واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

آخرین نامه

پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ۰۵:۴۱ ب.ظ

می دانستی

همه ی نامه های خیسم را

که نخوانده برگشت زدی

لابلای کتابهایم پنهان کردم

تا تو را از کتابهایم بو کنم؟

کتابخانه ام حالا یک باغچه گل سرخ است؛

(پای تمام نامه ها یک رز کاشته بودم...)

می خواستم بگویم

لطفا این آخرین نامه را بخوان!

باغچه ام پُرِ پُر است

  • باران

نظرات  (۲)

:/

پاسخ:
😒

سلام برشما . 

خیلی ممنونم که وبلاگ من رو همچنان لایق میدونید و بهش سر میزنید. من متاسفانه آنچنان غرق در غم نان شدم که حتی وبلاگ خودم هم حوصله نمیکنم سربزنم و مطلب تازه ای بگذارم، مگر اینکه اتفاقی تلخ یا شیرین بیفتد که ناگزیر به نوشتن باشم و از این طریق خودم رو تخلیه ی روحی کنم. درنتیجه به سایر وبلاگها و سایتها هم متاسفانه نمیتونم سربزنم و از مطالب خوبشون استفاده کنم و ازین بابت عذر خواهی میکنم.

بابت پیامی که گذاشته بودید هم بسیار ممنونم. لطف کردید . ان شا الله شما و خانواده ی محترمتان بهترین لحظه ها و روزها و سالها رو داشته باشید. 🌹🌷

پاسخ:
سلام و رحمت الله

خدا به زندگی و سفره تان برکت بدهد و غم نان را با گشایش و وسعت برطرف کند
امیدوارم خوشبختی در دل و روحتون موج بزنه
زندگیتون پر ثمر و پر نشاط ان شاالله
🌹🌹🌹

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی