واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

۱ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

دوباره آمدم؛

دوباره نبودی؛ مثل همه ی روزهای قبل، مثل همه ی سالهای قبل...

کوله ام سنگین بود

بسته ها را روی تاقچه رها کردم؛ (دردهایم را)

نامه های بی سر و ته را کنار آینه گذاشتم؛ (غصه هایم را)

عکس های شش در چهار را ردیف، روی دیوار اتاق نشیمن چسباندم؛ (دلتنگی هایم را)

و رد پایم را، بی آنکه بدانم، روی خاک شمعدانی های گوشه ایوان جا گذاشتم؛ (اشکهایم را)

می دانی؛ دیگر قلبم جایی برای چالش جدید ندارد،

بگذار یک بار تو را ببینم و بروم

می خواهم تنهایی ام را

از اولین شنبه ی پس از دیدار تو شروع کنم...

  • باران