واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

همه حادثه ها حول «عطش» می گردند...

چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۸۹، ۰۸:۳۰ ب.ظ
چه زمین بی تاب است

چه زمان بی تاب است

و چه اینجا همه کس منتظر و بی تابند

آسمان، تَف دیده ست

ابرها تب دارند

شرم بر چهره خورشید زمان ماسیده ست

 ***

تشنگی روی زمین می غلتد

آب را می بلعد

و عطش حس قریبی ست که نوشیدنی است

و زمان می داند

بازی آب و عطش دیدنی است...

 ***

و در اینجا انگار

همه حادثه ها حول عطش می گردند...

کودکی در عطش  واقعه سرگردان است

چشم برمعجزه دست عمو  می دوزد

تیرها در عطش «خون خدا»

مشک را تیر به دستان عمو می دوزد

دست با مشک فرو می افتد

آب می ریزد

مشک می افتد

و عمو در عطش «عشق و جنون» می میرد

 ***

طفلی از فرط عطش بی تاب است

روی دستان پدر می گرید

تیر از کینه اوباش زمان مسموم است

تیر با حنجره می آمیزد

آسمان در عطش خون گلوست

نای، در دست پدر می ریزد

نای، خون می پاشد

آسمان می بیند

آسمان می داند

اشک از نای عطش می بارد

طفلک معصومی

پای یک جرعه  تمنای عطش سر می بازد

 ***

عشق در تیر رس حادثه تنها مانده ست

کمی از واقعه انگار در اثنای زمان جا مانده ست

تیرها  می ریزند

نیزه ها  می چرخند

عشق از اسب فرو می افتد

اسب، خون می گرید

عشق در خون جنون می غلتد

عشق جان می بازد

وعطش حادثه را می سازد...

 ***

و در اینجا انگار

همه حادثه ها حول عطش می گردند...

  • باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی