلی هستند که نا امنی های اجتماعی امروز را رقم زده اند. تاسف بار است که سه دهه پس از استقرار نظامی که بر محور اسلام خواهی و گسترش و نهادینه کردن فرهنگ دینی شکل گرفته است هنوز نوبت به توسعه فرهنگی نرسیده است. ترمیم میراث مخروبه ای که از فرهنگ بر جا مانده است دولتی فرهنگ محور می طلبد تا اندکی از صدمات بسیار این سالها، بر پیکر نحیف و مریض فرهنگ را التیام بخشد. حق این بود که با تقسیم عادلانه فرصتها، توسعه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی توامان انجام می گرفت تا امروز شاهد این رشد معیوب و نامتوازن و تبعات نامبارک آن نباشیم.

  • باران

دلتنگی گوشه دلم لانه کرده بود، در این روزها که روز پدر است و پدر نیست...

خزیده بودم کنج حسرت، به یاد دخترانه ترین روزهایی که به مهر پدر آمیخته بود، به یاد پدرانه ترین روزهایی که او بود اگرچه روز پدر نبود. خزیده بودم کنج حسرت، اما...



پدرم...

پدرجان! روزت مبارک  

 

مرا ببخش! فراموش کرده بودم که تو سالهاست گوشه قلبم اعتکاف کرده ای، سالهاست...

فراموش کرده بودم که به پاس طعم محبتی که به قلب مسکینم چشانده ای و نوازش عشقی که به احساس یتیمم هدیه داده ای و رهایشی که به روح اسیر دلتنگی ام بخشیده ای، باید روزهای بسیاری را روزه داشت.

به یمن وجود تو همه روزهایم ایام البیض است، روزهایی که ماه منیر تو سپیدی و روشنایی اش بخشیده است.

پدرم! ماه منیرت تابنده، سایه ات مستدام، روزت مبارک باد.

  • باران
سیاست ما امروز بنا به توصیۀ حضرت امام حمایت از دولت [میر حسین موسوی] است و ما بنا نداریم که با دولت مخالفت کنیم بنابراین با همین سیاست و موضعگیری پیش می رویم تا اینکه بالاخره دوره و زمان اینها تمام شود و شما بدانید که اگر دولت کند است و ضعیف است مثل ماشین کندی است که نمی شود سنگ جلویش پرتاب کرد و اعتراض کرد که چرا تند نمی روی بلکه در چنین حالتی ماشین را [باید] هل داد و ما می دانیم که دولت کند است ولی چاره ای نیست و باید حمایتش کرد. بیانات آیت الله خامنه ای/ دوره ریاست جمهوری

.....................................................................................

زمان: دور دوم انتخاب نخست وزیر توسط رییس جمهور وقت آیت الله خامنه ای - سال 64

الف) حکم امام مبنی بر انتخاب میر حسین موسوی برای نخست وزیری مجدد

 

آقای بادامچیان: موسوی در طول مسیر نشان داد فرد مطلوبی نیست ولی به دلیل قرار گرفتن کشور در شرایط جنگ چاره‌ای نبود جز اینکه در مسئولیت باقی بماند. در چهار سال دوم ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، ایشان تمایلی به سپردن نخست وزیری به موسوی نداشتند و کار به جایی رسید که مقام معظم رهبری به ایشان در مورد تخلف از قانون اساسی تذکر می‌داد، ولی ایشان اعتنا نمی‌کرد. بعد آقا در دوره اولی که گذشت، 600 مورد تخلف ایشان از قانون اساسی را به مجلس داد. آقای موسوی در شورای مرکزی حزب با عصبانیت مقابل آقا ایستاد که چرا این کار را کردید؟ آقا فرمود: «من باید طبق  قانون عمل می‌کردم و به شما تذکر می‌دادم. شما باید به قانون توجه می‌کردید». با وقاحت جلوی آیت‌الله خامنه‌ای گفت: «این کیفر خواست شما علیه من است! » آقا فرمود: «من غیر از این کاری نمی‌توانستم بکنم. شما باید توجه می‌کردید.» مصاحبه رجا نیوز با آقای بادامچیان

 

آقای ناطق نوری: به اتفاق آقایان مهدوی، جنتی و یزدی خدمت امام  رفتیم، … من خدمت امام عرض کردم که آقای خامنه‌ای می‌گویند که اگر نظر شما آقای مهندس موسوی است، حکم کنید، من روز قیامت جواب شرعی ندارم، اما اگر ولی فقیه به من دستور دهد، حجت دارم.این جا امام خمینی خیلی جدی فرمود که «من حکم نمی‌کنم، اما من به عنوان یک شهروند حق دارم نظر خودم را بدهم یا خیر؟ من به عنوان یک شهروند، اعلام می‌کنم که انتخاب غیر از ایشان، خیانت به اسلام است. این جمله را که ایشان فرمودند، همه چیز روشن شد و واقعا معلوم شد که موضوع چقدر عمق دارد. پس از این که فهمیدیم نظر قطعی امام، مهندس موسوی است، در محل دفتر ریاست جمهوری خدمت آقای خامنه‌ای رفتیم و ماجرا را خدمت ایشان شرح داده و گفتیم: «این دیگر حکم است. امام فقط لفظ حکم را نگفتند... این که ایشان می‌فرمایند جز موسوی خیانت به اسلام است، حکم است.» آقای خامنه ای فرمودند: «برای من اتمام حجت شد» لذا تصمیم گرفتند و مهندس موسوی را برای نخست وزیری مجدد معرفی کردند خاطرات حجه الاسلام ناطق نوری/انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

آیت الله خامنه ای: درانتخاب آقای موسوی من به امام عرض کردم که من ایشان را برای نخست وزیری شایسته نمی دانم اگرچه که ایشان فردی است مسلمان و متدیّن... امام فرمودند که شما هرطور میل دارید عمل کنید و این حق شماست و واقعاْ این حق من بود البته حق شخصی نبود که اگر حق شخصی بود من از آن می گذشتم بلکه حق ریاست جمهوری بود و تکلیفی بود بر دوش من که من نمی توانستم نسبت به آن بی تفاوت باشم اما به هرحال رفتند خدمت امام و گفتند اگر ایشان کنار رود جنگ لطمه می خورد و چون جنگ برای امام بسیار اهمیت دارد لذا ایشان هم آنطور نظر دادند در حالیکه جنگ هم لطمه نمی خورد... بیانات آیت الله خامنه ای/ دوره ریاست جمهوری

 

آقای بادامچیان: این ادعا که او را نخست وزیر امام می‌دانند نادرست است، امام نخست وزیر نداشت. در قانون اساسی رئیس جمهور نخست وزیر دارد. کسانی که این حرف را می‌زنند می‌خواهند بگویند او نخست وزیر امام بود چون مقام معظم رهبری او را قبول نداشت پس آقا در خط امام نبود. اینها دارند غیر مستقیم چنین شیطنتی را می‌کنند. این‌ بار آقا می‌خواستند نخست وزیر را بگذارند، بحث آیت‌الله مهدوی کنی و دیگران مطرح بود که اینها شروع به فعالیت کردند که امضاهای این دار و دسته در مجلس هست و مشخص است چه کسانی امضا کرده‌اند. آن را برای امام فرستادند. از آن طرف فضاسازی کردند. بعد محسن رضایی نزد امام رفت و گفت: «اگر موسوی نخست وزیر نشود، انگشت رزمندگان از روی ماشه‌ها شل می‌شود!». رزمندگانی که به عشق امام به آنجا آمده بودند، همه سرباز خمینی بودند و در وصیت‌نامه‌هایشان نام خمینی بود، آیا انگشت‌های اینها شل می‌شد؟ نه، این حرف‌ها چیست! کسی که در موقعیت جنگ باشد و متوجه شود فرمانده سپاه نزد امام آمده است و این‌گونه صحبت می‌کند، کاملاً متوجه می‌شود که این حرف رزمندگان نبود. آنها عاشق امام بودند با موسوی چه کار داشتند. روشن است قضیه از چه قرار است، ولی امام به‌ قدری بزرگوار بود که قبول کرد، البته رعایت کرد قبول نکرد. چرا امام به آیت‌الله خامنه‌ای نفرمودند؟ امام به آیت‌الله خامنه‌ای می‌فرمودند شما معرفی کن. چون امام که با ایشان غریبه نبود، اما امام به آیت‌الله خامنه‌ای نفرمودند.  مصاحبه رجا نیوز با آقای بادامچیان

 

ب) ماجرای آن " 99 نفر"

 

پس از معرفی مجدد آقای موسوی به عنوان نخست وزیر به مجلس از طرف رییس جمهور (با حکم حکومتی امام(ره) 99 نفر از نمایندگان به آقای موسوی رأی اعتماد ندادند. حامیان آقای موسوی این اقدام را تمرد از دستور امام تلقی کرده و برای کوبیدن هرکس که در خط آنها نبود او را با انتساب به گروه " 99 نفر" شماتت می کردند.

آقای هاشمی: به مجلس رفتم. قبل از رسمی شدن مجلس به نمایندگان تذکر داده شد که با قلت آرای موافق نخست‏ وزیر، باعث رنجش امام از مجلس و خوشحالی دشمنان از عدم نفوذ امام نشوند... 
اولین دستورمان رای ‏گیری برای دولت بود. شرکت نمایندگان در جلسه کم سابقه بود. 261 نفر از مجموع 267 نفر نماینده آمده بودند. 162 موافق، 73 مخالف و 26 نفر ممتنع بودند. 99
 رأی مخالف و ممتنع که برخلاف نظریه امام بود، باعث ناراحتی شدید اکثریت نماینده ‏ها شد و وسیله ‏ای برای بد نام شدن و ضد ولایت فقیه معرفی شدن جریان محافظه کار گردید. بعضی این را از اشتباهات بزرگ سیاسی آنها می‏خوانند. نقطه مثبت آنها تعبّد آنها بود که با این رای از دستشان ممکن است گرفته شود و خود آنها این را وظیفه شناسی نمایندگی می‏دانند و فکر می‏کنند امام هم راضی نیستند نماینده بر خلاف نظرش رای بدهد.  کارنامه و خاطرات آیت الله هاشمی/ سال 64/ انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب 

 

آقای ناطق نوری: طرفداران آقای موسوی در مجلس و دولت هر جا که بودند گفتند: «امام فرموده به ایشان رای دهید و این 99 نفر از ایشان تمرد کردند» ... وقتی امام فرمودند شما معرفی کن، معنای آن این نبود که مجلس همه بالاجبار رای بدهد، امام هیچ وقت اینطوری حرف نمی زد. وقتی آقای محتشمی پور به عنوان وزیر کشور به مجلس معرفی شد و مقرر شد که مجلس به ایشان رای بدهد، در مجلس گفتند که امام فرموده به ایشان رای دهید، و هر کس به ایشان رای ندهد، تخلف از امام کرده است... من نامه ای خدمت امام نوشتم و عرض کردم که... می گویند نظر شما این است که هرکس به ایشان رای ندهد تخلف از امر امام کرده است. امام جواب دادند: «... وای به آن روزی که بنا شود مردم نتوانند تصمیم بگیرند، مجلس نتواند تصمیم بگیرد، و رای تحمیلی شود. نظر من هرگز این نیست.»

جمعی اخیرا خدمت ایشان (آیت الله خامنه ای) بودند، آقا فرمودند: وقتی آن موقع گفتند 99 نفر، من هم گفتم صدمین آن ها هستم. آقا در واقع می‌خواست بگوید اصل پروژه، مال من است. عده‌ای که آن موقع خودشان را این طور مطیع امام می‌دانستند و حتی یکی از همین آقایان گفته بود که اصلا امام نیازی نیست چیزی را بگویند همین که از قلب امام چیزی بگذرد، دیگر واجب است که اطاعت کنیم، الان در برابر ولی فقیه ایستاده‌اند، مگر ولی با ولی فرق می‌کند.  خاطرات حجه الاسلام ناطق نوری/انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی 

 

آیت الله خامنه ای: چندی پیش من به یکی ازآنها که دائم 99 نفر را زیر سؤال می برد گفتم اگر ساکت ننشینی خواهم گفت که اینها 99 نفر نیستند و با من 100 نفر هستیم، اینها آنقدر انحصار طلب هستند و جزخودشان هیچکس را حاضر نیستند بپذیرند...  بیانات آیت الله خامنه ای/ دوره ریاست جمهوری

  • باران

یک چیز هضم نشده سر ِ دلت مانده، یک تکه منجمد که نمی خواهد ذوب شود و اجازه بدهد که احساست جاری شود. یک جا ماسیده و تکان نمی خورد، هیچ احساس روشنی نداری، کلافه ای، مثل وقتیکه احتمال وقوع  یک حادثه تلخ آنچنان ذهنت را درگیر می کند که از تحلیل همه چیز باز می مانی و فکرت به هیچ چیز قد نمی دهد.

 

می خواهی این دغدغه آزار دهنده را با کسی در میان بگذاری، اما نمی توانی واقعه را تشریح کنی، نمیدانی چطور او را  به همان فضای گرفته ای ببری که خودت گرفتارش هستی، همان هوای یخ زده ای که کلماتت را پیش از آنکه منعقد شوند منجمد می کند و در فضا معلق نگه می دارد.

نمی دانی این وضعیت بغرنج را چگونه تعدیل کنی، چطور این گره ِ محکم چند لایه را باز کنی و - آرامش که نه - فقط کمی رها شدن از آن سنگینی و ثقلی را که آزارت می دهد، حس کنی!

 

گاهی خیال می کنی شاید سکوت بهتر از هر چیز دیگری از این هیاهوی گیج کننده نجاتت دهد، اصلا فکر می کنی شاید بهتر باشد برای مدتی لال بشوی، به معنی واقعی کلمه لال باشی، درد را درون خودت محبوس کنی، یعنی خودت را شکنجه کنی، تنبیه کنی، چیزی شبیه این حالت ؛ و اجازه بدهی آنقدر آن تکه هضم نشده بزرگ بشود که به آستانه انفجار برسد و  بعد، متلاشی بشود، و آن وقت از سر راه  برداشته شود، هر چند تبعات این انفجار حتی بخشهایی از روح و روانت را هم تخریب کند.

دشواری تحمل چنین وضعیتی، چیزی شبیه تحمل عذاب وجدان است، عذاب وجدان! و شاخصه اش این است که غمگین نیستی؛ کلافه ای! عصبی هستی! بلا تکلیفی! حالت گرفته است!

 

خوب؛ این حالت ِ سخت ِ مشمئز کننده و عذاب آور را چطور باید تحویل کرد؟ چه طور باید از این مرحله عبور کرد و در آن نقطه  نورانی رهایی که تشنه رسیدن به آن هستی اتراق کرد؟ 

عمیقا احساس می کنی به تمسک به دعای تحویل سال، با تمام وجود نیاز مبرم داری؛ به "حول حالنا الی احسن الحال" و به اجابتش.

  • باران