واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

شیعه بودن سخت است...

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۸۹، ۰۸:۳۰ ب.ظ

او : فاصله کانونی چشم هایش از دنیا، بیشتر شده است؛ چشمهایش گود افتاده و بی فروغ است، درون هاله ای که سیاهچاله است. استخوانهای گونه اش روی صورت رنگ پریده بیرون زده اند. هندسه صورتش را مرور می کنی؛ مثلثی معکوس که روی رأسش ایستاده است.

"رنگ رخساره" اش از "سرّ درون" خبر می دهد، و تو می دانی که روزها چند ضلعی گرسنگی را می بلعد و شبها روی "منحنی فقر" می خوابد، زیر پلی که حد فاصل تفرعن و نوعدوستی است.

زندگی او تابعی از رنج است،

تو : روی منشور دموکراسی ایستاده ای و انتخاب می کنی؛ غذایی را که می خوری، چیزی را که می پوشی،

و غر می زنی به همه چیز!

تو یک مرفه بی درد هستی که گاه گداری برای خالی نبودن عریضه، برای گرسنه ها گریه می کنی، و گاهی که هوس می کنی کمی رمانتیک باشی، سر سفره که می نشینی تکلیفت را به دوش خدا می اندازی و دعا می کنی: " خدایا همه گرسنه ها را سیر کن!"

زندگی تو روی دایره ای می چرخد که هر روز شعاعش بزرگتر می شود، اما همچنان کسی در همین نزدیکیها از تو دورتر و نقطه تماسش با تو کم رنگتر و رنگش پریده تر می شود و...

 

او : چیزی مثل یک "معادله جبری"، از خانواده جدایش می کند، تنهاست؛ زاویه اندوهش روز به روز بازتر می شود و خط اتصالش به درماندگی کوتاهتر!

او روی"نقطه" نیاز ایستاده است و در جا می زند...

تو : عشق می نوشی و در آرامش نیم بند خانواده آرام می گیری.

نفرین بر تو! که یک مرفه بی درد تصاعدی هستی !

و سخاوت، چیزی جز لقلقه زبانت نیست،

و شیعه علی بودن، کلامی برای مهندسی لحظه های تو

تو شیعه علی (ع) هستی؟؟!!

(امیر المومنین و فاطمه (سلام الله علیهما) سه روز مداوم روزه خود را با "بخشش غذا" افطار کردند و گرسنه خوابیدند.)

(و علی (ع) فرمود: خدا را خدا را ، فقرا و نیازمندان را فراموش نکنید و آنان را در زندگی خود شریک قرار بدهید.)

این؛ سخاوت علویست.

*** 

او : سالهاست که سرطان گاز می زند و درد استفراغ می کند، دردِ بما هُوَ درد...

شوهرش را سرطان کشت، دو سال قبل، و او تنهاست، با دیوی که پنجه هایش را در همه اندامهایش فرو کرده است؛ متاستاز عجز در تن بی رمق سلولها، تکثر درد درجریان مرده رگها، سیلان جمود در ریز ریز ریزترین بافتها...

وقتی نگاهش می کنی که بی وقفه فریاد می زند، به خود می پیچد، نه ایستادن دردش را به زانو در می آورد، نه نشستن تسکینش می دهد و نه خوابیدن آرامش می کند، ریفلکس می کنی و همه خوشیهایی را که بلعیده ای یک جا بالا می آوری، و فرار می کنی از مواجهه با حقیقت مجسم، از تابلوی مصور درد....

 

تو : با یک میگرن 72 ساعته که گاه سرت را به هر طرف که می خواهد می کوبد، مشترک ماهنامه" درد" می شوی، برای توصیف درد مقاله می نویسی، تقدیر را به محاکمه می کشی، و برای درد شعر می سرایی و برای اینکه خودت را موجه جلوه دهی زمزمه می کنی: "درد انسان را شاعر می کند."

نفرین بر تو! که شخصیت حقوقی درد را زیر پای توبیخ، له می کنی! 

و صبر، در کاسه کوچک خودخواهی تو نگنجیدنی است،

و شیعه علی بودن، چیزی شبیه بازی نا عادلانه تو با واژه های حماسی است ...

 

(علی (ع) فرمود: هر کس دردی را که به او رسیده است، سه روز از مردم پنهان دارد و به خدا شکایت برد، بر خداست که او را از آن درد بهبود بخشد.)

  • باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی