واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

هرگز خوش بین نبودم

و می دانستم

تمام بافته هایم را

گور خواهد بلعید؛

خانه ی خیالم را

روی دهانه ی یک سیاه چاله بنا کرده بودم!

و دیر باور کردم

که تمام این بیابان  

سرشار از حفره های تودرتوست

 

می آید و می رود

حسی مرموز

در دهلیزهای تاریک برزخی که در آنم

در بطن های سرد و بی تپش

وقتی از عاطفه ای در باد

حرف می زنم

از عاطقه ای بر باد!

  • باران

قصه به سر رسید

کلاغ به خانه اش نرسید؛

(خانه اش را فروخته بود!)

  • باران