واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

زیر باران باید رفت...

واژه های بارانی

تو که نیستی،
شاخه های دلتنگی زود زود جوانه می زنند!

بایگانی

حیف از آن همه پتانسیل رها شده در خیابانهای مصر که کانالی برای هدایت در مسیر صحیح ندارد.  خواب غفلت اخوان المسلمین آن قدر سنگین است که هنوز پس از 30 سال جنایت و خیانت سران صهیونیستی و آمریکایی مصر به امید اصلاح در امور، سر میز مذاکره با فرعونی همچون عمر سلیمان می نشیند و در برخی موارد به توافق هم می رسد. گویا هنوز این قطعه تاریخی بیدار باش امام را نشنیده اند که: «ملت مصر ننشینند تا این قدرت از بین رفته دوباره دست و پای خودش را جمع کند و نفوذ خودش را بر ملت تحمیل کند. امروز روزی است که ملت مصر باید قیام کند. امروز روز ضعف دولت است و قدرت ملت.»

 

وقتی مواضع اخوان المسلمین را می شنوم به یاد ابوموسی و سادگی اش می افتم که علی (ع) را به کام خلع ید از جایگاه قانونی قدرت کشاند.

وا اسفا بر این همه غفلت و خواب آلودگی و عقب ماندگی از درک سَیاسی و سالوسی فرعونها !

وا اسفا بر این همه کشته که خونشان زیر پای ساده لوحی گروه هایی که به اصلاح در این حکومت پوسیده و متعفن دل خوش دارند، پایمال می شود.

 

کاش خمینی تکثیر شدنی بود،

 کاش غیرت و حمیت و بیداری ایرانی در خون عربهای خواب آلوده جاری بود.

30 سال طول کشید تا صدای بیدارباش امام آن روز که فرمود: «ملت مصر از حکومت نظامی نترسد و به او اعتنا نکند و همان طور که ایران حکومت نظامی را شکست و به خیابان ها ریخت، آن ها هم بشکنند و به خیابان ها بریزند و این تفاله های آمریکا را بیرون بریزند» از لابلای تعصبات ضخیم عربی و خوش بینی های مسخ کننده به آمریکا و حباب امیدواری به دشمنان اسلام و مسلمین عبور کند و به گوش تونس و مصر و اردن و ...برسد. آیا هنوز وقت خروش شور انگیزی که کاخ فرعون را از بیخ و بن برکند فرا نرسیده است؟

 ***

الا یا اهل المصر!

نیل توطئه خروشان است،

و فرعون فریب در تعقیب،

به دامن موسی بیاویزید…

  • باران

گرچه موج اعتراضات مدنی در حال پیشروی علیه همه کشورهای دیکتاتوری عربی است اما تحولات مصر بیشترین تاثیر را برمعادلات خاورمیانه خواهد گذاشت. تشکیل یک حکومت اسلامی در کشوری که با فلسطین اشغالی هم‌مرز است و تا به حال در تامین منافع اسرائیل کوتاهی نکرده است، می‌تواند در روابط با اسرائیل و تغییر وضع فلسطین و غزه بسیار موثر باشد. از این جهت اسرائیل و هم‌پیمانش؛ آمریکا از حادث شدن یک انقلاب اسلامی همچون انقلاب ایران در مصر و قدرت گرفتن اسلامگرایان بشدتوحشت‌زده‌اند.

وزارت خارجه رژیم صهیونیستی به نقل از نتانیاهو می‌نویسد:« بعد از انقلاب اسلامی در سال 1979، این نخستین‌بار است که در یک کشور عربی، خیزش مردمی موجب برافتادن رژیم می‌شود. بیم ما آن است که در چند کشور عربی تجربه تلخ به قدرت رسیدن خمینی در ایران تکرار شود».

قیام مردم علیه دستگاه حاکم و شورش علیه رژیم موروثی مصر راهی برای ادامه حکومت حسنی مبارک یا جانشینی فرزندش جمال باقی نگذاشته است. در چنین شرایطی که گزینه‌های مورد وثوق آمریکا و اسرائیل یعنی مبارک و پسرش جمال امکان بقا در معادلات سیاسی مصر را ندارند، آنها باید برای ممانعت از تسلط اسلام و به منظور حفاظت در برابر خطرات انقلاب اسلامی از مهره‌ای حمایت کنند که در وهله نخست به معنای واقعی کلمه اسلام گرا نباشد، دوم اینکه از حرکت در مسیری که مورد اعتماد آمریکا و اسرائیل است احساس خطر نکند و سوم، در بین مردم مصر شخصیت موجهی باشد. بهترین گزینه متناسب با گزاره‌های تعریف شده در دیدگاه سیاستمداران آمریکا و اسرائیل «محمد البرادعی» است.

 

او در خلأ سیاسی ناشی از هیجان و حرارت و ناپختگی قیام مردم، نفوذ کرده و سوار بر موج مردمی که علیه حسنی مبارک شکل گرفته خواستار رهبری انقلاب مصر شده است.

البرادعی همان شخصیت متزلزلی است که هنگام ریاست بر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، پس از بازدید از تاسیسات هسته‌ای و اطمینان از انطباق آن با مقرراتNPT، ابتدا بیانیه‌ای در تایید قانونی بودن فعالیت‌های هسته‌ای ایران منتشر می‌کرد اما در حضور رسانه‌های بین‌المللی و در برابر افکار عمومی جهان به سبب ترس از اقدامات آمریکا و غرب یا به مدد زد و بندهای سیاسی پشت پرده در بیانیه دیگری ادعا می‌کرد فعالیت‌های تاسیسات هسته‌ای ایران مشکوک است.

 

او اکنون خواهان رهبری قیامی است که علیه مظاهر غرب‌پرستی و با ریشه اسلام خواهی حادث شده است. مسلما سپردن جریان انقلاب به کانال سکولاریستی‌ای که البرادعی آن را تعبیه کرده خطای بزرگی است که شعله انقلاب اسلامی ملت مصر را در آغاز راه خاموش کرده و فرصت رقم زدن انقلاب دیگری همچون انقلاب اسلامی 57 ایران را سلب می‌کند.

البرادعی طی اظهارات اخیر خود از خیانت ۳۰ ساله مبارک با عنوان خدمت(!) یاد کرده است« زمان بازنشستگی حسنی مبارک رسیده است. مبارک ۳۰ سال به مصر خدمت کرد ولی الان دیگر وقت آن رسیده که بازنشسته شود».

با این اوصاف آیا البرادعی همچون مبارک عروسکی آمریکایی نیست که دست شیطنت اوباما او را به حرکت درمی‌آورد؟

اگر شم سیاسی انقلابیون به آن اندازه رشد کرده باشد که درک کنند تنها راه پیروزی قاطع بر حکومت‌های دست‌نشانده و آمریکایی و اسرائیلی کشورهای عربی الگوگیری از انقلاب مردم ایران و درس گرفتن از آموزه‌های حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله ‌العظمی خامنه‌ای است، امید پیروزی‌های بزرگ و زودهنگام معقول و منطقی است.

  • باران

نمی دانم من، آدم ساده انگاری هستم یا زیاد خوش بینم یا حقایق اطرافم را چپکی تفسیر می کنم  یا ترازوی تحلیلم سنگ تعقل را کم دارد یا چیزدیگریست ...

اغلب اوقات یک "مسئله"، یک "شخص"، یک "حادثه"، یک "شخصیت"، یا یک "واکنش" را جوری تجزیه و تحلیل می کنم که در نهایت، احتمال وقوع گزینه "الف" را پیش بینی می کنم. از هر کانالی موضوع را بررسی می کنم به گزینه الف می رسم.

زمان می گذرد... و بعد، در انتهای جاده انتظار من، در کمال ناباوری گزینه "ب" ظاهر می شود؛ یک پدیده کاملا متناقض و متضاد با آنچه فکر می کردم و منتظر وقوعش بودم...

 

عکس العمل من در برابر این تناقض، گاهی بهت زدگی شدیدی ست که دامنه آن حتی روی جسمم تاثیر می گذارد و دچار سرگیجه می شوم.

گاهی موضوع برایم خنده دار می شود، گاهی، از وقوع آنچه منتظرش نبودم خیلی غمگین می شوم، و گاهی از هرگونه احساسی خالی ام...

اما بعضی وقتها دل شکسته می شوم ؛ حالتی که در روابط عاطفی ام با "اشخاص" اتفاق می افتد.

برخی اوقات تفسیر و تحلیل و پیش بینی و انتظار من از رفتار اشخاص، با آنچه واقعا محقق می شود تضاد و تناقض فاحش و مایوس کننده ای دارد.

این دل شکستگی، به عمق لایه های احساسم نفوذ می کند و رنگ و بوی لحظه هایم را تغییر می دهد.

انگار، از شوق و حرارت یک انتظار شیرین تب کرده باشی و بعد همه شور و حال و احساست را منجمد کنند...

...

"دنیای عجیبی ست، خیلی عجیب، خیلی خیلی عجیب"...گمان می کنم این، تنها گزینه ای ست که هیچ بدل و جایگزینی ندارد.

  • باران
بیداری ملتهای مسلمان در کشورهایی که سالها طعم تلخ دیکتاتوری را چشیده اند شیرینی پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 را دو چندان کرده است. اکنون انقلاب دیگری به تاسی از انقلاب اسلامی ایران در رگهای حیات سیاسی ملتهای مظلوم جریان یافته است و دگرگونی معادلات منطقه رو به تزاید است. خاور میانه اسلامی در حال شکل گرفتن است. دیکتاتورها دارند فرو می ریزند. دیکتاتورهایی که چند وجه مشخصه دارند:

- مانیفست شان را یک ابر قدرت می نویسد و آنها ابزار اجرای تئوریهای ارباب اند بدون آنکه ایده ای برای تعالی ملت و کشور خود داشته باشند. آن که قدرت می بخشد و تجهیز می کند و پشتوانه دیکتاتور است، همانی ست که خط مشی را تعیین می کند، مسیر حرکت را طراحی می کند، ابزار حرکت را می سازد و خطوط قرمز را ترسیم می کند. دیکتاتور مومی ست که دست قدرت ابر قدرت او را به مجسمه مطلوب بدل می کند. همیلتون جردن رئیس ستاد انتخاباتی جیمی کارتر در باره روزهای آوارگی دیکتاتور محمد رضا چنین می گوید: از او پرسیدم: «اعلیحضرتا، شما تحولاتی را که در حال حاضر در ایران رخ می‌دهد چگونه ارزیابی می‌کنید؟» پس از چند لحظه شاه به تحلیل آشفته‌ای از آنچه در ایران می‌گذرد پرداخت. پرسیدم: «اعلیحضرتا، چه اتفاقی افتاده است؟»

شاه: «آقای جوردن، ...برای من دشوار بود درک کنم که رئیس جمهور شما از من چه انتظاری دارد. یک روز سفیر شما سالیوان را می‌دیدم و او اصرار می‌کرد که از خود خویشتن ‌داری نشان دهم یا از من می‌خواست با افرادی که در صدد از بین بردن من هستند مذاکره کنم. گاهی در همان روز از برژینسکی به من پیغام می‌رسید که نسبت به مخالفین با خشونت اقدام کنم. همچنانکه می‌دانید آقای جوردن، اعلامیه‌های علنی رئیس جمهور و موضع وی بین رفع حمایت از نظام پادشاهی و شک و تردید نسبت به قدرت من در جهت رهبری کشورم در نوسان بود.»  

- نادیده گرفتن رای ملت استراتژی لا یتغیر دیکتاتور است. آنها انگیزه ای برای به رسمیت شناختن هویت ملت خود ندارند. اگر مجبور به گنجاندن چیزی به اسم انتخابات در قاموس مشی سیاسی شان باشند، نمایشی از آن را با بازیگرانی که در کلاس تثبیت دیکتاتوری آموزش دیده اند با تزئین دروغین دموکراسی به اجرا در می آورند.

- دیکتاتور از مواجهه با ملت خود می ترسد، زیرا در هر لحظه از مواجهه، امکان انفجار چاشنی های فرو خورده احساسات ملت محتمل است. از این رو چشم تنگ دیکتاتور برای رویت ملت خود گنجایشی ندارد. شعاع دایره ای که عروسک دیکتاتور در آن خیمه شب بازی می کند بسیار کوچک است، و حصارهای محکم عزلت، او را در بر گرفته اند.

- آنگاه که ملت با دیکتاتورها مواجه می شود آنها محکوم به فرار از خشم ملت اند. دیکتاتور حمایت مردمی ندارد از این رو مجبور به فرار از پیشگاه مردم است. بن علی، مبارک، محمد رضا و همه دیکتاتورها سرنوشت مشابهی دارند. دیکتاتور می داند که برای ماندن جایی در بین مردم ندارد.

- دیکتاتورها تاریخ مصرف دارند و آنگاه که کارایی اجرای تئوریهای ارباب را از دست بدهند دور انداخته می شوند. برای آنها که دیکتاتور می پرورند مدیریت هزینه ای که برای مواجهه با ملتها می پردازند خیلی مهم است. آنها هزینه ها را هدفمند می پردازند و آنگاه که خشم ملتها سیبل هدف ابر قدرت را به نقطه دوری جابجا می کند دست از تجهیز دیکتاتور بر می دارند. همیلتون خاطره روزهای سخت شاه را چنین بازگو می کند: شاه گفت: من آمادة سفر به یک کشور دیگر هستم ولی به کجا می‌توانم بروم؟»

- «اعلیحضرتا، طی دوازده روز گذشته رئیس جمهور و وزیر خارجه از کشورهایی که شما نسبت به آنها ابراز تمایل کرده‌اید و همچنین از کشورهای دیگری که احتمال داشت حرف ما در آنها تأثیر داشته باشد درخواستهایی کرده‌اند. متأسفم به اطلاع شما برسانم که برای ما اختیار انتخاب محل‌های مختلف موجود نیست.» 
شاه: اطریش و سویس چطور؟»
- هیچکدام از این دو کشور در حال حاضر آمادگی پذیرفتن شما را ندارند.» 
شاه با ناباوری پرسید: «مطمئنید؟»

- بله اعلیحضرت، در چهل و هشت ساعت گذشته سفرای ما با وزرای خارجة هر دو کشور ملاقات کرده‌اند.» شاه با صدائی آهسته و اندوهبار گفت: «باید اقرار کنم که متعجب و مأیوس شده‌ام. مثل اینکه هیچ‌کس مرا نمی‌خواهد.» 

این گزاره ها از روی نمونه های عینی دیکتاتور ها تعریف شده اند. نه اینکه تعریفی موجود باشد و مصادیق برآن تطبیق داده شوند. نگارنده ای با بیان خصوصیات دیکتاتور و تطبیق تلویحی آن بر "ولی فقیه" به القاء دیکتاتوری بودن حکومت ولایت فقیه پرداخته و چنین نوشته بود: «گابریل گارسیا مارکز درباره ی تنهایی دیکتاتور می گوید: « آدم هر چه بیشتر قدرت به دست بیاورد، تشخیص اینکه چه کسی با اوست و چه کسی علیه او برایش دشوارتر می شود، هنگامی که به قدرت کامل دست یافت دیگر تماس او با واقعیت به کلی قطع می شود و این بدترین نوع تنهایی است. شخص دیکتاتور، شخص بسیار خودکامه، گرداگردش را علائق و آدمهایی می گیرند که هدفشان جدا کردن او از واقعیت است. همه چیز دست به دست هم می دهند تاتنهایی او را کامل کنند.» نمی دانم کدام یک از لوازم یک دیکتاتوری تمام عیار بر پایه های محکم "ولایت فقیه" استوار می شود؟ در کدام نظام دیکتاتوری یک جمعیت میلیونی که به حق باید نام مردم بر آنها گذاشت برای حمایت از مقدسات و شخص اول مملکت خیابانها را مهمان گام های بلند خود می کند و برای حفاظت از چهار چوب نظام، با آن شور و احساس پاک و آن خشم سرخ می خروشد؟ در کدام نظام دیکتاتوری "غدیر قم" رقم می خورد و "9 دی" جاودانه می شود؟

  • باران

چهار انگشتش له شده بود؛ پوستش از بین رفته بود و کبود و خون آلود شده بود،

رنگش پریده بود از درد. عرق سردی روی صورتش نشست .

با صدایی که با درد آلوده بود اعتراض آمیز اما آرام گفت: " چرا این کار رو کردی؟ "

لبخند تلخی زدم و با شرم گفتم: " ببخشید، حواسم نبود، ندیدم."

(هنوز دستش لای در ماشین بود که من محکم بستمش!)

درد کلافه اش کرده بود. دستش می لرزید.

نزدیک کاشان، جایی ایستاده بودیم برای نماز، و این طعم تلخ افتاده بود روی کام خاطره هایم...

عرق سردی روی پیشانیم نشست...

***

دوباره تلفن زنگ می خورد و همان صدای آشناست که دنبال بهانه ای برای دیدنم می گردد:

" سرو صورتم اصلاح می خواد، تا محمد مدرسه س می تونی بیایی خونه ما؟"

چهل و پنج دقیقه بعد آنجا هستم؛ ریش و قیچی دست من است.

وسواس دارم و کارم یک ساعت طول می کشد...

نگاهی به سرو رویش در آینه می اندازد، مثل همیشه از کارم راضی ست، لبخندی می زند و باز مثل همیشه می گوید: " انشالله بری کربلا"،

و باز مثل اکثر وقتها، لطیفه ای، قصه ای، چیزی تعریف می کند؛ ذهنش همیشه فعال است برای تعریف کردن خاطره های خنده دار...

***

ساعت ده، یازده صبح است که تلفن زنگ می خورد : " سری به اورژانس بیمارستان ولی عصر(عج) بزن" :

قصه ی بدفرجام سکته مغزی و باقی ماجرا...

افتاده روی تخت و سمت راست بدنش فلج شده، تکلمش را از دست داده...نگاهش که می کنم سرش را به نشانه تاسف تکان می دهد، یعنی ؛ "ببین به چه حال و روزی افتادم"

لبخندی زورکی می زنم، یعنی که؛" چیزی نیست بابا خوب می شید" ، اما ته دلم غوغاست.

...

دو ماه بستری در " آی سی یو" همه جور عفونتی را وارد بدنش کرده، ریه ها دیگر به قوی ترین ورژن آنتی بیوتیک هم جواب نمی دهند،

بینی و دهان که تنفس را فراموش کرده اند،

اکسیژن با یک تراشه کوچک روی نای، مستقیم به ریه ها هدایت می شود...

این از تنفس! آن هم از تغذیه که چند سی سی غذای بی رمق آبکی، با یک لوله زجر آور، مستقیم توی معده خالی می شود...

هیچ چیز درست نیست؛ نه حرف زدن، نه غذا خوردن، نه نفس کشیدن...

دو ماه با وضعیتی که هر روز بدتر از روز قبل است...

 ...

یک شب شوم، دوباره تلفن زنگ می خورد: " آقاجون تموم کرد، با یک سکته ناقابل قلبی..."

 ...

کاش قلبم در سینه او می تپید،

کاش زنده بود...

 

............................................................................

روح مرحوم پدرم با فاتحه ای که برایش می خوانید شاد خواهد شد...

  • باران

غروب، تازیانه ناجوانمرد سرما در کویر پژمرده عراق، خاطره سرخ روی چهره های منجمد نشانده است.

راه، طولانی ست و حسین (ع) در معراج، و کربلا در گوشه ای از آسمان اوج، و قدرت در گامهای خسته ای که از گوشه و کنار آسایش زده اند تا توشه ای برای سفر برگیرند تحلیل رفته است  ...پای، برهنه است و زخمی و خون آلود...

وهابیان تشنه خونند و عشاق را به مسلخ تهدید کرده اند...

عقل می گوید بمان!

عشق می گوید برو!

و از نزدیک نظاره کن دست و پازدنت را در مسلخ

و درد را جرعه جرعه بنوش

و جسمت را ذره ذره قربانی کن برای عشق

و شاهد بگیر!

آسمان سرخ را بر سیلان عشق در همه رگهای هستی ات،

و خون شهادت را بر داستان جنونت،

و خداست که داستان جنونت را امضا می کند...

...

و در فهم داستان خون و عشق، پای چوبین استدلال لنگ می زند...

...

این روایت "زائر" است از نزاع عقل و عشق...

  • باران