واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

۸ مطلب در دی ۱۳۸۹ ثبت شده است

(این پست را تقدیم می کنم به یک "دوست سبز" که متن های سیاسی ام را دوست ندارد و در باره آنها کامنتی نمیگذارد)

"گل آقا" در سفر است

"گل پسر" را خراب کرده ام سَر"خاله"

و از صبح زود چپیده ام پشت کامپیوتر کوفتی

و امروز حسابی" نفس می کشم"

 

نعش رختخوابم هنوز وسط اتاق افتاده

آشپزخانه را نمیشود نگاه کرد

آشغالها چپیده اند کنج دیوار و به میکروبها چشمک می زنند

ظرفها پشتک می زنند توی ظرفشویی

اما من نفس می کشم

 

مورچه ها دوباره پشت یخچال کانال زده اند و از سر و کول کابینت خوراکیها بالا می روند

یک هفته ایست حشره کش تمام شده

و آنها وقتشان را برای زاد و ولد دوباره "هدفمند" کرده اند

اما من نفس می کشم

 

ظهر است و من چیزی درست نکرده ام برای چپاندن توی "این شکم پیچ پیچ"

که "صبر ندارد که بسازد به هیچ"

اما نفس می کشم

 

دل درد گرفته ام از گرسنگی

"تکه نانی" سق می زنم با "نمک"

(وقتی خوب گرسنه باشی مزه " کباب" می دهد!!)

" خرده هوشی" ندارم و نه حتی " سر سوزن ذوقی"

اما در عوض نفس می کشم

 

فشارم، دکه اش را پایین کشیده

چاشنی ها توی سرم پشت سر هم می ترکند

استامینوفن، گابا پَنتین، نُوافِن، دیکلوفناک،...

همه کم می آورند جلوی سرگیجه های گیج کننده من

اما نفس می کشم

 

کفش هایم راه درمانگاه را از بر شده اند...

نعش می شوم روی تخت درمانگاه

و باز، سِرُم و آمپول و... و لبخند رضایت تزریقاتچی که: چه رگ خوبی داری...

و من هنوز نفس می کشم

 

گوشی ام زنگ می خورد: کجایی؟ چرا تلفن را جواب نمی دهی؟ داری چه می کنی؟

من: دارم نفس می کشم... 

...

من گاهی وقتها نفس می کشم...

  • باران

دیروز

 

"قرآن ها" روی نیزه اند

و قرآن ناطق محصور در هجوم نیزه ها

و گوشها روی فریاد روشنگرانه عماربسته است

عمار، اسماعیل قربانی" ولایت" است

و"علی" تنها مانده در کارزار با احمقها و خائن ها

معاویه سخت تشنه نوشیدن قدرت است

و به دامن نیرنگ چنگ می زند

"عمرو عاص" شرط می گذارد برای "برون رفت ازبحران"

او خواص بی بصیرت را خوب می شناسد

و پخمگی را از پیشانی شان می خواند

عمروعاص مغز " ابوموسی" را خوب جویده است

 

ابوموسی با خدا رابطه نزدیک دارد!

و حکمیت لقلقه زبانش

او دلش به حال وحدت مسلمانان می سوزد

و جنگ بین دو گروه مسلمان را حرام می داند

وعلی و معاویه را  یکسان تفسیرمی کند

او از علی(ع) بیشتر می فهمد

و قربه الی الله قرآن ناطق را زمین می زند

و عمروعاص با دمش گردو می شکند

علی تنها می ماند

و بلاهت اشعری همه چیز را بر باد می دهد

 امروز

 

"وحدت ملی" روی نیزه هاست

و "عمروعاص" شرط می گذارد برای مشارکت !

" اشعری" دلش به حال وحدت ملی می سوزد

و جنگ بین دوگروه مسلمان را حرام می داند

اما چشمش برای رویت خیانت خیلی ضعیف است

او با "بزرگان" رابطه نزدیک دارد!

اما"جذب حداکثری" را چپکی می فهمد

بلاهت خوب مغزش را جویده است

و خر بصیرتش لنگ می زند

و قربه الی الله  فتنه سبز را ورز می دهد

وقند توی دل عمروعاص آب می کند

 

اما "علی" دیگر تنها نیست

و عمارهای متکثر ،اسماعیل قربانی "ولایت" اند

و اشعری محکوم به ذلت است

وقتی ورقهای خنگ تاریخ را از بر می کند...

  • باران

گاهی

چشم ضعیف  آرمانخواهی

کوچه های باریک و پیج در پیچ مصلحت را

خوب نمی بیند

و ناخوداگاه

پروژه ای را کلید می زند

که بخشی از پازل دشمن را تکمیل می کند

یا تکه های جور چین حکمت را

تخریب می کند

من

یک آرمانخواه کم بینا هستم

و به ذره بین مصلحت نیاز مبرم دارم

و با اینکه از گفتن حقیقت ترسی ندارم

اما

به حکمت برخی نگفتن ها ایمان محکم دارم

و حس می کنم

راه رسیدن به عزت این است...

  • باران

در جریان وقایع پس از انتخابات شخصیتی که کنش سیاسی اش بیش از همه در افکار عمومی ابهام برانگیز بود آیت الله هاشمی است. عده ای از مواضع چند پهلو و به میخ و نعل زدن متناوب او حرف می زنند و عده ای او را متهم به سکوت در برابر جریان فتنه و آفرینندگان آن می کنند. اما شواهد و قرائن نشان می دهد که آقای هاشمی مدتی است به شیوه ای منحصر بفرد به تبیین مواضع خود دست زده است. شیوه ابتکاری او برای بیان دیدگاه هایی که سر و صدای زیادی در رسانه های خارجی و داخلی ایجاد می کند استفاده او از فرصت های مناسبتی برای ارائه مواضع خود به صورت مکتوب است. هر بار که مناسبتی تاریخی و سیاسی فرا می رسد او درلابلای بیان شرایط و وقایع حادثه مورد بحث، تعریضی به حوادث امروزی زده و تاییدها و تکذیبهای خود را از جریانها و گروهها و مشی ها و کنشها و شخصیتها در قالب تطبیق و مقایسه شرایط تاریخی مورد بحث با حوادث جدید بیان می کند. جدیدترین بیانیه ایشان به مناسبت تاریخی 19 دی تعلق دارد که در بخش هایی از آن نکات قابل تاملی نهفته است. در قسمتی از این بیانیه  آمده است: اینک ۳۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد و بقایای فکری دین ‌زدایی و روحانیت ‌ستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقی ‌های سیاسی و اختلافات سلیقه‌ای، پوست‌اندازی کرده و سر برآورده‌اند و خاکریز به خاکریز جلو می‌آیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در ۳۰ سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیده‌اند.

در این چند خط تلاش شده است توهین به امام و مراجع در 17 دی 56 که با درج یادداشت احمد رشیدی مطلق صورت گرفت با مقابله مردم با سران فتنه که اتفاقا برخی ار آنها در سلک روحانیت هستند یکی قلمداد شود و این برخورد برحق مردمی با ایادی فتنه تحت عنوان جعلی برخورد با روحانیتی که در عالم سیاست حضور دارند پوشانده شود. 

اولا هم نگارنده سطور بیانیه و هم ملت شریف و هم معدود روحانیان فتنه گر عرصه سیاست می دانند که تقابل با ایادی فتنه نه از باب لباس روحانیت است که ادامه کار ظلمه طاغوت باشد که به سبب خیانتهایی است که جریان فتنه به حریم اسلام و روحانیت حقیقی وارد کرده اند و قیاس این دو نوع برخورد به ظاهر یکسان، قیاس مع الفارق است. مراجعی که از آنان یادشده و اهانت به آنها تقبیح شده است نیز اگر آقای منتظری، آقای صانعی، و یکی دو مرجع خود خوانده اند باید گفت آنها در نقش پشتوانه عوامل فتنه ظاهر شده اند و نه از باب مرجع بودن (اگربرخی از آنان اساسا مرجع به حساب بیایند) بلکه به جهت تلاش برای محقق شدن نیت اجانب مورد هجمه قرار گرفته اند. اهانت به روحانیت و بالاخص امام در آن دوران به سبب مبارزه ای بود که علیه استعمار شاهنشاهی و وحدت رویه دستگاه طاغوت با اجانب، صورت گرفت اما آنچه در باره سران فتنه قابل ذکر است این که تقابل با آنان به سبب اتحاد آنها با اجانب است که از شیوه پنهانی و در خفا آغاز شد و اکنون به مرحله علنی و عریان رسیده است.

ثانیا اگر توهین به روحانیت و مراجع و رهبری تا این حد در قالب کلمات حائز اهمیت است مدعیان حفظ حریم روحانیت در روزی که به سبب زمینه های فراهم آمده توسط سران فتنه، به امام و رهبری و برخی مراجع انقلابی و با بصیرت توهین شد کجا بودند و سکوتشان چه معنایی داشت؟ سکوت در برابر نامه کروبی به آقای هاشمی رئیس مجلس خبرگان که در آن ادعا شده است که "می توان ده‌ها سؤال از عدم رعایت حقوق حقه مردم و بی کفایتی مدیران اجرایی و قضایی و به ویژه تجاوز به حقوق عمومی توسط نهادهای تحت پوشش رهبری" مطرح کرد، در حالی که در بیانیه پایانی اجلاس خبرگان بر این حقیقت که ردای رهبری تنها برازنده قامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است تاکید شده است، چه توجیهی دارد؟

ثالثا مگر صرف تلبس به لباس روحانیت مصونیت از هرگونه خیانت و جنایت و نا امنی آفرینی ایجاد می کند؟ همان امامی که برخی برای توجیه و تقدیس خطاهای خود از او بهره می گیرند و از احترام به او دم می زنند فرمود: این لباس شریف است. نباید بر تن هر کسی باشد.

در جای دیگری از بیانیه علت توهین به امام -که ترور شخصیتی ایشان و کاستن از ارج ایشان در بین مردم بود- بر علت مخالفت با سران فتنه منطبق تلقی شده و وانمود شده است فتنه گران آدمهای پاکی هستند که توسط اذناب ظلمه مورد ترور شخصیت قرار گرفته اند و آنچه به آنها نسبت داده شده دروغ است، در حالیکه هر روز بر حجم اسناد و شواهدی که بر خیانت فتنه گران مهر تایید می زنند افزوده میشود. برداشت اولیه از سطور بیانیه مذکور همراهی و تایید اهالی فتنه است هرچند در لفافه دیگری بیان شود. این یک جریان علنی است و با توجیهات فریبنده قابل کتمان نیست.

  • باران

برای من که همه امیدم را همیشه روی یک نقطه متمرکز می کنم و زیاد دل می بندم به آنچه که تحولی در من ایجاد کرده است محو شدن آن نقطه امید عین مرگ است و دل بریدن و جداشدن و دور افتادن ازآن هم عین مردن .

آنجا برای من خانه گرم و مصفایی بود که حالا انگار پدرش را از دست داده است.

شامه احساسم آن قدر قوی هست که نبود پدر را حتی از این مسافت طولانی خوب حس کنم.

حالا عمیقا حس می کنم یتیم شده ام /شده ایم.

ما تنها شده ایم

و همه وجودمان پاییزیست...

کاش دل پژمرده ژورنالیستهای یتیم شده را تسلایی بود ...

______________________________________________

پ.ن : دوری و بی خبری حسابی نگرانم کرده بود. سری به وبلاگ یکی از دوستان زدم و برایش نوشتم:

چی شده ...؟ من دارم دق می کنم،

پاسخش با اندوه بزرگی آمیخته بود که دلم را شکست و بی اختیار اشکم را جاری کرد:

این روزها حال شما هم ناخوش است؟

استاتوس همکاران گواه خستگی مفرطی است که روح بچه ها را بلعیده است  ؛
کدخدای دهکده پر نشاطمان، بار بست و رفت؛
و یکی یکی با اندوهی مضاعف در آستانه «منفعل شدن» هستیم
این روزها هیچ چیز در دهکده کوچکمان خوب نیست،
متروکه ایست که مردگانی عمودی، صبح به درونش میخزند و شب هنگام بیرون می زنند؛

همین!

  • باران
توی قاموس زمان،

کودکی معنی خوبی دارد ؛

دل خوشی ها کوچک،

آرزوها دم دست،

عشق، نزدیک ترین واژه که در آغوش است ؛

بچه ای پارچه ای با سر و دستی ناقص...

من در اندیشه آن کودکی گمشده ام...

آه!

حسرت!

افسوس!

سبد دلخوشی ام،

توی دستان همان کودک بازیگوش است

که من او را انگار

پشت پس کوچه تاریک زمان گم کردم...

  • باران